❣🍂❣🍂❣🍂❣
#شهید_محمد_صابری ۳
دو هفته قبل از شهادتشان در صحبتی با یکی از برادران از چگونگی قبرستان خاموش موصل و چگونگی تدفین شهدای اسیر در آنجا سؤالات بسیاری می کند و از تنهایی آن خفتگان در خاک و بی زائر مسکوت قبرشان شکوه میکند و می گوید آخر این طوری هم خیلی سخت آدم نه پدری و نه مادری که بیایند سر قبرش و فاتحه ای بخوانند و با حداقل یکی دو ساعت بایستند که انسان با قبر و فضای آن آشنا بشود و بعد بروند و در آخر گویا خود را یکی از آن شهیدان می بیند و به همراه خود وصیت می نماید که اگر روزی شهید شد چه کسانی او را غسل و کفن کرده و به خاک بسپارند.
می گفت: مادرم در فراق برادرم صبور بود اما نمی دانم که در مورد خبر شنیدن شهادت من چه خواهد کرد به او بگویید که در فراق من همان طوری باشد که در حق برادرم بود و اما روزی که داغ فراق بر دل دوستان نهاد که تا ابد جگرمان می سوزد و در عزایش سوگواری خواهیم
نمود، روز رحلت و شهادت ملکوتی محمد عزیزمان که امیدواریم اباعبدالله الحسین(ع) این ، یاورش را در کنار خود و در جوار حضرت علی اکبر جای دهد و مطمئن هستیم که خواهد بود.
آن روز گرم تابستان سال ۶۹ ، چند روز مانده به محرم، ساعت ۳ بعد از ظهر محمد هم با تیم شان عازم میدان کوچک فوتبال شد. خیلی سالم و سر حال. پانزده دقیقه از بازی گذشته بود که آمد گوشه ای نشست و گفت: سرم گیج است.
چند قطره خون از بینی اش آمد. بعد هم، روی زمین افتاد. محمد را روی تخت بهداری بردند. همۀ اردوگاه در سکوتی غمبار فرو رفته بود. همه دلشان می خواست برایش اتفاقی نیفتاده باشد، اما محمد صابری، جوان دوست داشتنی خیبری، شهید شده بود.
روز پنج شنبه یک ساعت قبل از شهادتش چند لحظه پیش من آمد و گفت برادر جان، من دیگر میروم اما روز قیامت در صراط دست مرا بگیرید. نمی دانم چرا بی اختیار با هم مصافحه کردیم او رفت و در حین رفتن در حالی که رویش به من بود سه مرتبه گفت خداحافظ. گویی عزم سفری بس دراز دارد من نیز با نگاه او را تا دم در بدرقه کردم و یکی دوبار او را صدا کردم که متأسفانه صدایم را نشنید و حدود ۴۵ دقیقه از این امر نگذشته بود که شنیدیم محمد را به بیمارستان برده اند به حتم می دانستم که او شهید شده حتی زمانی که برخی خبر از سلامتی او را چند لحظه ای دادند من در دل مطمئن بودم که او شهید شده حتی ا گر همه می گفتند سالم است می دانستم که او از عالم خاکی پر گشوده است. هر طور بود موفق شدم در بیمارستان بر بالین او حاضر شوم رویش را بوسیدم لحظه ای بعد جسد مطهر او را بر روی برانکار دیدم در حالی که قدرت تفکر از من سلب شده بود نزدیک برانکارد رفتم دست او را در دستم گرفتم و با قلبی سوزان با او وداع نمودم.
برادران دیگر اردوگاه هم می آمدند و او را می بوسیدند و با او وداع می کردند. همه گریه میکردند ناگهان به ذهنم خطور کرد که باید شهید را علیرغم میل دشمن تشییع کنیم چیزی که تا آن زمان ممنوع بود. از مسئول اردوگاه خواستیم که از دشمن بخواهد تا این موضوع عملی شود این امر با مخالفت روبه رو شد زیرا از عواقب آن می ترسیدند.
#پیگیر_باشید
#حماسه_جنوب_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣🍂❣🍂❣🍂❣🍂
#شهید_محمد_صابری ۴
ولی اصرار ما از یک طرف و تأیید چهره مظلوم و غریب شهید بر دشمن از طرف دیگر موجب شد که دشمن به شرط رعایت نظم و مدت زمان محدود قبول کند شهید در حالی که روی برانکارد قرار گرفته بود در روی دستان یاران به محوطه اردوگاه تشییع و جمعیت بر سر و سینه
می زدند و گریه میکردند صدای الله ا کبر فضای اردوگاه را پر کرده و شعار عزا عزا است امروز روز عزا است امروز، غوغای محشری بر پا بود که زبان از وصفش عاجز و با شکوه ترین تشییع نسبت به شهید محمد انجام شد و بالاخره پیکر پاک او را تا پشت درب زندان تشییع کردند.
دشمن شدیدًا تحت تأثیر این شهید عزیز قرار گرفت و از دیدن ابزار احساسات شدید یاران شهید بلافاصله برنامه رادیویی خود را قطع نمود و به پاس احترام شهید صوت قرآن پخش نمود و برای اولین بار در تاریخ اسارت ما سه روز پیاپی شاهد پخش قرآن از بلندگوهای اردوگاه بودیم
با وجودی که شهدای زیادی داده بودیم شهادت محمد تأثیر زیادی در روحیه و رفتار و حرکات همه گذاشت و یاد مرگ را در دلها زنده کرد خیلی ها راضی به مرگ شده بودند و این تأثیر نشأت گرفته از اعمال و رفتار و اخلاق و اخلاص کامل او بود و مراسم ختم برگزار شد و دشمن
هم در آن شرکت کرد و حتی تعدادی از سربازان نگهبان عراقی به یادش گریه میکردند و در این مدت بیش از 250 ختم دوره قرآن چه به صورت جمعی و شخصی برقرار شد.
از دشمن خواسته شد تا جنازه به ایران فرستاده شود و در مرحله اول موافقت گردید و گفتند بایستی از مقامات بالا کسب تکلیف بکنیم و این موضوع به مدت 11 روز به طول انجامید و در پایان مخالفت بالا را اطلاع دادند و گفتند باید هرچه زودتر دفن گردد ما هم دیگر دستمان
به جایی نمی رسید. 4 نفر از برادران طبق وصیت جهت غسل و کفن و دفن آماده شدند و بدن شهید را تحویل و پس از انجام مراسم مربوطه از طرف این یاران خوب در روز 8 مرداد ماه مصادف با هشتم محرم و شب تاسوعای حسینی که متعلق به علی ا کبر بود پس از اجرای کامل مراسم، غریبانه و مظلومانه و به طور امانت در قبرستان شهر موصل به خاک سپرده شد و شب همه نماز لیله الدفن بجا آوردند و شب تا به صبح در تمام آسایشگاه تلاوت قرآن برقرار شد. پس از آن، کیسۀ انفرادی محمد را که باز کردند، وصیت نامۀ کوچکی به دست آمد: «اسارت در راه عقیده، عین آزادی است. »
منبع: غریبانه ها/ کنگره ملی تجلیل از شهدای غریب آزاده/ علی رستمی/ 1393
#حماسه_جنوب_شهدا
#برای_شادی_روح_امام_شهدا_وشهدا_صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
4⃣ سردار شهید محمد جهان آرا
فرمانده سپاه خرمشهر
•••
جهانآرا به ما تکلیف کرده بود برویم خدمت امام.
تا وسط های جاده که رفتیم دیدیم عراقی ها راه را بسته اند. باید میزدیم بـه آب.
یـک قایق پیدا کـردیم، بـدون قـایقران. بـه قـرآن استخاره زدم، داستان به آب انداختن موسـی آمد.
گفتم: بچهها آماده شوید برویم.
گفتند: چه جوری؟ شط عمیقه! عده مان زیاد است؛ از ظرفیت قایق هم که بیـشتریم؛ شـنا هم که بلد نیستیم.
گفتم: خدا حضرت موسی را نجات داد، مـا را هم نجات میده.
دو تا چوب پیدا کردیم به جای پارو و قایق را راه انداختیم. هواپیماهای عراق پشت سر هـم از بالای سرمان میگذشتند و مـا بـی خیـال راهمان را رفتیم.
🔸 در اهواز سرباز بودم. هـر وقـت مـیخواسـتم بیــایم خرمـشهر، بایــد از پادگـان مرخـصی میگرفتم. سراغ هر کسی رفتم و گفـتم: آقـانمیشود ما یک جوری بمانیم خرمشهر و هی نرویم پادگان و برگردیم؟
گفتند: باید برگردی واحدت، وگرنه سـرباز فراری حساب میشوی؛
فراری زمان جنگ!
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
بر لبش لبخند نابي
#صبح ها گل ميكند..
چايي ازاين قند
پهلوتر كجا پيدا كنم...؟!
#صبحتون_شهدایی🌹
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣🕊❣🕊❣🕊❣
#شهید_استاد_علی_جمالپور
خصوصیات #على این بود که خیلی اهمیت به نماز و معانی آن میداد.
بعد از نماز بعضی از افراد که اکثرا متدین هم بودند ما را نشان همدیگر داده و با هم نجوا میکردند
یکی از آنها که من را میشناخت به خود جرات داد و پیش من آمد و گفت این که کنارش نماز می خوانی کیست؟
گفتم چطور؟!
گفت با این حرکات نمازش باطل است
اما من که از اخلاص و اخلاق علی باخبر بوده و چندین بار این نوع نماز او را دیده بودم ( که هنگام قرائت نماز ، بدن و گاهی زبانش به لرزه در می آمد) برای آنها گفتم که نماز او از خیلی از ماها بهتر است.
انها با ناباوری خداحافظی کرده و از من دور شدند و من را که غرق حالات عبادی او بودم تنها گذاشتند.
الحق که #شهدا آینه هم بودن و برای رسیدن به معشوق از هم سبقت میگرفتند.
#راوی : برادر جانباز محمد جواد شالباف
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
یه چند ساعت بیشتر تا #محرم نمونده...
یعنی یه بار دیگه محرمتو میبینیم حسین جان... 😔
حلال کن آقا جان...
خوب گریه نکردیم
خوب عزاداری نکردیم
برا غمات نمردیم....
#ماسک نداریم !
خیلی وقت است که آلوده شده ایم
به #هـــوای دنیا . . .
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1