🍂 یادیاز شهید
حمید محرابی / والفجر۸ 2⃣
شهریار رمضانی
•┈••✾<◇>✾••┈•
به سمت بچه های اطلاعات گردان رفتیم ؛ تیربارهای عراقی با شلیک مداوم گلوله های رسام خود، داشتند بچه ها را درو می کردند. به سیم خاردارها، استحکامات و موانع خورشیدی و ... نزدیکتر می شدیم. تعداد زیادی از غواص ها شهید و مجروح شده بودند، زیر باران گلوله های تیربار به پیشروی خود ادامه دادیم. آقا حمید (شهید حمید محرابی) با شجاعت تمام از داخل قایق به داخل رودخانه پرید. من که بصورت ایستاده در قایق بودم رو به من کرد و گفت:"شهریار! به بچه ها بگو همه بریزن تو آب."، هنوز حرفش تمام نشده بود که یکدفعه تیربارچی عراقی از سمت ساحل و داخل دژ که تقریبا" ۱۰ تا ۲۰ متری با ما فاصله داشت، با گلوله های رسام بطرفم شروع به شلیک کرد. من چند ثانیهای شوکه شده بودم و زبانم بند آمده بود ولی وقتی خدا نمی خواهد که اتفاقی نمیافتد؛ آقا حمید دلاور و شجاع، از داخل رودخانه و آن هوای سرد، سنگر تیربار را به گلوله بست و خاموشش کرد. همه بچه ها از قایق ها به داخل آب ریختند و بسمت ساحل دشمن هجوم بردند. حمید با آن قامت بلندش از دژ بالا می رفت، تعدادی از عراقی ها وقتی دیدند ما داریم وارد دژ میشویم فرار کردند. ولی هنوز چند تایی از آنها همچنان در سنگرهای خود مقاومت می کردند. پل چوبی که از نقاط شاخص خط مقدم دشمن و در محدوده محور عملیاتی لشکر ۱۹ فجر بود و نقطه الحاق دو لشکر ۷ ولیعصر(عج) و لشکر ۱۹ فجر بود را در سمت چپ خودمان با کمک حمید محرابی پیدا کردیم.
یکی از فرمانده گروهان ها یا دسته لشکر ۱۹ فجر صدایم کرد و گفت:" ما پشت سر شما با این ۸ نفر آمدیم، حالا چکار کنیم؟" گفتم: "همین جا را حفظ کنید و سعی کن با نیروهایت تماس بگیری و از بالای سیل بند چراغ قوه بزن تا تمام نیروهایت بیایند"، خلاصه غیرتیش کردم که مقاومت کند و سنگرهای دژ را تا آنجایی که می توانند پاکسازی کنند.
سردار شهید حمید محرابی ستون گروهان ایمان را حرکت داد و وارد نخلستان های اطراف شهر فاو شدیم، فقط صدای باد شدید و کمی باران شنیده می شد که نخل ها را تکان می داد. درگیری در خط مقدم عراق که الان عملا" پشت سرمان قرار گرفته بود را همچنان می شنیدیم. با عکس های هوایی که از منطقه فاو قبل از عملیات گرفته بودند، سردار غلامرضا محرابی[ مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا و برادر شهید حمید محرابی] از مسوولین قرارگاه کربلا بهمون گفت :"...
•┈••✾•○•✾••┈•
ادامه دارد
#حمید_محرابی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂
🌷🍂🍃🍂🍃🌷
دو رکعت عشق👇
💠آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید بشوم ، ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع ) در مرتبت عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف، شهید شد" اینها زمزمه های عاشقانه شهید "محمدتقی پاپی جعفری " بود، جوانی مذهبی مخلص که در عملیات والفجر 8 در منظر دیدگان رزمندگان گردان حمزه لشگر 7ولی عصر آسمانی شد.
مرکز فرهنگی هنری غدیر
اندیمشک
حماسه جنوب - شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
ای پدرم!
به من بیاموز چطور قلب میمیرد؟
من را از این کفر نجات بده.
من تجربه عشق رو ندارم
اگر نزد تو ارزشی دارم
دستم را بگیر
من دارم غرق میشم
غرق میشم
غرق میشم
دستم را بگیر
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
ای خوش
آن صبـــح
کہ با یادِ شما
چشــــم دل را
بگشاییم از خـواب ...
#صبح_بخیر
#جمع_رزمندگان
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🌷مکتب حاج قاسم؛ شهیدانه زیستن
👈 شهید سلیمانی برای شهید شدن گریه میکرد
🔻 حاج قاسم به آرزوی خودش رسید؛ او آرزو داشت؛ برای شهیدشدن گریه میکرد؛ خب خیلی از رفقایش هم رفته بودند و داغدار رفقایش هم بود امّا در خودش هم شوق به شهادت جوری بود که اشک او را جاری میکرد؛ به آرزوی خودش رسید. ۱۳۹۸/۱۰/۱۳
📥 مجموعه سخننگاشت👇
https://khl.ink/f/51618
🍂 یادیاز شهید
حمید محرابی / والفجر۸ 3⃣
شهریار رمضانی
•┈••✾<◇>✾••┈•
سردار محرابی از مسوولین قرارگاه کربلا بهمون گفت :" باید خیلی مواظب "ب" شکل پشت خط اول عراق باشید که انواع توپ ، کالیبر و ...بروی آن مستقر است."، پس از تصرف دژ، دونفر از فرتنگله های گروهان را گذاشتیم روی دژ و سر توپ ها را برگرداندیم بسمت حرکت مان و آقا حمید بهشون گفت:"گوش تان به دستور من باشه"، یکی از بیسیم چی ها را با بیسیم نیز کنارشون مستقر کردیم".
ستون گروهان ایمان مجدد با قامت بلند حمید به سمت جلو حرکت می کرد و وارد خط ظفر [ بعد از موانع و استحکامات دشمن در ساحل به ترتیب به سنگرهای خط ساحلی، دژ با کانالی برای تردد نیروهای پیاده، جاده آسفالت سرد، ب شکل ، جاده آسفالت فاو البهار (البحار) ، جاده فاو بصره و...] می شدیم ( لشکر ۷ ولیعصر بعد از ب شکل و یا قبل از آن خط یا جاده را ظفر نام گذاری کرده بود) و شروع به پاکسازی سنگرها و استقرار همزمان بچه ها کردیم، در همین موقع بچه ها تعداد ۲ یا ۳ افسر عراقی را دستگیر کردند ، حمید آنها را کنار جاده گذاشت و ...؛
بعبارتی گروهان اخلاص و ایمان آن شب در اصل به مقر گردان عراقی ها در فاو حمله کردند و نیروهای باقیمانده گردان عراقی به مقر تیپ ۱۱۱ خود فرار و در آنجا مستقر شدند.
یادی هم از دوستان بسیار عزیزمان در شب عملیات فاو [ شهید ناصر بهبهانی رییس ستاد سپاه خوزستان، یوسف جلالی، جناب هواشمی و یکی از فرمانده گردان های تیپ امام حسن (ع) ) که صبح زود به همراه خسرو تقوی با کالیبر ۷۵ دشمن شهید شدن] داشته باشیم.
آقا حمید عزیز و دوست داشتنی یک جلد کلت خیلی قشنگ نیز در آن شب پیدا کرده بود و می گفت:" شهریار! ، می خواهم این جلد کلت را ببرم بدهم به حاج غلام.[ سردار غلامرضا محرابی برادر شهید محرابی و مسئول اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا در عملیات والفجر ۸ بود]
روز سوم یا چهارم عملیات والفجر۸ بود که گروهان ایمان جایگزین بچه های شجاع گروهان اخلاص و تقوا می شد، وارد خط ال [L] شدیم، اوضاع آن روز خط ال را که همگی دوستان رزمنده گردان جعفر طیار (س) بخوبی بیاد دارند و می دانند چه خبر بود، آقا حمید لحظه ای آرام و قرار نداشت و دائم زیر آتش شدید دشمن در خط به بچه ها در سنگرها سرکشی می کرد، دشمن تک اول را ساعت ۱۲٫۳۰ ظهر با تعدادی زیادی تانک، نفربر و نیروهای پیاده انجام داد؛ حمید محرابی راست قامت ایستاده بود و بچه ها را به مقاومت، ایستادگی و شجاعت تشویق می کرد، حمید واقعا فرمانده دلاوری بود، روز دوم استقرارمان اوضاع خط و نیروها خیلی بدتر شده بود، تعداد زیادی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند، عراقی ها زیر آتش شدید و سنگین توپخانه و تانک حمله می کردند ، دشمن از فاصله ۵۰۰ متری با تانک ها ، نفربرهایش و نیروهای پیاده زیادی که وارد منطقه کرده بود در حال گرفتن آرایش حمله بسمت خط ال بودند، حمید تمام بچه ها را آماده کرده بود.،...
•┈••✾•○•✾••┈•
ادامه دارد
#حمید_محرابی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂