eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹 بعدازهمه اینهاشهادت مرگ نیست که حیوه است. برداشت مااز وجان دادن همانندانسانی است بیهوش، که کم کم به هوش می آید واین یقین ماست لذاازشهادت باکی نداریم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 🕊🌹 خدایا تو خود نور حق را بر دل مرده ی ما تاباندی و ما را عاشق جهاد کردی و ما هم در مقابل عرضه می داریم: خدایا اگر پیروزی اسلام بر کفر از هیچ راهی جز مرگ ما بدست نمی آید،پس ما را زودتر بمیران . این هم پیروزی اسلام بر کفر است و هم لقاءالله برای ما خواهد بود.... این طلب شهادت از خداست وگرنه نصرت خدا و ایثار جان فقط بعنوان شکر نعمت خداست و نصرت خدا و پیروزی خیلی بالاتر از جان ما ارزش دارد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
4⃣ سردار شهید سیدمحمدجهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر ••• 🔹روز ۳۰ مهر و پس از ۱۱ روز درگیری، دیگـر طاقت بچه‌ها طاق شد و با تاریک شـدن هـوا هجوم بردند به مقر جهان‌آرا. آنـان بـا دیـدن محمد با عصبانیت بر او تاختند که: پـس کـو این نیروهای کمکی؟ کی می‌رسـند ایـن‌هـا؟ بچه‌ها همینطوری دارند تلف مـی‌شـوند؛ مـا امروز چقدر کشته دادیم؟ جواب جهان‌آرا کاری کرد که دیگر هیچکـس پی حرف را نگرفت. او گفت: بچـه‌هـا امـشب همان شـبی اسـت کـه بـر امـام حـسین(ع) گذشت. بر ما فرض الهی است؛ تکلیـف الهـی است که بجنگیم. 🔸 یکبار بـا حمـزه پـسرم کـه ۴ ماهـه بـود بـه خرمشهر رفته بـودیم. محمد بـرای اینکه بچـه‌هـای خرمـشهر را دلداری بدهـد، و بـه همه آنهائی کـه از راه دور و نزدیـک بـرای دفاع از خرمشهر آمده بودند بگوید من با شما هستم، حمزه را به خط اول برد. بعداً به مـن گفــت: وجــود حمــزه امیــد زیــادی در دل بچه‌های خط به وجود آورده بود. ••• https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگی‌ تان از آنجا شروع شد که تمام آرزوهایتان را پشتِ جبهه جا گذاشتید ... یاداموات وشهدا بانثارشاخه گلی🌹 به زیبایی فاتحه وصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ 🍂 🌸 بقول شهریار ،،،، طفل بودم ، دزدکی ، پیرو حقیرم ساختند،،،!!! 🔶.بودن با شهدا را قدر نشناختم ، فرصت جنگ و دفاع مقدس را نیز ،،، و حالا مانده ام معطل ، با تنی که فرصت جهاد از او گرفته شده و دستها و پاهایی که فرمان نمیبرند مرا ،،، 🔻میخواهم نترس ، با سری بالا ، مثل نوجوانی ام ، از هر معبری عبور کنم اما درد هایم ، با من به سخن می نشینند ،،، میگویند ، یا بکش یا بکش … و ما هرگز ، بعد از زندگی با شهدا ، بی درد نبوده ایم که دردها را بکشیم ،،، 🔻پس می کشیم دردهایی را که چون داغ ، تن رنجورمان را بسوزاند تا روزی که ، خاکستری بر جای بماند ،،، 🔻وبوی عطر شهدا مستمان کند ،،، دوباره ،،، شاید ، عاشقمان شود و عاشقش شویم ... بسیجی مدافع حرم سردار بی قرار شهید مصطفی رشیدپور https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
4⃣ سردار شهید سیدمحمدجهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر ••• 🔹وقتی جهان‌آرا به تهران آمد و به دیـدار امـام رفت، مسائل را گفت. شهید رجائی که در آن جلسه حضور داشته بعداً با خانه تماس گرفت و به من گفت به جهـان‌آرا بگـویم بنـی‌صـدر تجهیزات نخواهد داد. با اینکـه امـام تأکیـد کــرده تجهیـزات بفرسـتند، چیــزی ارسـال نخواهد شد. او باید، با توکل به خدا، بجنگد! جهان‌آرا می‌گفت: وظیفـه مـن بـه عنـوان فرمانـده، و یـارانم، مقاومـت اسـت، هرچنـد کمکی به ما نشود. 🔸 جهان‌آرا: شبی برای خودم کـشیک گذاشـته بودم. یکی از بچه‌های سپاه هـم کـه از شـهر دیگری آمده بود، با من نگهبانی می‌داد. ما هر دو کنـار هـم بـودیم. ایـن سـپاهی کـه مـرا نمی‌شناخت، سر حـرف را بـاز کـرد و گفـت: فرمانده سپاه الآن تـوی خانـه‌اش خوابیـده است و ما را در این موقعیت خطرناك به حال خودمان رها کرده. چند روز بعد اتفاقاً همـدیگر را دیـدیم و مـرا شناخت. ••• https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣شهید غلامرضا آلویی با هم رفتیم و روی سکوی گوشه مسجد نشستیم و با هم شروع کردیم به قرآن خواندن. یک لحظه چشمم افتاد به جیب پیراهنش که نورباران بود. وصیت نامه اش در جیب لباسش بود. یادم افتاد که وصیت نامه غلامرضا پیدا نشده است. گفتم : « غلامرضا! وصیت نامه ات رو بده من که تو مجلس ترحیم بخونم!» وصیت نامه را از جیبش بیرون آورد و گرفت سمت من و گفت: «این کُپیه! اصلش تو خونه‌س»  و وصیت نامه را دوباره گذاشت توی جیبش. خواب را برای یکی از دوستان نقل کردم تا برای خانواده اش نقل کند و بالاخره وصیت نامه ی غلامرضا توی خانه شان پیدا شد. 🔸 محمدحسین مفتح  https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1