eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ عمليات والفجر هشت تمام شده بود. خيلی از نيروهای قديمی گردان چون حاج زمان شالباف، يا مجيد غزيعلی، خسرو تقوی، رستم منيعاوی و تعدادی ديگر شهيد شده بودند. 🔸 به شهيد حميد محرابی كه دوستی نزديكی با آنها داشت حال عجيبی دست داده بود. اكثر بچه های گردان اعتقاد داشتند حالت او از اين بابت است كه چرا شهيد نشده است. 🔸 شهید «حمید محرابی» که نام پدرش «هیبت اله» است در اول دیماه ۱۳۴۱، در اهواز چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه داد و به عنوان پاسدار برای دفاع از میهن اسلامی پا به جبهه حق علیه باطل گذاشت. سرانجام در منطقه عملیاتی «فاو» در بیست و یکم اسفند ماه ۱۳۶۴، به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای اهواز نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
پرده اول: ساعت هفت صبح از خانه جهت اعزام به جبهه حق عليه باطل بیدار شدم. در اعزام نيرو ما را گروه بندی كردند و به پادگان امام حسين(ع) فرستادند. شب را در پادگان امام حسين بوديم و فردای آنروز در كرج مردم ما را بدرقه كردند تا اینکه سوار ماشين شديم. ساعت ۱۱ به پادگان دو كوهه رسيديم. دو روز طول كشيد تا سازماندهی شدیم. اول تخصص من بی سيم چی بود و بعد تغيير دادم و تير بارچی شدم.  روز دوم به ما لباس و تجهيزات دادند. هر روز صبح به صبحگاه می رويم و چقدر شور و هيجان دارم. در چند كيلومتری ما يك رودخانه وجود دارد. ما هرروز كه هوا خيلی گرم می شود به آنجا می‌رويم و بابرادران آب تنی می كنيم. عاقبت بعد از چند روز ما را به رزم شبانه بردند. ساعت ۹ شب راه افتاديم و رفتيم. در بين راه برای ما تله گذاشته بودند. از نيروهای خودی برای آماده شدن در خط یک مين صوتی منفجر كردند. آنقدر صدا داشت كه می خواستيم كر بشويم. ساعت سه شب به تيپ رسيديم. بين راه ما، رود خانه ای بود كه ما با پوتين و لباس از ميان آن گذشتيم و بعد از چند روز مرا با چند تير بارچی ها به آموزش بردند. نفری ۱۵ عدد، تير گرينوف دادند چون ما تير بارچی گرينوف بوديم و ما را با آنها آزمايش كردند. در روز بعد به ما كوله پشتی و قمقمه دادند و فردای آن روز ما را به رزم شبانه بردند. از ساعت دو شب تا دوازده ظهر ما را پياده بردند. ناهار را هم در اردوگاهی كه برای ما درست كرده بودند، خورديم. فرمانده ما، شهيد حميد محرابی به نيروهای تحت امر خود خيلی توجه داشت. با آنها با خوشروئی برخورد می كرد و چنان با آنها صميمی و صادق بود كه تمام نيروهايش به او عشق می ورزيدند. درمأموريت پدافندی بعد از عمليات والفجر هشت وقتی برای بار دوم گردان در خط مقدم فاو مستقر شد، در يكی از شبها باران شديدی باريد و سنگرها كه مقداری از سطح زمين پائين تر بودند پر از آب شدند. ايشان تا زانو در گل و لای فرو می رفتند تا با بچه ها سنگرهای آب گرفته را به شكلی ترميم و باز سازی كند . پس از اتمام كار به يك يك سنگرها سر كشی كرد و از وضعيت آنها با خبر شد. بچه ها بدون شكايت درون همان سنگرهای مرطوب و خيس جا گرفتند. شهيد محرابی روی پنجه های پايش جلوی در سنگرها می نشست نگاهی به درون سنگر می انداخت و با مشاهده اين وضعيت می گفت: بچه ها شرمنده تونم. راوی: شهيد كريمی اهوازی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرده دوم: 🔸 ادای دین يك روز به همراه شهيد محرابی و به اصرار يكی از دوستان به اغذيه فروشی محل رفتيم. دوستمان سفارش ساندويچ داد بعد از صرف آن وقتی خواستيم، حساب كنيم. صاحب مغازه كه حميد محرابی را می شناخت، از گرفتن پول خوداری كرد. شهيد محرابی اصرار داشت كه پول غذا را حساب كنيم چون صاحب آن تازه كارش را شروع كرده بود، اما از گرفتن پول امتناع می كرد. در همين مدتی كه جلوی مغازه چانه می زديم متوجه شديم مغازه دار قصد دارد سردر اغذيه فروشی خود ، عنوان جديدی بنويسد ولی ظاهراٌ با خطاطی كه آمده بود سر مبلغ آن به توافق نرسيده بودند. شهيد محرابی كه ديد همه وسايل خطاطی از قبيل رنگ و برس آماده است به صاحب مغازه گفت: تابلو سردر مغازه را خودم می نويسم و خيلی زيبا هم آن را نوشت. او اينگونه می خواست دين خود را ادا كرده باشد و بدهكار كسی نباشد. راوی: سيد مجتبی احمدی 🔸 نبرد با پای شکسته يكی دو هفته مانده به عمليات والفجر هشت در محوطه چادرهای گردان جعفرطيار، شهيد محرابی در حين بازی واليبال با بچه های بسيجی به زمين خورد و از ناحيه مچ پای چپ آسيب ديد. وقتی با اصرار بچه های گردان به بهداری لشكر رفت معلوم شد پايش شكسته و بايد آنرا گچ بگيرند ولی با مسئوليتی كه وی در گردان داشت به خود اجازه نمی داد كه مدتی دور از نيروهايش به استراحت در خانه بپردازد. وقتي مچ پای او را گچ گرفتند به جای رفتن به مرخصی استعلاجی به محل گردان آمد و با همان پای آسيب ديده كارهای خودش را انجام می داد.  تا اينكه دستور حركت گردان به منطقه عملياتی صادر شد و به حميد محرابی از طرف فرماندهی گردان گفته شد به علت اينكه پای شما در گچ است، نمی توانيد در اين مأموريت گردان را همراهی كنيد. حميد خيلی اسرار كرد ولی فايده نداشت حتی دليل آورد كه من فرمانده گروهانم چطور نيروهايم بدون داشتن فرمانده در عمليات شركت كنند. او وقتی ديد حرف فرماندهی گردان تغيير پذير نيست و مدام می گويد: بر بيمار جهاد واجب نيست و نمی توانی گردان را همراهی كنی با يك چاقوی ميوه خوری كه نيمی از لبه آن اره مانند بود گچ پايش را بريد و به دور انداخت و با همان وضعيت بدون آنكه ناله و شكايتی داشته باشد، در عمليات والفجر هشت شركت كرد. راوی: غلامعلی معلی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرده سوم: 🔸 حسرت شهادت عمليات والفجر هشت تمام شده بود خيلی از نيروهای قديمی گردان چون حاج زمان شالباف ، يا مجيد غزيعلی، خسرو تقوی ، رستم منيعاوی و تعدادی ديگر شهيد شده بودند. به شهيد حميد محرابی كه دوستی نزديكی با آنها داشت حال عجيبی دست داده بود. اكثر بچه های گردان اعتقاد داشتند حالت او از اين بابت است كه چرا شهيد نشده است. خود او اين جمله را هرگز بر زبان نمی آورد چون فرد با اعتقادی بود و حاضر نبود حتی به اين اندازه به حكمت خداوندی معترض شود. با فاصله كمی از پايان عمليات از طرف لشكر مأموريت پدافندی به گردان داده شد و نيروها به خط برگشتند، برای خيلی ها مسجل شده بود كه اين مأموريت آخر حميد محرابی است.  در شب هفتم ورود به خط او زخمی شد و هنگامي كه می خواستند او را به عقب منتقل كنند، نپذيرفت و گفت : من به عقب نمی روم كسی بالای سر بچه‌ها نيست من تا صبح صبر می كنم بچه های بسيجی با شنيدن خبر زخمی شدن حميد محرابی به سراغ او آمدند. ايشان به هر كدام از آنها چيزی هديه داد انگشتر ، ساعت مچی كه يادگار يكی از شهدا بود و عكس هايی كه از دوستان شهيدش داشت و همان نگاه عميق ژرفناك هميشگی را كه اينبار با لبخندی كه حتی درد زخم هم نمی توانست، آن را آلوده به تلخی نمايد از رزمنده ها خواست او پس از ديدن همه بچه ها و گروهان از بی سيم چی های خود خواست بی سيم ها را در كنار او در سنگر بگذارند و خودشان به سنگرهای ديگری بروند. لبه چفيه خود را تا كرد و لای دندان هايش گذاشت و شب را به صبح می رساند صبح هنگامی كه به عادت معمول لنگان لنگان از سنگر خارج شد تا به نيروهايش سركشی كند خمپاره ای در كنار او به زمين خورد و به آنجا كه دوستان شهيدش در انتظار او نشسته بودند پيوست. راوي : شهيد كريم اهوازی منبع: نوید شاهد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌹🌺🌹🌺 بر حامل وحی ترجمان است علی گنجینۀ مخفی معارف مولاست آئینه ذات مستعان است علی تفسیر مبین فطرة الله علی است عشقش به دل پیر و جوان است علی آیات مبین مدیحه اوصافش هر سوره و آیه آرمان است علی قرآن بدون او به قرآن جعلی است تا ناطق و منطق و بیان است علی دانید که سرّ اسم اعظم در چیست اکسیر به رمز کن مکان است علی در اولُ الاولین عیان کیست علی است در آخر الآخرین نهان است علی احسان قدیم و حکم فرمای ازل مسجود همه فرشتگان است علی موسای قلندر از علی نیل گشود بر کشتی نوح پشتوان است علی ژولیده نیشابوری 🌺🌺عید غدیر خم بر پیروان و شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک باد 🌺🌺
❣ ‍ دلنوشته های زایرین بر تابوت شهدای گمنام 👈 کمکم کنید تا پیدا شوم... آمدم نگاهم را با نگاهتان گره بزنم ، پس چشمان ظلمت زده مان را روشن کنید ، آمدیم تا جا پای قدمهاتان بگذاریم ، 👈 سلام بر تن‏های بی‏ سر،  سلام بر سرهای بی‏ پیکر،  سلام بر جنازه‏های دربه‏ در،  سلام بر مادرهای بی ‏قبر،  سلام بر قبرهای بی مادر 👈 سبز و آباد باد! آن خاکی که سینه اش را آرامگاه پیکر پاک تو کرده  و خوش بر آن آسمانی که سایه بان آن خاک شده!  👈 تو آن روز خروشیدى و امروز... باور نمى‏ کنم که با آن همه خروش در خاک خفته ‏اى! اى که حضور دریایى تو در آسمان‏ها جارى‏ تر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان مى ‏افکند 👈 شما مشهورترین گمنامان زمین هستید... خدا یاد شما را از ما نگیرد 👈 ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته ‏اى 🔸از دفتر دل نوشته معراج شهدای اهواز https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
2.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نماهنگ شهدا... بارون بارونه... 🔻 با نوای مهدی رسولی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃🌺 🌹شهیدعلی محمد خروسی نژاد🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۱/۰۱ تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۰۶ محل تولد:دزفول محل شهادت:شلمچه مزار:گلزارشهدای بهشت علی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🌺🍃🌺