❣از وصیت نامه
شهید علی خانچین
آنقدر در دریای خون شنا خواهیم کرد تا عاقبت به ساحل نجات برسیم ؛ پس خواهران و برادران و همسنگرانم که همیشه در صحنه اید و مجال حرکت و جنب و جوش به گروهک های آمریکایی نمی دهید ، سخن امام را به ثبت برسانید. به دشمنان اسلام بگوییم و بفهمانیم که اسلام دینی است که همیشه جاوید و پایدار است.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت
فرمانده لشکر۲۷محمد رسولالله(ص)
•••
🔹 نماز ظهر را به امامت حاجی خواندیم. وقتی آماده نمـاز عـصر مـیشـدیم، روحـانیای بـه جمعمان اضافه شد. حاجی به محض اینکـه از حضور یک روحانی در جمع اطـلاع پیـدا کـرد، برگشت داخل صف مـأمومین و گفـت: «وقتـی ایشان هستند، تکلیف از ما ساقط است.»
اصرارهای آن روحانی هم مبنی بـر ایـنکـه دوست دارد نماز را به امامت حاجی بخواند، بـه جایی نرسید و بالأخره ما نماز عصر را به امامت ایشان خواندیم. بعد از نماز، قرار شد یکی دو تا مـسئله شــرعی گفتـه شــود. در میانـههــای صحبت بود که حاجی یکدفعه افتـاد. بچـههـا جمع شدند دورش و بلندش کردنـد. دیـدیم از شدت ضعف دیگر نمیتواند روی پـا بنـد شـود.
دکتر که آمد، گفت: «ایشان در اثر کـار زیـاد و نخوردن غذا دچار ضعف شده.»
🔹 ثبــت نــام بــرای اولـین دوره نماینـدگی مجلس شروع شده بود. سیاسـیون بـه جنـب و جوش افتاده بودند. یک روز بـرادر حـاج همـت
آمد به منطقـه و بـه ایـشان گفـت: «خـودت را آماده کن!»
حاجی گفت: «برای چی؟»
بـرادرش گفـت: «بـرای نماینـدگی مجلـس. مردم ازت خواستهاند.»
این حرف حاجی را به فکـر انـداخت. خیلـی فکر کرد تـا ایـنکـه یـک دفعـه درآمـد گفـت: « نمیتوانم. نمیآیم.»
برادرش گفت: «چرا؟»
حـاج همـت گفـت: «مـن خـداحافظی ایـن بچه ها را در شب عملیات، با هیچ چیـز عـوض نمیکنم!»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
🔰❣🔰❣🔰❣🔰 #پوکه_های_طلایی #قسمت_چهلم_دوم نویسنده :طیبه دلقندی روزهای اسارت داشت به پایان می رسی
❣🔰❣🔰❣🔰❣🔰
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_چهلم_سوم
نویسنده : طیبه دلقندی
وقتی عزم و اراده محکم بچه ها را دیدند تسلیم شـدند . از مـا خواسـتند اعتصاب غذا را بشکنیم. گفتیم :
- تا جنایتکار محاکمه نشه اعتصاب ادامه داره!
دو افـسر و سـرباز عراقـی عامـل جنایـت را از ارودگـاه بردنـد ، ولـی نفهمیدیم با آن ها چه کردند. به همـین دلیـل کوتـاه نیامـدیم و اعتـصاب ادامـه یافت. در قدم بعد تصمیم گرفتیم بقیۀ سوله ها را خبر کنیم . این بود که یک صدا
فریاد«الله اکبر! یا زهرا! یا حسین » ! سر دادیم .
بعثیها که ترسیده بودند اردوگاه را محاصره کردند ولی ما دسـت بـردار نبودیم. نگهبانها باتون به دست و عصبانی ریختند توی آسایشگاه . یکی از آن ها با فریاد دستور داد که پلاکارد شهادت حسین را هر چه زودتر پـایین بیـاوریم . هیچکس اعتنا نکرد .
وقتی خودشان به طرف پرچم رفتند و خواستند آن را پایین بیاورند، همه با هم به حالت آماده باش نشستیم. از این حرکت دسته جمعی به شدت ترسیدند و سریع در رفتند روز سوم اسرای سوله ها فریادهـای مـا را شـنیدند و بـا مـا
همصدا شدند. پنج هزار نفر یکصدا «یا حسین» میگفتند .
شب سوم بقیۀ سوله ها به شدت عصبانی بودند . آنها میخواستند درهـا را بشکنند و بفهمند که علّت شعار هـا چیـست . بـالاخره در آخـرین روزهـای
اسارت، این فریادها کار خودش را کرد و دشمن تسلیم شد .
نیمه شب مجبور شـدند سرپرسـت کـل اسـرای ایرانـی بـه نـام «ژنـرال عمیدنظر» را بیاورند . دستور داد از هر سوله سه نفر را آوردند . پانزده نفری کـه هدایت اسرا را به عهده داشتیم، روبه روی هم ایستادیم . بعد از روبوسی علّت ناآرامی ها را برای آن ها توضیح دادیم . ژنرال قـول همکار ی داد . در قدم اول همه خائنین را از آن جا بردنـد . چنـد تـا از آن هـا بـه شدت زخمی شده بودند. بعد هم به ما آزادی هایی داد . فردای آنروز یعنی سی ام مرداد ، ما را آزاد گذاشتند که عـزاداری کنـیم . هفت روز سینه زنی و عزاداری کردیم .
عراقی ها سهمیۀ غذا را اضافه کردند و ما با این مقدار هر روز صد و پنجاه نفر از سوله های دیگر را غذا می دادیـم . آرد و شکر برایمان آوردند . ما حلوا میپختیم حجلـه درسـت کـردیم و خـتم قـرآن گرفتیم. حتی ژنرال در مراسم شرکت کرد و قرآن خواند . بچه ها مقاله هایی علیه عراقی ها نوشتند. در حضو ر خودشان این نوشته ها را به زبـان فارسـی و عربـی خواندند ولی عراقی ها ناچار هیچ عکس ال عملی نشان نمیدادند .
شب هفت شهید در حضور ژنرال و سرهنگ های عراقی نمـاز جماعـت خواندیم. بعد سفر ة وحدت پهن شد و همه غـذا صـرف کردنـد . آن روز هـا از
به یادماندنی ترین روزهای اسارت ما شد . برای اولین بـار ، بـا اسـتفاده از شـرایط ایجاد شده ، نماز جمعه بر پـا کـردیم .
احـساس پیـروزی در آن روز هـا خیلـی شیرین بود . ارتباط با سایر اسرا در آن مقطع باعث شـد بـه فکـر ایجـاد کـانون مرکزی آزادگان بیفتیم . احساس میکـردیم ادامـۀ ایـن ارتباطـات بعـد از آزاديی یکی از مهمترین نیازهای همۀ ماست .
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🔰❣🔰❣🔰❣
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ مصاحبه نوجوان ۱۴ ساله ، جهادسازندگی خوزستان،
دلاور شهید خدا مراد توکلی
در سال ۱۳۶۳
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت
فرمانده لشکر۲۷محمد رسولالله(ص)
•••
🔹اولین بار که چشمش افتاد به فرزندش، قبـل از اینکه او را به آغوش بگیـرد، وضـو گرفـت و ایستاد به نماز. پس از نماز هـم ابتـدا سـجده شکری به جای آورد و بعد از همسرش خواست که کودك را به او بدهد. همسرش پرسید: «چرا همان اول که دیدی، نگرفتیاش؟»
گفت: «اول میبایست نعمـت خـدا را شـکر میکردم، بعد بهرهمند میشدم.»
🔸 یکی از روزهایی که حـاجی در کردسـتان و در شهر پاوه بود، رفتم تا احوالی از او بپرسم. در یکی از اتاقهای مقر، در حالی پیـدایش کـردم که به شـدت سـرما خـورده بـود و ریـههـایش عفونت کرده بود. از طرفی هم درد دندان امانش را بریده بود. وقتی پرسیدم: «چرا دکتر نرفتی؟»
گفت: «دیر رسیدم. تا من بیام دکتر رفته بود!» چند قرص و مـسکنی را کـه همیـشه بـرای احتیاط با خودم داشتم، دادم دسـتش و بهـش قـول دادم در اولـین فرصـت دکتـر را مـیآورم بالای سرش. صبح روز بعد که برای نمـاز بیـدار شـدم، دیـدم نیـست. سـراغش را کـه گـرفتم،
گفتند: «سـاعت سـه بعـد از نیمـه شـب رفـت منطقه!»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ گفتم که: چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که: چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که: وصیّتی نداری؟ خندید
یعنی که همین بس است:
"لبخند به مرگ"
#قیصر_امینپور
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
15.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ روایتی از کتاب
"سینه خیز تا عرش"
مروری در زندگی شهید عبدالحمید تقی زاده بهبهانی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت
فرمانده لشکر۲۷محمد رسولالله(ص)
•••
🔹سید محمد دستواره، قائم مقـام لـشکر ۲۷، درباره حاج ابراهیم همت میگفـت: «حـاجی به نماز اول وقت؛ به اینکه همیشه وضو داشـته باشد؛ به دعا و تعقیبات نماز و قرائت زیاد قرآن؛ و توسل به أئمه اطهار توجه فراوانی داشت!» پس از اولین دیدارش بـا امـام راحـل، حـال غریبی پیدا کرده بود. تا مدتها از یادآوری این دیدار سرمست میشد. همـانروز وقتـی از نـزد امام برگشت، به شـدت منقلـب بـود. پرسـیدم:
«مگر چه اتفاقی افتاده؟»
گفت: «امام دست خود را بر سرم کشید.»
بعـد نفـسی گرفـت و گفـت: «لحظـه خیلـی شیرینی بود؛ تـا عمـر دارم فراموشـش نخـواهم کرد.»
🔸 در عملیات والفجر ۳ ، در قرارگـاه نجـف، در اتاق فرماندهی نشسته بودیم که تلفن زنـگ زد.
کسی که گوشی را برداشته بود، گفت: «از دفتر امام است!»
پرسیدیم: «چه خبر شده؟»
گفتند: «امام میخواهند از اوضاع رزمندگان با خبر باشند.» شهید همت که در میان جمـع بـود، از ایـن اتفاق به شدت منقلب شد و گفت: «خدایا، نکند ما لیاقت چینین رهبری را نداشته باشیم!»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣زنان رزمنده
در روزهای نخستین جنگ در خرمشهر
در طول جنگ ۱۳ هزار زن مستقیم در جنک حضور داشتند.
🔅 ۵۰۰ زن رزمنده شهید
🔅 ۶۸۴۲ زن شهید،
🔅 ۵۷۳۵ زن جانباز،
🔅 ۱۷۱ اسیر زن
🔅 ۲۲۸۰۸ زن پرستار
🔅 ۲۲۷۶ زن پزشک
🔅۱۲۳۵۵۳ مادر شهید،
🔅۶۱۰۵۲ همسر شهید
بخشی از نقش پررنگ زنان غیور در طول ۸ سال دفاع مقدس است.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣اَللهُمّ فُکَّ کُلّ اَسیرٍ
در چهاردهم/۱۴ تیرماه ۱۳۶۱ و در ایست و بازرسی منطقهٔ " برباره " لبنان گروهک جنایتکار فالانژ دست به جنایت بزرگی زد و سردار بزرگ سپاه اسلام
"حاج احمد متوسلیان"
اولین فرمانده و بنیانگذار سپاه حضرت محمّد رسول اللّه (ص) بههمراه سه تن دیگر از فرزندان انقلاب به نام های:( سید محسن موسوی ، کاظم اخوان و تقی رستگار مقدم) را ربودند و به جای نامعلومی بردند و امروز ۴۰ سال از آن واقعهٔ دردناک میگذرد و هنوز سرنوشت آن عزیزان در هاله ای از ابهام بوده و نامشخص است ،
و امروز چهل سال است که خانواده های گرامی آنان و رزمندگان و ملت عزیز ایران چشم انتظار فرماندهٔ دلاور خود و آن عزیزان هستند.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣سردار شهید
سید محمد رضا دستواره
مردی از جنس شجاعت
#موشنگرافی
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣