دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا
روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟
السلام علیک یا قاسم ابن الحسن
اَبَد والله ما نَنسيٰ حسينا....
صَلَّ اللّهُ عَلَیْک یاٰ اَباعَبدٍاللّه
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💢🔅💢🔅💢🔅💢
#شهید_فریدون_کریم_زاده
عمليات طريق القدس، دم صبح در جاده شني قبل از رسيدن به روستاي مگاصيص، دو تانك در حال سوختن بودند...
يكي اون دست جاده، يكي اين طرف!
ناخواسته چشممان به جنازه ايي خورد كه دو زانو و به پشت افتاده بود و چه زيبا آرميده بود، جانانه!
روي صورتش چفيه گذاشته بودند
من بودم و اقاعباس خادمي،
عباس گفت بذار ببينيم كيه!؟
چفيه اش را كنار زديم
فريادي زد و گفت:
اي واي فريدون كريم زاده است!!!
چهره خيلي زيبا و خندان ديديم
گويا تازه خوني بسيار خوشرنگ از بيني اش خارج ميشد
و خدا ميدونه كه نور از چهره اش مي تابيد!
بعداز عمليات خدمه اش (شهيدنورالله موسوي) تعريف ميكرد كه ٤ تا تانك محاصره مون كردند...
فريدون آر.پي.جي زن بود
اول تانك اونور جاده رو زد بعد موشك خواست بهش دادم و دومي را هم با موشك زد و ناگهاني تركش تانك دوم به قلبش خورد و همان دو زانو بشهادت رسيد
روحش شاد
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
💢🔅💢🔅💢🔅💢
❣#خاطرات_فرماندهان
3⃣ سردار شهید سید حسین علم الهدی
فرمانده سپاه هویزه
•••
🔹در اوج پیروزى انقلاب، یکـى از دانـشجویان انقلابى توسط رژیم شـاه دسـتگیر شـد. بـه ســید حــسین گفــتم: فلانــى را دســتگیر کرده.اند؛ فکر می کنـى مبتوانـد در برابـر شـکنجههـا، مقاومـت کنـد؟ گفـت: قــرآن
میخواند؟
گفتم: منظورت چیست؟
گفـت: اگـر بـا قـرآن انـس داشـته باشـد،
میتواند مقاومت کند !
🔸 حسین را بحدى شکنجه کرده بودند کـه در گوشه مقر بى حـال افتـاده بـود. مـن بـه بهانه اینکه به او آب بدهم، نزدیکش رفتم و گفتم: حسین ماجرا چیست؟ گفت: اسـم من حمید است! صادق فکرى کن کـه فـرار کنیم.
یکى از مأمورین از گوشه مرا دید و بلافاصله به سـراغم آمـد. گفـت: تـو مـیگفتـى او را نمیشناسى؟ گفــتم: ایــن بنــده خــدا دارد از تــشنگى
میمیرد، آمدهام به او آب بدهم.
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید
سردار حاج حسین کاجی می گوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیتنامه نوشته بود : من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند. و... 🌷بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
حـضـرتحـاجـات🍂
امشب بــرات "کـرب و بـلا" را طلـب کـنـیـد
از کودک رباب ، که "باب الحوائج" است...
#شب_هفتم
صبحانه اگر هست از آن خوانِ بهشتی
جان زهرا...
یک لقمه به ما اهل زمین هم بچشانید!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
محرم خونه پیداش نمیشد ، وقت و جان و مالش وقف دستگاه سیدالشهداء(ع) بود. هر کاری از دستش برمیومد انجام میداد ، از کمک به آشپزخانه تا کارهای فنی و تعمیراتی..،
تو این دو ماه محرم و صفر همیشه اولویت رو به کارهای روضه و هیئت امام حسین ع می داد، در آخر هم روز اربعین بین رفتن سر خونه و زندگی دنیایی و فدایی ارباب شدن، اولویت رو به دستگاه سید الشهداء علیه السلام می داد...
#شهید_نوید_صفری
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1