eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ما آیه فتح را ز قرآن خواندیم در جبهه نماز سرخ ایمان خواندیم ما درس فداکاری و جانبازی را در مکتب خونبار خواندیم 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
خواهرانم! اولین توصیه­‌ من حجاب توست. برای این‌که خون من و امثال من باعث شده که شما آزادانه در خیابان­‌ها قدم بزنید؛ بدون این‌که کسی مزاحم­‌تان شود. خواهرم! توصیه من تنها به شما نیست؛ بلکه به تمام زنان و دختران وطنم است. اصل مطلب این است که حداقل سعی کنید خون­‌های ما که به خاطر شما ریخته شده، پایمال نشود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣️ 6⃣ خاطرات سردار مهدی باکری "لشکر ۳۱ عاشورا" ••• 🔹 همه دمغ بودیم. خبر شهادت حمید بد جوری حالمان را گرفته بود. آقا مهدی وقتی قیافه هامان را دید، مسئول تدارکات را صدا کرد. گفت «چی به خورد اینا دادی این ریختی شدن؟» بعدش گفت «امروز روز مبعثه. باید خوش حال باشین» بعد به همه مان کمپوت داد و سر حالمان آورد. 🔸 با آقا مهدی جلسه داشتیم. همه مان را جمع کرد توی چادر و کالک منطقه را باز کردو شروع کرد صحبت کردن. یک کم که حرف زد، صدایش قطع شد. اول نفهمیدیم چه شده، ولی دقت که کردیم، دیدیم از زور خستگی خوابش برده. چند دقیقه همان طور ساکت نشستیم تا یک کم بخوابد. بیدارکه شد، کلی عذر خواهی کرد و گفت «سه ـ چهار روزی می شه که نخوابیده م» ••• https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
تو ای خواهر مهربانم باید که کار زینبی کنی و با حفظ حجابت که از سرخی خون من رنگین تر میباشد بیشتر رعب و ترس در دل دشمنان می اندازد و آنها را دگرگون میکند خوب حفظ کن و حافظ آن باش ... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
چند روز قبل از عملیات، محمد حسین به یکی از همرزمانش به نام شفیعی گفت: اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. یکی از انگشت های او به خاطر اشتغال به حرفه ی جوشکاری، کبود بود. زمانی که شفیعی را برای شناسایی اجساد شهدا به تعاون لشگر بردند، او جنازه بی سری را از روی کبودی انگشتش شناسایی کرد. شهادت:عملیات خیبر سال ۶۲ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣️ 6⃣ خاطرات سردار مهدی باکری "لشکر ۳۱ عاشورا" ••• 🔹 توجیه مان می کرد، می گفت که چه کار کنیم و چه کار نکنیم. عراقی ها هم یک بند می زدند. بعضی وقت ها گلوله توپ می خورد همان نزدیکی. آقا مهدی هم عین خیالش نبود و حرف هایش را می زد. گاهی می گفت «اینا مامور نیستند» یکی از خمپاره ها درست خورد دو ـ سه متری بالای سرمان، پشت خاکریز. صدای انفجارش خیلی بلند بود، کلّی گرد و خاک رفت هوا. همه نیم خیز شدیم. سرمان را که بلند کردیم، دیدیم آقا مهدی ایستاده و دارد می خندد. گفت «اینم مامور نبود» 🔸 دست برد یک قاچ خربزه بردارد، اما دستش را کشید، انگار یاد چیزی افتاده بودم. گفتم «واسه شما قاچ کردم، بفرمایید» نخورد. هرچه اصرار کردم نخورد. قسمش دادم که این ها را با پول خودم خریده م و الان فقط برای شما قاچ کرده ام. باز قبول نکرد. گفت «بچه ها توی خط از این چیزا ندارن» ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
شهید والا مقام نصرت الله محرابی دومین لاله سرخی است که در تاریخ ۴۶/۳/۹ در خانواده ای دیندار دیده به جهان گشود. هر چند پدر بزرگوارش غافل از این بود که این عزیزش با طلوع خورشید اسلام خون پاکش باعث نصرت دین خدا خواهد شد، ولی گویی الهام الهی بود که نام او را نصرت الله بگذارد. وی متولد منطقه نفت سفید (هفتگل) بود که در تاریخ ۶۷/۴/۲۱ در جبهه عین خوش شهد شهادت نوشید و مزارش، گلزار شهدای گچساران شد.   وی در سال ۱۳۶۰ در حالی که ۱۴ سال از عمرش می گذشت شاهد به خون خفتن برادر عزیزش سرباز رشید ارتش اسلام شهید "نصرالله محرابی " بود و راه و رسم فدا شدن در راه دین را از برادر آموخت و به وصال قرب حق دعوت شد. خواهرش می‌گوید: یک روز قبل از رفتن به جبهه عین خوش در مرخصی بود ظهر در خانه خواب بود که یک باره بلند شد، نشست و زانوهایش را بغل کرد و گفت: خوابی دیدم! آیا خواب ظهر صحت دارد؟ گفتم بله، چه خوابی دیده ای؟! گفت خواب دیدم در دانشگاه قبول شده ام. دلم لرزید : گفتم چه دانشگاهی؟ گفت: نمی دانم. من گفتم ان شاء الله دانشگاه هم قبول خواهی شد. شانه هایش را بالا انداخت و گفت: شاید دانشگاه شهادت باشد. دو روز بعد به جبهه برگشت و در حمله مرصاد در دانشگاه جبهه پذیرفته شد و به شهادت رسید و به لقاء الله پیوست. روحش شاد، شفاعتش شامل حالمان ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
می‌گفت به ما عقل که از عشق حذر کن! امّا دل دیوانه مرا گفت: خطر کن ... یکی از تصاویر جنگ که ممکن است بارها دیده باشیم مربوط به عملیات خیبر است. قهرمانِ داستان این عکس محمد کریم کیانی فلاورجانی در سال ۶۱ فقط ۱۸ سال داشت که برای دفاع از میهن به جبهه رفت. او در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید بر روی مین رفت و پای چپش را از دست داد. خستگی و تحمل درد را می‌توان از چهره‌ او فهمید. رزمنده‌ای که ساعت‌ها سینه‌خیز حرکت کرده تا خود را به خاک وطن برساند. اسفند ماه سال ۱۳۶۲ عکاس : علیرضا جلیلی‌فر ••• کانال شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 @bank_aks