eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 شهر من! ای شهر پر آوای درد ای نشان پایداری در نبرد! زیر هر گامی شقایق کاشتیم تا که این پرچم فرا افراشتیم سالروز فتح خرمشهر عزیز و پیروزی جوانان جهادگر انقلابی در شکستن غرور مستکبران به اراده الهی گرامی باد . 🍂
اولین شهید دفاع مقدس نام: موسی نام خانوادگی: بختور نام پدر: حسن تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۰۳/۲۱ محل شهادت: خرمشهر نحوه شهادت: درگیری با دشمن در مرز ❣
تغییر سنگ مزار شهید موسی بختور بعد از ۳۶ سال
❣شهیدان بختور و فرحان اسدی ماهها قبل از حمله همه‌جانبه ارتش بعث عراق و شروع رسمی جنگ تحمیلی، جابه‌جایی و تحرک گسترده بعثی‌ها در خطوط مرزی حکایت از نیات سوء صدام داشت؛ حتی در ۲۱ خرداد ۱۳۵۹، پاسداران خرمشهری شهیدان موسی بختور و عباس فرحان اسدی در درگیری‌های مرزی با رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند و به‌عنوان نخستین شهدای خرمشهر شناخته شدند و شهادتشان نیت صدام برای شروع جنگ را برملا کرد. ده روز قبل از تهاجم همه‌جانبه دشمن نیز درگیری‌های شدیدی رخ داد و بعثی‌ها به پاسگاه‌های مرزی حمله‌ور می‌شدند؛ لذا مدافعان خرمشهر، مقاومت خرمشهر را ۴۵ روزه می‌دانند نه ۳۵ روزه. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
سامرا، غزّه، حلب، تهران، چه فرقی می‌کند کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می‌کند سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی می‌کند مرزها سهم زمین‌اند و تو اهل آسمان آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست بی‌شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می‌کند شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی لحظۀ آغاز با پایان چه فرقی می‌کند 🔻پاسدار مدافع حرم شهید حسن (خدایاری) از نیروهای قدس سپاه پاسداران https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدرقه تا بهشت ‌ مراسم تشییع پیکر شهید صیاد خدایی در میدان امام حسین تهران.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفت‌وگوی داغ زیر پل خرمشهر؛ روایت دست اول «عنایت» از حماسه‌ها و رنج‌های مردم خرمشهر در سالروز آزادی خبرنگار تسنیم در آستانه سالروز آزادی خرمشهر به این شهر رفته و با یکی از فرزندان خاص خرمشهر که خود بخشی از تاریخ و هویت خونین شهر است دیداری داشته که می‌خوانید. 🔸🔹🔸 به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمشهر، خبرنگار تسنیم در آستانه سالروز آزادی خرمشهر به این شهر که جغرافیای به وسعت دل‌ تمام مردم ایران دارد رفته و با یکی از بچه‌های خاص خرمشهر که خود بخشی از تاریخ و هویت خونین شهر است دیداری داشته که می‌خوانید. ••• عرب‌های خوزستانی می‌گویند: «اطرش بالزفه» یعنی چشم و گوش بسته و بی آن که بدانی چه چیز در انتظار توست دل به راه بسپاری! ما هم درست همین کار را کردیم. دست دل‌مان را گذاشتیم در دست خیال و اوهام و دیده به اُفق دیدار و ملتقای عنایت سپردیم. آن جا که اگر هیولای هیاهوی دنیا را شکست دهی و تصویر حقیقت بر سوائر وجودی‌ات جلوه گر شود؛ بی شک قادر خواهی بود صدای صامت خونین شهر؛ شهرِ خون را با گوشِ جان بشنوی.   🔻ظهر یک روز گرم و چسبنده‌ اردیبهشت که خورشید دامن گسترانده بود و نور لطیف و زلالش را بر ما می‌تاباند فخلع نعلیک کردیم بر وادی مقدسی که سرزمین خون های به ناحق بر زمین ریخته است؛ زمینی که به قول نویسنده و هنرمند شهید بهروز مرادی انفجار توپ‌های دشمن ریگ‌های آسفالتش را به رقص درآورده بود و بنا بر شهادت مردم خرمشهر هر روز بوی خون از اقصی نقاطِ آن به مشام می رسید. ارض مطهری که وجب به وجبش مثنوی هفتاد منی در سینه نهان دارد از مصائب و مشقات، از رنج‌ها و ظلم‌ها و زخم‌های ناسوری که برخی از آن‌ها هنوز بعد از این همه سال التیام نیافته‌اند. عنایتِ خدا بود که عنایت را پیدا کردیم. خودش خواست که وعده دیدارمان مقابل مسجد جامع خرمشهر باشد. پیرمرد زودتر از ما به مقصد رسیده بود و ما کاتبینِ راه نابلدی بودیم که در جست و جوی مسیر، کُمیت مان لنگ بود. وقتی رسیدیم اذان ظهـر را گفته بودند و نماز به جماعت اقامه شده بود. عنایت درست مقابل مسجد به نهال نورسته و کم سایه ای پناه بُرده بود تا از شلاقِ آفتاب سر ظهر در امان باشد. عطش در چاک چاک لب‌های خشکیده اش جا خوش کرده بود. پیراهنش خیس عرق شده بود و داشت با چفیه شبنم نشسته بر پیشانی را می گرفت که ما سر رسیدیم. همین که ما را که دید خنده‌ای به پهنای صورت بر چهره‌اش نشست؛ دندان‌هایش نمایان شد و گفت: «خوش آمدید! اما این قدر دیر رسیدید که در مسجد را بستند! حالا کجا برویم؟» ظاهرش درست شبیه همان فیلم هایی بود که از ایام روایت گری اش برای مستندهای شهید آوینی به جا مانده؛ در سایه سار چشم هایش شور و شرم گلاویز بود؛ مثل همان روزی که آوینی یک دستش را دور گردنش انداخت و با دست دیگر بازویش را فشرد و گفت: « عنایت! دوربینو نگاه کن!» و او از خجالت به زمین چشم دوخت و شوقی آرام و بی صدا زیر پوستش خزید.    «عنایت صحتی شکوه» قصه گوی روایتِ فتح و مدافع مردمی خرمشهر است. سربازی گُم نام که با تَنی پُر ترکش و دلی دردمند صندوقچه ی خاطراتش از مقاومت مردم خونین شهر را بی منت بر ما می گشاید و با شرح هر خاطره ای از آن اشک می شود و فرو می ریزد.  عنایت مردی میانسال و سرد و گرم چشیده است؛ از آن رزمندگان با اخلاصی که از میادین بلاهای روزگار سربلند بیرون آمده! افتخارش سربازی ولایت بود و هر چه خاطراتش را کند و کاو می کردیم جز گُمنامی اش در این دنیا چیزی عایدمان نمی‌شد.  👇👇👇