❣
🔻شهید فروزانفر انسانی صادق و با ایمان و مخلص وبی ریا در عين حال بسيار صميمی و با هوش و قوی بنيه بود.
حسن خلق و كم حرفی و آرامش او زبانزد همه بود.
حدود ده روز پس از عملیات امام علی (ع)، شهید حاج علی هاشمی به بنده و شهید فروزانفر دستور دادند، جهت ابلاغ یک ماموریت جدید و توجیه شدن نزد " سرلشکر شهید حسن باقری " که در آن زمان در گلف (پایگاه منتظران شهادت) دراهواز مستقر بود، برویم.
به ستاد عملیات درگلف نزد سرلشکر شهید حسن باقری آمدیم و ایشان مختصری از عملیات آینده در منطقه دارخوین را شرح دادند و در آخر گفتند سه قبضه موشک تاو را آماده کنید و بسوی دارخوین اعزام شوید. و نیز تاکید داشتند، حتما قبضه ها استتار شوند و جیپ میول ها نیز با فاصله از یکدیگر و بدون توقف و در غروب حرکت کنیم و هنگام رسیدن به دارخوین خودمان را به "سرلشکر شهید حاج حسین خرازی" معرفی کنیم.
پس از مشورت با شهید حاج علی هاشمی، نفرات و قبضه ها آماده شدند و به سمت دارخوین حرکت کردیم. هنگام رسیدن به دارخوین سرلشکر شهید حاج حسین خرازی با خوشرویی به استقبالمان آمدند و این اولین آشنایی و برخورد ما از نزدیک با این فرمانده دلاور و شجاع و محجوب و کاردان بود و او بیشتر از همه با شهید فروزانفر به گفتگو پرداختند.
ایشان ما را در یکی از منازل سازمانی که متعلق به کارگران شرکت نفت بود اسکان دادند. در ضمن تمام منازل اطراف نیز، مرکز ستاد فرماندهی و پشتیبانی و به نحوی عقبه محور دارخوین بود و همچنین "سردارشهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور" در آن زمان جانشین شهیدخرازی در محور دارخوین بودند
محوری که اغلب نیروهای آن از استان اصفهان بودند و در آن زمان هنوز سازمانی بنام تیپ و لشکر در سپاه شکل نگرفته بود.
در آن ایام ، اغلب بچه های رزمنده نمازهای جماعت خود را سعی داشتند ، پشت سر حجت الاسلام شهید مصطفی ردانی پور اقتدا نمایند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻 در روزهای نخست، شهید حاج حسین خرازی ، ما را جهت آشنایی و توجیه منطقه به خط مقدم که به "خط شیر" معروف بود و در بالاتر از روستای سلمانه قرار داشت آشنا نمود، در آنجا رزمندگان اصفهانی از خط مقدم (خط شیر) در دل تاریکی شب یک کانال بطول ۱۳۰۰ متر و به شکل ( T ) جهت استفاده در شب عملیات به سمت خاکریز دشمن از مدتها قبل حفر کرده بودند.
همچنین شهید خرازی ما را با سربازی بنام "شهید جمعه رجبی" که دیده بان لشکر ۷۷ خراسان ارتش بود و اهل شهرستان بهبهان و بسیار آدم دوست داشتنی و با روحیه ای بسیجی و متقی و شجاع که از منطقه اطلاعات خوبی داشت ، آشنا کرد، او در بالای یکی از نخل های بسیار بلند روستای "سلمانه" مکانی را برای دیده بانی با استتار کامل برای خود درست کرده و از طریق یک دوربین نظامی بسیار قوی ، کلیه تحرکات پشت خطوط دشمن بعثی را به خوبی رصد میکرد و اشراف کاملی بر منطقه داشت.
در روز ۱۳ خردادماه و چند روز قبل از انجام عملیات، شهیدحسین خرازی اغلب رزمندگان مستقر در منطقه را در محل نیروگاه اتمی دارخوین گرد آورد و بنده نیز به اتفاق " شهید فروزانفر و شهید عبدالرضا مهاجری مقدم " در این تجمع حضور داشتیم که "سرلشکر شهید حسن باقری" به اتفاق "شهید آیت اله دکتر بهشتی" در جمع صمیمی رزمندگان حاضر و به ایراد سخن پرداختند و برایمان خاطره انگیز شد و پس از پایان سخنرانی به اتفاق شهیدان فروزانفر و مهاجری مقدم با دوربین عکاسی ام چند عکس یادگاری با شهید بهشتی و شهید حسن باقری و شهید حاج حسین خرازی انداختیم. ولی دوربینم که چندین عکس دیگر در آن ایامی که در جبهه دارخوین مستقر بودیم به اتفاق گرفته بودیم به همراه دفترچه خاطراتم، در روز عملیات در ماشین جیپ میول آتش گرفت و ازبین رفت ،و فقط از آن لحظات بیاد ماندنی، خاطره هایش بجاماند.
ادامه 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ شب عملیات فرار رسید.
همه رزمندگان اسلام در اطراف سنگر فرماندهی عملیات که در روستای "سلمانه" مستقر بود جمع شدیم و پس از صرف شام که خیلی ساده بود ، دعا و مرثیه ای خواندیم.
هدایت این عملیات برعهده سرداران شهید حسن باقری و رحیم صفوی و غلامعلی رشید بود.
در همین هنگام بود که رادیو خبر عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا را از سوی امام راحل پخش کرد و همه رزمندگان اصفهانی و تعدادی نیز از بچه های سپاه امیدیه که در این عملیات شرکت داشتند، از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند.
به همین خاطر، نام عملیات به "فرمانده کل قوا _ خمینی روح خدا" تغییر یافت.
این اولین عملیات بدون حضور بنی صدر در راس نیروهای مسلح بود.
در حدود ساعت چهار صبح روز جمعه ، عملیات از سه محور با هجوم رزمندگان اسلام آغاز گردید و پس از خواندن نماز صبح بنابه دستور حرکت کردیم.
رزمندگان اسلام نیروهای دشمن بعثی را بیش از سه کیلومتر وادار به عقب نشینی نمودند و تعداد قابل ملاحظه ای غنیمت جنگی و نیز اسیر از دشمن گرفتند.
حدود ساعت یازده صبح بود که دشمن بعثی با تمام توان و قوای خود و با حجم زیاد آتش از زمین و هوا اقدام به پاتک سنگین از سمت "پل مارد"بسوی رزمندگان اسلام را آغاز کرد.
اما از آنجایی که عرض میدان نبرد درگیری از غرب جاده اهواز _ آبادان ،تا شرق رودخانه کارون کمتر از ۱۵۰۰ متر بود، لذا قدرت مانور و تحرک داشتن در زیر حجم آتش شدید دشمن بعثی کار را برای رزمندگان اسلام جهت دفاع کردن در برابر پاتک سنگین دشمن در آن هوای گرم بسیار سخت و طاقت فرسا کرده بود و بچه ها را مجبور به عقب نشینی تا مواضع از پیش تعیین شده نمود.
و سرانجام در همین دفاع جانانه بود که گلوله ای از سمت دشمن بعثی در نزدیکی خودروی جیپ میول موشک تاو اصابت کرد و منجر به شهادت "پاسدار بهرام فروزانفر" و "عبدالرضا مهاجری مقدم" و شهید "احمد سگوندی" خبرنگار صدا و سیمای مرکز اهواز که در حال تهیه گزارش از عملیات بودند شد و به فیض شهادت نائل آمدند.
بدليل شرايط خاص درحین عقب نشینی، بناچار پیکر مطهر همرزمانم به همراه جمعی دیگر از رزمندگان سپاه امیدیه و استان اصفهان و لشکر ۷۷ خراسان بیش از سه ماه در منطقه عملیاتی دارخوین به جا ماند.
این عملیات به همراه تجارب گرانسنگاش
طلیعه ای شد برای عملیات آینده رزمندگان اسلام در شکستن حصرآبادان.
و سرانجام پیکر مطهر سردار شهید بهرام فرزانفر به خانه اش بازگشت و پس از تشیع با شکوه در شهر اهواز، در كنار دیگر همرزمان شهيدش در آرامستان بهشت آباد آرام گرفت.
پایان
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣ #پوکه_های_طلایی #قسمت_سی ام نویسنده :خانم طیبه دلقندی موج تبعید و جابه جایی میـان زنـدان هـا
🔰❣🔰❣🔰❣
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_سی_ویکم
نویسنده :خانم طیبه دلقندی
ارودگاه هیجده در مناطق کردنشین بعقوبه عراق واقع شده بـود . حـدود ساعت چهار و نیم بعد از ظهـر بـه آن جـا رسـیدیم . اردوگـاهی کـه دارای نُـه آسایشگاه نود نفره بود .
میان پنج هزار اسیر این اردوگاه ، فقط ما دویست نفر از اردوگاه یازده و سیصد نفر از اردوگاه دوازده ، لباس زرد تنمان بود . بقیه آبی پـوش بودنـد و بـه همین دلیل به لباس زردها معروف شدیم .
ساختمان این اردوگاه شامل پنج سوله بود که در هر سـوله هـزار اسـیر نگهداری می شد. از طرفی برخلاف سایر جا ها از استقبال با تونل مرگ خبـری نبود. حتّی در ابتداي ورود هر کس مریض بود میتوانست برود و دارو بگیرد .
مزیت مهم دیگر این اردوگاه دستشویی هایش بود . نردهای، آسایـشگاه وتوالت ها را از هم جدا می کرد. در صورت باز بودن این نرده امکـان اسـتفاده از آنجا در همۀ اوقات فراهم میشد .
شب ورود، شبی به یاد ماندنی بود . خیلی ها دوستان قدیمی شـان را پیـدا کردند. روبوسی بود و اشک و لبخند .
صبح روز بعد ، براي اولین بار خواستند از ما آمار بگیرند . آماده به خـط شدیم تا افسر اردوگاه بیاید . آمارگیری از سوله های قبل شروع شـده بـود و بـه ترتیب جلو میآمد .
مدتی نگذشت که سر و صدای عجیبی به گوشـمان رسـید . خیلـی جـا خوردیم. شعاری تکرار می شد. فکر کردیم خواب می بینیم. اول صدا ها نامفهوم بود ولی کم کم واضح تر شد .
با فرمان «از جلـو نظـام « ،»! خبـردار »! ، اسـیر بایـد پاسخ میداد «: مرگ بر خمینی .»
خشکمان زد . باورمان نمی شد که فشار دشمن در این اردوگـاه تـا ایـن حد زیاد باشد. زانوهایم سست شده بود .
نوبت به ما رسید . وقتی با مقاومت لبـاس زرد هـا مواجه شـدند . افـسر دستور داد نگهبان ها با کابل بـه صـف ایـستادند و آمـاده تنبیـه شـدند .
مهلـت مشورت خواستیم . تعداد ما خیلی کم بود . تصمیم گرفتیم با حیله از ایـن تنگنـا
بیرون بیاییم . شـعار را از مـسیر اصـلی اش خـارج کـردیم، مـثلاً بعـضی مـیگفتنـد
«خمیري»، تعدادي «جمیري»، عده اي می گفتند «: مرگ بـر حمیـرا «، » مـرد اسـت.
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔰❣🔰❣🔰❣