❣ شفاعت شهید
خیلی شجاع بود و با اعتماد به نفس می گفت :
"اگر کسی می خواد شهید بشه .. چه خوبه تیر به قلبش اصابت کنه"
🔅همیشه می گفت :
" من در جهان دیگر شفاعت کسانی را می کنم که در دنیا راهم را ادامه بدهند "
در گرما گرم عملیات کربلای ۵ تیری به قلبش نشست تا روح پاک و مطهر #شیر_علی_خیری از گردان حمزه سیدالشهدا اندیمشک بعنوان دومین شهید خانواده خیری بال در بال فرشتگان الهی تا جوار حق پرواز نماید .
روحش شاد و راه سرخش پر رهرو
🔻نام : شيرعلی
🔻نام خانوادگی :خيری
🔻نــام پــدر : داربلوط
🔻تاريخ تولــد: ۱۳۵۰
🔻تاريخ شـهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۶
🔻تــاهـــل : متاهل
🔻شـــــغـل : محصل
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
#شهیدانه
🔻روز #عاشورا وقتی که با بچه های هیئت سرگرم پذیرایی از دسته جات عزاداری بودیم وسط هیت زنجیر زنان چهرهای آشنا دیدم باورم نمی شد که خودش باشد
اما نزدیکتر که رسیدم خودش بود با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشم دل راه میرفت بغلش کردم و گفتم امین جان چشمانت؟ خندید و گفت "کلنا عباسک یازینب" و رفت
بعد از شهادتش فهمیدم که درسوریه جایشان گذاشته بود کنار حرم عمهی سادات
📸 #جانباز شهید مدافع حرم
#امین_منوچهری_پور
#دزفول
❣#خاطرات_فرماندهان
3⃣ سردار شهید سید حسین علم الهدی
فرمانده سپاه هویزه
•••
🔹براى تهیه تدارکات و اسلحه به اهـواز رفتـه بود. بعد از آنکه اسـلحه و تـدارکات را تهیـه مـیکنـد، بـه کتابفروشـى مـیرود و به تعـداد بچهها «نهجالبلاغه» تهیه میکند.
به هر کدام از بچهها اسلحه و نهج البلاغه را با هم تحویل مـیداد و بـه همـه مـیگفـت:
همراه با آموزش نظامى، باید با نهج البلاغـه هم آشنا شوید.
🔸 حـسین نزدیـک کبـابى ترمـز کـرد و رفـت سفارش چندین سیخ کباب داد. من تعجـب کردم که حالا چطور شـده از ایـن خـرجهـا میکند؟
کبابها را گرفت و حرکت کردیم. به یکـى از منـاطق مستـضعف نــشین رفتـیم و ســید حسین درب چهار یا پنج خانـه را زد نـان و کبابها را به آنها داد. دو تا از کبابهـا بـاقى ماند. ظهر که بـه منـزلشـان رفتـیم، سـید حسین سفره را باز کرد و به من گفت: بایـد کبابها را بخورى.
هرقدر اصرار کـردم خـودش هـم از کبابهـا بخورد، نشد؛ غذاى آن روزش تنها مقـدارى نان و سبزى بود.
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر....
صَلَّ اللّهُ عَلَیْک یاٰ اَباعَبدٍاللّه
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
سعی کنید حزب الله باشید و حزب الله باقی بمانید، نه حزب باد که در مواجهه با حزب الشیطان دچار از هم گسیختگی روحی، روانی و فکری میشوند و در کلام و عمل همراه آنها میشوند.
#شهید_امیررضا_علیزاده
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ شهید محمد علی بابازادگان
برادر بابازادگان مسئول دسته ما در عملیات آموزشی غواصی و رزم آبی خاکی به منظور حرکت در عملیات والفجر ۸ بود.
آن روزها نوحه برادر آهنگران که زبان حال اطفال امام حسین (ع) بود ورد زبان بچهها بود: «بابا قربان نعش بیسرت»
ما مسئول دستهمان را بابا صدا میزدیم به همین لحاظ تمام بچههای گردان این نوحه را به شوخی برای ایشان میخواندند و ایشان هم در جواب لبخند میزد.
در عملیات والفجر ۸ در شهر فاو برادر بابازادگان سر از بدنش جدا شد و خاطره آن نوحه وصف حالش گردید.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
3⃣ سردار شهید سید حسین علم الهدی
فرمانده سپاه هویزه
•••
🔹اسامى بچههاى سپاه را بـراى نگهبـانى مـن تنظیم میکردم. یک روز سید حـسین آمـد سـراغم و گفـت: چــرا بـراى مـن نگهبـانى نگذاشتهاى؟
بــا قاطعیـت گفـتم: بــراى شــما نگهبـانى
نمیگذارم؛ شما اینقدر کار دارید کـه نوبـت به نگهبانی نمیرسد!
با تبسم خاص خودش گفت: من هیچ فرقى با بقیه ندارم. همانطورى که دیگران نگهبانى دارند، براى من هم ساعت نگهبانى بزنید.
به هر ترتیـب بـود مـا را مجبـور کـرد کـه
برایش ساعت نگهبانى بزنیم.
🔸 در ایـامى کـه سـید حـسین فرمانـده سـپاه هویزه بود، هر روز صبح از مقر سپاه تا زمین ورزشى که در فاصـله چنـد صـدمترى بـود،
میدویدیم و در آنجا به نرمش مزپرداختیم.
وقتى به این زمـین چمـن مـیرسـیدیم، بـااینکه هوا سخت سرد بود و نـم صـبحگاهى روى چمنها نشسته بود، سید حسین کفـش و جورابش را در میآورد و با پاى برهنه، مـا را رهبرى میکرد.
یــک روز پرســیدم: کفــشهایــت را چــرا
درمیآوری؟
گفت: در تاریخ خوانـدهام کـه پیـامبر (ص) زمینی را که محـل تمـرین مجاهـدان بـود، بوسیدند. مـن هـم بـه احتـرام زمینـی کـه پیامبر (ص) آنرا بوسیدند، کفش و جورابم را در میآورم.
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣