10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ فیلم مصاحبه سردار زهرایی،
شهید محمد اسلام نسب و عرض ارادتش به بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻 خاطراتی از
سردار زهرایی 3⃣
محمد گفت: من وقتی نام ایشان را می برم، از خود بی خود می شوم...
آقا فرمودند: نگفتم ایشان با مادرم ارتباط داشته است.
فیلم مصاحبه که تمام شد آقا فرمودند: من مطمئن هستم این شهید عزیز در عالم بیداری با حضرت زهرا(س) ملاقات و مراوده داشته اند، می خواست چگونگی این دیدار را توضیح دهد، اما نمی دانم چرا صحبت را عوض کرد و منصرف شد.
بعد با دستمال، اشک هایی که روی صورتشان می درخشید را پاک نمودند و از گذشته محمد پرسیدند. گفتم: پیش از انقلاب در هیئت های مذهبی فعال بودند.
سرشان را تکان دادند و گفتند: همین است که ریشه دارد!
وقت خداحافظی از ما نسخه ای از این مصاحبه را خواستند و ما با افتخار به ایشان هدیه کردیم.
☝🏻️راوی سردار محمد نبی رودکی
📚 منبع: سردار زهرایی
(روایت هایی از شهید محمد اسلام نسب)
👈 تمام
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
472.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ هر کاری راهی دارد
#باقری
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
48.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣امشب هوای روضهای در بقیع دارم…
در هوای غریبانه غربت
تا تصویر اندوهم را، در اشک ریزان ستاره ها نظاره کنم.
امشب دلم سرشار اندوه است
گویی شام غریبان است
و من غریبانه در نگاه خیمهها، آب میشوم…
امشب شب شهادت شکافنده علوم و معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت است…
⚑⚑⚑
این مصیبت بر همه ما تسلیت باد
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
2⃣ سردار شهید ابراهیم همت
فرمانده لشکر۲۷محمد رسولالله(ص)
•••
🔹شرایط سختی بود. مسیر حرکت نیروها زیـر آتـش ســنگین تــوپ و خمپـاره قــرار داشـت.
عراقیها هوشیار شـده بودنـد و بـا تمـام تـوان مقاومـت مـیکردنـد. بـه حــاج همـت گفـتم:
«وضعیت منطقه بد است. بچهها مشکل دارند و نمیتوانند از این مسیر عبور کنند.»
گفـت: «مـیگوییـد چکـار کنـیم؟ بـرویم از آمریکا سرباز بیاوریم؟ خب، سربازهای مـا خـود شما هستید. ما به امام قـول دادهایـم کـه ایـن عملیات را به سرانجام برسانیم و این کار را هـم میکنیم.» برای عملیات ما را نبردند. گفتنـد: «تـازه از آموزش آمدهاید. باشید برای عملیات بعدی!»
یک نفر آمد به خطمان کرد و بـرد مهمـات بـار بـزنیم. خـودش هـم آسـتین بـالا زد آمـد کمکمان. آن شب سه کانتینر مهمات بار زدیم.
در تمام این مدت خیلی تلاش کـردیم بفهمـیم این طرف کیست که به ما گیر داده و ازمان کار میکشد. یکی دو باری هم بچهها باهاش درگیر شـدند کـه: «تـو بـا اجـازه چـه کـسی مـا را آوردهای ازمان کار میکشی؟»
جواب نمیداد. این گذشت تا اینکه گـردان ما هم عملیاتی شد. رفتیم مقر تیـپ. مراسـمی آنجـا بـود. نوحـه خـوانی بـود و معـاون تیـپ می خواست سخنرانی کند. کسی که به عنـوان معاون تیپ رفت پشت تریبون، همان کسی بود که یک صبح تا شب با ما مهمات بار زد؛ او حاج همت بود.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣🔰❣🔰❣🔰❣🔰 #پوکه_های_طلایی #قسمت_چهلم_چهارم نویسنده :طیبه دلقندی محاصره اقتصادی عراق شروع شده بود
❣🔰❣🔰❣🔰❣
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_چهل_پنجم
نویسنده :طیبه دلقندی
وقتــی صــلیب ســرخی هــا آمدنــد و روی کاغــذهــای آرم و نــشاندار اسم هایمان را نوشتند، باورمان شد که این بار واقعاً خبری
است. از آن روز امیـد واقعی در دل هایمان زنده شد . به هم دیگـر آدرس و شـماره تلفـن دادیـم و در تدارك بازگشت افتادیم .
از ابتدای اسارت به هر بدبختی بود تـاریخ و خلاصـه حـوادث مهـم را نوشته بودم اگر این کاغذها به دستشان می افتاد خیلی بد مـی شـد . خیلـی فکـر کردم تا راهش را پیـدا کـنم . کفـش هـایم را بـرش زدم و کاغـذ هـا را لای آن
جاسازي کردم .
در این مرحله نیاز به چسب داشتم تـا کفـش را بـه شـکل اول برگردانم. با خمیر ریش و دوده چسب درست کردم و بـا آن اطـراف کفـش را
پوشاندم . تحرك و تکاپو چند برابر شده بود . براي سا خت پیشانی بند پارچـه هـای پلاستیکی اطراف پتو ها را کندیم .
با خمیر ریش و کپ سول هاي چرك خشک کن
مادهای رنگی به دست آوردیم و با آن روی پارچه ها«یـا حـسین » «و یـا زهـرا » نوشتیم. بعضی پارچۀ سیاه آماده کردند که در لحظه ورود، براي فوت امـام، بـه بازو ببندند.
در طول اسارت خیلی از دوستان ما به خاطر خواندن قرآن بـه شـهادت رسیده بودند . عراقیها قرآن را لب تاقچه و کنار پنجره میگذاشتند. هر بـار کـه نگهبان می رفت و برمی گشت، نگاه می کرد قرآن سر جایش باشد . در غیـر ایـن
صورت تنبیه میشدیم .
حالا که داشـتیم مـی رفتـیم در یـک حرکـت تبلیغـی و مزورانـه، جلـو دوربین های خبرنگاران و چشم های صلیب سرخی ها میخواستند بـه مـا قـرآن هدیه کنند . برای خنثی کردن این توطئه ، قرار گذاشتیم هیچ کس قرآنها را قبول
نکند .
آخر سر لباس هاي آستین کوتاهمان را طوری پو شیدیم که وصله های آن معلوم باشد . این کار ها حکم آخرین مبارزات و دهن کجـی هـا را بـه عراقـی هـا داشت.
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🔰❣🔰❣🔰❣
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ راوی
روایت کن که بر یاران چه رفت
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها من عاشق گرمای نگاه تو نیستم؛ ببین! پرنده ها هم، به هرجا که می روی، کوچ می کنند!!! مولای من، سلام؛ دلم برای تو به هر سو پَر می کشد... امام_زمان_(عج)
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣🔰❣🔰❣🔰❣ #پوکه_های_طلایی #قسمت_چهل_پنجم نویسنده :طیبه دلقندی وقتــی صــلیب ســرخی هــا آمدنــد
🔰❣🔰❣🔰❣🔰
#پوکه_های_طلایی
#قسمت_چهل_ششم
نویسنده :طیبه دلقندی
بالاخره انتظار به سر آمد ونوبت مـا رسـید، قلبمـ ان بـی قـرار در سـینه می تپید. روحمان سال ها پیش در ایران جا مانده بود و حال فقط جسمی رنجور و خسته برمیگشت .
رؤیایی باورنکردنی. بارها به خودم گفتم :
- نکنه همۀ اینا یک خواب شیرین باشه ،ولی صدای بلند صلوات مـرا بـه خـود آورد . آزادی در انتظارمـان بـود .
ساعت شش بعد از ظهر اتوبوسها حرکت کردند. در ابتـدای ورود عراقـی هـا خواستند وسایلمان را بگردند اما با عکس العمل شدید بچه ها کوتـاه آمدنـد و بعد از تفتیش چند نفر پیاده شدند .
یکی از دوستان هیجانزده فریاد زد :
- برجمال محمد مصطفی صلوات !
- اللهم صل علی محمد و آل محمد !
- نثار روح پاك امام خمینی صلوات !
عطر و بوی صلوات فضای کوچک اتوبوس را پر کـرد . اتوبـوس هـا راه افتادند. از در بزرگ آزارگاه بیرون آمدیم . دلم نمی خواست حتی بـرای آخـرین بار، لحظه ای برگردم و به پشت سرم نگاه کنم . ما داشتیم دور می شدیم؛ از سال ها زجـر و شـکنجه جـسمی و روحـی .
اتوبوس میان خیابان های شهر پیچید . زنان و مردان و کودکـان مظلـوم برایمـان دست تکـان مـی دادنـد . مـا هـم بـه نـشانۀ وداع همـین کـار را کـردیم . آنروز نمیدانستیم هواپیما های آمریکا در آینده روی سر این بیچاره ها بمب و موشک خواهند ریخت . از بعقوبه و مندلی عبور کردیم .
هر لحظه که میگذشت شـادی بیشتری میانمان موج می زد . با صدای بلند شروع به خواندن کردم :
- باز هوای وطنم، وطنم آرزوست !
بچه هاهم با شور و حرارت یک صدا پاسـخ مـی دادنـد . حـدود سـاعت هشت و نیم شب، بوی وطن مشامم را پر کرد .
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🔰❣🔰❣🔰❣