6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣نماز عشق می خوانم
برای دوری از خود
دو رکعت؛ نیتم این است
شوم یکباره مست تو
سحرگاه است و مهتاب
نمی خواهد شود بیدار
به پشت در کنون گشته
غریق لحظه دیدار
سر سجاده بنشسته
گنهکاری ندیمانه
به چشم رحمتت دلخوش
ز غمزه گشته بیگانه
تو که بر من نظر داری
سحرگاهی به من بنگر
غمم را از دلم بر کن
سکوتت را دگر بشکن
#امینی
#کلیپ
در این کلیپ شهید «رضا چراغی»وشهید «دستواره» «محمدتقی رستگار و احمد آقا متوسلیان» دیده میشوند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ #شهر جنگی
بیمارستان گلستان را در زمان جنگ و در حین عملیات خیبر دیده بودم.
راهروهای بیمارستان مملو از رزمندگان مجروح بود و تخت ها هم به همان گونه.
این تازه یکی از بیمارستان ها بود.
شاید وضع سایر بیمارستان های شهر هم بی شباهت به این نبود.
هواپیماهای سی 130 مرتباً پر از مجروح می شدند و به شهرهای دیگر انتقال می دادند.
..و جابجایی هزاران آمبولانس که آژیر کشان در سطح شهرهای استان در رفت و آمد بودند و چهره شهر را عملاً به شهری جنگی خصوصاً در زمان عملیات ها تبدیل کرده بودند...
معراج شهدا هم که خود حکایتی دیگر داشت.
حال که در شهر قدم بر میدارم و آرامش را زیر پوست شهر می بینم، هنر شهدا و جانبازان را با تمام وجود احساس می کنم و خدا رو سپاس می گویم که
رفتند ولی ادامه دارند هنوز
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
1.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣...صبح روز یکشنبه نهم بهمن ۱۳۶۱، گروهی از فرماندهان جنگ به ملاقات امام خمینی (ره) رفته بودند که خبر تلخ و جانسوزی به جماران رسید: «نابغه جنگ «حسن باقری شهید شد!»
آن روز، روز تلخی برای فرماندهان بود. محسن رضایی گفت: «انگار انفجاری در مغزم شکل گرفت.» او با نگرانی از آینده جنگ گفت: «احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست دادم؛ حالا چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟» شهید مهدی زین الدین گفت: «خبر مثل کوهی روی سرمان خراب شد.»
ادامه جنگ زیر سوال بود که حالا دیگر حسن نداریم، فرمانده قرارگاه کربلا نداریم، چطور میخواهیم جنگ را ادامه دهیم؟
حاج قاسم سلیمانی گفت: «در طول جنگ هیچ روزی برای بچههای جبهه به اندازه شهادت حسن باقری سنگین نبود؛ شهادت او برای جنگ ضایعهای بود که تا پایان جنگ جبران نشد.»
📚برگرفته از کتاب ملاقات در فکه
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣غواص شهید
برای گردان غواصی نیرو می خواستند و اصرار داشت که او نیز ثبت نام کند اما به دلیل شنا بلد نبودن امکانش را نداشت ، تا اینکه مقررشد کسانی که از لحاظ قدرت بدنی مطلوب تر هستند دوره آموزش شنا را طی می کنند و به گردان های غواصی بپیوندند.
اونیز که منتظر این فرصت بود وقت را غنیمت شمرد و با سعی و تلاش بیکران خود را به گردان غواصی رسانید .
از این موضوع آنچنان شاد و خندان بود و حالتی داشت که تا آن زمان ندیده بودم .
عاقبت دلاور مرد صحنه ایثار شهید "احمدکلا نی" در روز ۶۴/۱۱/۲۱ در عملیات والفجر 8 لباس حضور در بارگاه حضرت دوست را برتن کرد و بهشتی شد.
راوی: حمید رضایی
از رزمندگان گردان
حمزه سیدالشهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ اولین تبریک روز مادر
برای مادران شهدا
🔻 با یک زنگ
و یا دقایقی حضور
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
3.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 چه فرخنده شبی است
میلاد فاطمه زهرا (س)،
امشب، آسمان مکه آذین بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند.
🌹میلاد باسعادت
فاطمه زهرا (س) مبارک باد
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
❣ #خاطرات_کوتاه
در سال ۶۶، شرایط خاصی در جبهه ها به وجود آمده بود. در دبیرستان دخترانه ای که من مدیر آن بودم، جهاد مالی اعلام شد. روز اول چند تن از فرزندان شهدا، انگشترهایی که پدرانشان برایشان خریده بودند، داوطلبانه به صندوق ریختند.
دانش آموزی داشتیم که برادر شهیدش برای ازدواج خود یک انگشتر برای نامزدش خریده بود. او نیز آن را به جبهه اهدا کرد.
مصباحی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ اولین بار برای شرکت در عملیات والفجر۸، در سن شانزده سالگی به جبهه اعزام شد. انرژی فوق العاده، روابط عمومی بسیار بالا، مسولیت پذیری و شوخ طبعی او چنان بود که هیچکس باور نمی کرد که رزمنده ی تازه واردی است که اولین نوبت حضور او در جبهه است.✨
✨در همان نیم روز اول که از تحویل نیروها به گروهان گذشت آنچنان جنب و جوشی از خود نشان داد که فرج اله پیکرستان که معمولا درخواستی برای نیروی خاصی نداشت، تقاضا کرد تا او برای انجام مسؤلیت پیک به دسته سوم ملحق شود.✨
✨ محمدرضا مجلل از کودکی عضو بسیج نوجوانان و یک عنصر فعال جلسات قرآن مسجد امیرالمومنین(ع) بود. و پیش از اینکه به جبهه بیاید با رزمندگان محشور و مانوس بود. ایمان راسخ و شجاعت او آنگونه بود که با دیدن ایشان و تعداد دیگری از نوجوانان آنچه از کربلا و حضرت قاسم سیزده ساله شنیده ام برایم معنا یافته است✨
گردان بلال ، دزفول
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ محشری برپا شده بود ، در آن بحبوحه محمدرضا مجلل، شیرین کاری اش گل کرده بود، پاشنه های پا را به کف قایق می زد و ادای بچه های ترسو و گریان را درآورده بطوری که خنده دیگران را باعث شود، صدا می زد: مامان…مامان!… من مامانمو می خوام!… چرا به زور دارید منو می برید عملیات!…
و مصطفی کمال هم با بدنه قایق طبل گود زورخانه می زد و شعر حماسی می خواند…✨
✨ در آن لحظه ی پر هیاهو دیدم که چقدر مرگ در نظر اینان حقیر است و دون.✨
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣اشک
روایت همچنان جاریست
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ چادرم برای شهید
به ما خبر دادند که در منطقه پلیس راه، جنازه یکی از شهدا روی زمین مانده. تصمیم گرفتم هر طور شده بروم و جنازه را به قبرستان منتقل کنم. از طرفی عوامل دشمن و ستون پنجم در شهر پراکنده بودند و ممکن بود به من صدمه برسانند. برای همین ۳ سرباز را با خود
بردم.
با هر زحمتی بود بالای سر شهید رسیدیم. چند روز از شهادتش می گذشت. ترکش، شکمش را پاره کرده بود و به آسفالت چسبیده بود. سربازان گفتند: «نمی شود او عقب برد.»
اما من اصرار کردم. گفتند: «باید چیزی
باشد که جنازه را در آن بپیچیم و ببریم.»
هرچه گشتیم چیزی پیدا نکردیم . من به ناچار، چادرم را در آوردم و شهید را روی چادر گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. روسری داشتم. وقتی برگشتم رفتم و چادر مادرم را گرفتم و این تنها روزی بود که من برای چند ساعت بدون چادر بودم.
زهرا حسینی
#خاطرات_کوتاه
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣