❣ میگفت:
"دو تا آرزو دارم؛ دیدن آقا و شهادت"
١٠ روز قبل از سفر آخرش رفت خدمت آقا، یک هفته بعد هم شهید شد...
سردار مدافع حرم
#شهیدسعید سیاح طاهری
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
☞ https://eitaa.com/abadanravi
❣
❣#خاطرات_فرماندهان
7⃣ سردار شهید
حاج حسین خرازی
فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
••••
🔹 حاج حسین خرازی، در سال ۱۳۵۵ در رشته علوم طبیعی دیپلم گرفت و با آنکه در آزمون ورودی دانشگاه شیراز قبول شد، به علت فقر به سفارش پدر به سربازی رفت. او نمیتوانست زورگوییها را فقط به خاطر اینکه دستور است تحمل کند، به همین دلیل با آنکه بهترین تکتیرانداز شناخته شده بود، برای تنبیه او را به عمان فرستادند تا عضو گروه کماندوهایی باشد که قرار بود شورشیان ظُفار را سرکوب کنند تا نام شاه به عنوان قدرت نظامی منطقه آوازه بلندتری بگیرد. به تدریج شور انقلاب بالا گرفت. حاج حسین در سال ۱۳۵۷ با فرمان حضرت امام از سربازی گریخت و در آرزوی ساختن بهشت کوچک ایرانزمین، به خیل عظیم امت انقلابی پیوست.
•••
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
✨ ﴾﷽﴿✨
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🕊🕊🕊🕊
#سیــره_شهــدا
🌹سید آرام نزدیک شد و بدون جلب توجه خم شـد و دســت دوستم را که به ماشین تکیه داده بود را بوسید.
دوستم با عصبانیت گـفت: این چه کاریه سید!
خندید و گفت: وقتی امام می گوید من دســت بسیجی ها را می بوســم، ما باید پای بسیجی ها را ببوســیم!
#شـهید_سید_محمد_کد_خدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
946.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺درس غیرت
لحظه شهادت شهید #حاج_احمد_غلامی که برای آوردن پیکر دوست شهیدش رفته بود
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
eitaa.ir/basijnewsir
rubika.ir/basijnews110
🍂
❣مادر شهید مدافع حرم،
. جمال رضی:
جمال از همان کودکی بچه خوش اخلاق، مهربان و باادبی بود، سه چهار ساله که بود پشت سر من میایستاد و نماز میخواند، ساکت و باهوش بود و وقتی از تهران به گیلان مهاجرت کردیم در مسجد محل زبانزد همه بود و مردم هر کاری که داشتند دیگر به پدرش که هیئت امنا بود، نمیگفتند و آقا جمال تمام کارها را خودش انجام میداد.
وقتی که از مدرسه میآمد تمام کارهای فرهنگی مسجد و پایگاه محل را انجام میداد، برای خودش در مسجد کتابخانه درست کرده بود و بچههای کوچک را میبرد و در آنجا عضو میکرد و به آنان کتاب میداد و یا تجوید قرآن را به آنان یاد میداد.
جمال خیلی باتواضع بود و به مطالعه کتاب شهدا خیلی علاقه داشت، یک جانبازی در روستای نزدیک ما زندگی میکرد و هر روز غروب وقتی که میخواست از مسیر محله رد شود انواع کتابهای دفاع مقدس را برایش میآورد و آقا جمال هم با اشتیاق همه آنها را مطالعه میکرد و همین کتابها روی روحیهاش اثر گذاشته بود.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
❣