❣ هر موقع در مناطق جنگی
راه خود را گم کردید، نگاه کنید
آتشِ دشمن کدام سمت را میکوبد
همان جبههی خودی است ...
#سردار_خیبر
#شهید_همت
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
@bank_aks
❣
❣خوابی که تعبیر شد
در شب عملیات سوم اردیبهشت ۱۳۶۰ خواهرم را به بیمارستان برده بودیم باردار بود و کودکش می خواست در آن شب های عملیات متولد شود. در آن شلوغی مادرم با نگرانی از من سراغ جواد را گرفت به او گفتم: «چرا اینقدر خودت و نگران می کنی جواد سالم است و به خاطر مجروحیت قبلی به جبهه نمی رود»
اما مادرم گویی حرف های مرا نمی شنید و دوباره با نگرانی گفت: «دیشب خواب جواد را دیدم با لباس بسیار مرتب و زیبا از آمبولانس که گِل مالی شده بود پیاده شد خواستم به سمتش بروم اما او رو به من گفت مادر دیگر سراغم را در دنیا نگیر.»
از این خواب مادر من هم نگران شدم اما به مادرم گفتم: «از بس در فکر جواد هستی این خواب ها را می بینی»
اما او ادامه داد: «جواد در عملیات شرکت کرده و شهید شده است».
گفتم: «مادر اینقدر فکر خودت را مشغول نکن» و برای گرفتن نسخه دکتر خواهرم به طرف داروخانه حرکت کردم وقتی رسیدم دیدم آمبولانس ها مجروحین را می آورند من هم برای کمک شروع به تخلیه مجروحین کردم. یکدفعه قلبم تکان خورد وقتی قسمت انتهایی برانکارد را گرفتم کفش رزمنده ای را دیدم که شبیه کفش جواد بود به خودم گفتم: « دچار توهم شده ام»
ولی وقتی برانکارد به بیرون آورده شد دیدم جوراب های مجروح به رنگ جوراب هایی بود که یک جفت آن را خودم داشتم و جفت دیگر که همان رنگ بود خودم برای برادرم خریده بودم .
قلبم به شدت می تپید وقتی برانکارد به بیرون از آمبولانس آورده شد چشمانم سیاهی رفت احساس کردم کمرم راست نمی شود چهره مادرم جلوی چشمانم آمد آن مجروح به شهادت رسیده برادرم جواد بود.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍂 فیلم کمتر دیده شده از
تشریح عملیات توسط شهید حسن باقری در عملیات بیت المقدس
لینک عضویت در
کانال اول حماسه جنوب 👇👇👇
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔺امـــامـــا
تـو قلبها را فتــح کردی
قبل از آن که انقلاب کنی ...
#سربازان_روحالله
#آغاز_دهه_فجر_مبارک
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
📸 | شهید علیـــرضا جویلی اولین شهید قرارگاه سری نصرت گردان ۳۱۳ قائم(عج)
⏳تاریخ شهادت: ۱۱۳۶۱/۱۱/۱۱
📍محل شهادت: سوسنگرد؛ جاده رقابیه
🔺در اهواز متولد شد و تنها فرزند پسر خانواده بود. از دوران مدرسه بطور مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جلسات قرآن شركت می کرد و از همان دوران؛ بارها تنفر خود را از رژيم ستم شاهی نشان ميی داد.
در دبيرستان و در اوج جريانات انقلاب؛ بارها در راهپيمائی ها شركت می کرد. از جمله در روز ۲۷ دی(چهارشنبه سياه) اهواز شركت داشت.
با شروع جنگ؛ ایشان که از نیروهای فعال مسجد آیت الله شفیعی بود؛ رهسپار جبهه شد و اولين بار در جبهه آبادان روبروی دشمن كور دل قرار گرفت و سرانجام پس از مجاهدتهای فراوان در جبهههای آبادان؛ سوسنگرد؛ بستان؛ شوش؛ خرمشهر و ... در ۱۱ بهمن ماه ۱۳۶۱ پس از يك عمليات چريكی و در هنگام بازگشت در جاده سوسنگرد اهواز ماشين از جاده منحرف شده و او با ابوناصر كه مجاهد عراقی بود به درجه رفيع شهادت رسيد.
#قرارگاه_نصرت
#اطلاعات_عملیات
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
#سالگرد_شهادت
💢صحبتهایی شنیدیی از مادر شهید علیرضا حاجیوند قیاسی:
علیرضا هفتمین فرزندم بودند. ادب و احترامش به من و پدرش خیلی خوب بود. هیچ وقت جلوی پدرش حرفی نمی زد که باعث رنجش پدر شود. در کل اینطور نبود که جواب حرفِ من، پدر یا خواهر و برادرهایش را بدهد و یا با صدای بلند صحبت کند. علاوه بر احترام پدرش و من، احترام خواهر و برادرهایشم را همیشه حفظ میکرد. گاهی که بر سر موضوعاتی اختلاف نظر داشت، با لبخندش ما را متوجه نظر مخالف خودش میکرد. هیچوقت این را نمیخواست که حتما با نظرش موافقت شود و “چشم” بشنود؛ همیشه هم در مقابل خواسته های ما میگفت: چشم. حتی گاهی به او میگفتم: زود نگو چشم. اول ببین حرف درست هست یا نه! بعد بگو چشم
📸شهید مدافع حرم
#علیرضا_حاجیوند_قیاسی
#دزفول
🗓شهادت ۱۳ بهمن ۹۴
🌷پدرانی که رفتند تا مردانگی بماند
💠پسر دومش محمدصادق یک سال و چند ماه بیشتر سن نداشت. خیلی بی تابی می کرد. چشمش به قاب عکس حمید بود و تا این عکس به زمین میرسید روی قاب عکس می خوابید و شروع میکرد به بوسیدن عکس و صورتش را روی صورت پدرش می گذاشت.
🔸هنگام خاک سپاری حمید تمام تشیع کنندگان شاهد گریه بی امان این بچه بودند. بعد از مراسم، مریض شد به هر دکتری سر زدیم، هرآزمایشی که لازم بود به عمل آمد. تلاش ها بی نتیجه بود، نتایج را به آخرین دکتر نشان دادیم. گفت: این بچه هیچ مشکلی ندارد ولی از نظر روحی گمشده ای دارد. که شما باید آن بیابید تا او آرام شود.
- ما به گمشده اش دسترسی نداریم. #پدر او #شهید شده ما چطور او را برای فرزندش حاضر کنیم؟! دکتر سرش را بین دستانش گرفت و گفت: خدایا! برای این کودک از تو طلب صبر و آرامش می کنم.
🔹عمو سعیدش از منطقه آمد رفت لباس هایش را در یکی از اتاق ها عوض کرد. خبری از محمدصادق نبود. رفتیم ببینیم کجا رفته، دیدیم روی لباس های سعید که روی زمین بودند خوابیده و آن ها را بو می کند و می بوسد وقتی همه این صحنه را دیدند آن قدر ناله کردند و گریستند که حد نداشت. آن قدر محبت پدر در دل داشت که حتی بوی لباسهای جبهه عمو او را یاد #پدر می انداخت.
#سردار_شهید_حمید_معینیان
#مسئول_اطلاعات_قرارگاهمرکزیکربلا
#شهادت_کربلای4
┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
❣