7.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی
🌷پدر خانم هاشم, معمار بود. برای سنگ قبر هاشم یک سنگ مرمر سنگین خریده بود, هیچ کس را پیدا نکردیم که بتواند این سنگ را بتراشد. تا اینکه پدر شهید شمس الدین غازی گفت بیارید پیش من.
الحق که زیبا هم سنگ قبر هاشم را تراشید. سنگ قبر را بردیم کنار مزار هاشم, من بودم و پدرخانم هاشم و خواهرم. پدر خانم هاشم که پیر بود و توانی نداشت, من هم آن زمان یک دستم در جبهه آسیب دیده و توان نداشت, خواهر هم که توانی نداشت.
مانده بودیم چه کنیم که بنده خدا گفت بیا حالا یه تلاشی بکنیم, شاید شد. یک سمتش را من گرفتم, یک سمتش را ایشان, بلند کردیم, دیدیم ان سنگ سنگین, انگار پر کاهی بلند شد و روی قبر آمد...
بعد هم حاجی شروع کرد به سیمان کردن و محکم کردن آن. دیدم خواهرم دارد اشک می ریزد. گفتم چی شد؟
گفت چشمم رفت روی هم, دیدم هاشم با خنده آمد و گفت: دیدی سنگ قبر خودم را خودم روی قبرم گذاشتم!
⭐️ستارگان فارس⭐️
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
💐آن شب خیلی خسته بود، وقتی آمد، سرش روی بالشت نرفته خوابش برد. وقتی این خستگی اش را دیدم، تا ساعتش برای نمازشب زنگ خورد، دست گذاشتم وصدایش را قطع کردم تا آن شب بیشتر بخوابد.
نیم ساعت بعد با صدای اذان صبح بیدار شد. مثل برق گرفته ها از خواب پرید. با ناراحتی گفت: چرا ساعتم زنگ نخورد؟
گفتم: زنگ خورد، خسته بودی، من قطعش کردم.
در حالی که برای نماز صبح بلند می شد گفت: تو می دانی امشب چه ظلمی به من کردی، تو به جامعه اسلامی خیانت کردی!
گفتم: علی نماز شب تو چه ربطی به جامعه اسلامی داره؟
گفت: من شبی که نماز شب نخوانم آن روز در هیچ کاری موفق نیستم، این یعنی امروز نمی توانم آن جور که باید به مردم و جامعه اسلامی خدمت کنم.
مادرش می گفتم از پنجم ابتدایی مقید به اقامه نماز شب بود.
@defae_moghadas2
❣
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ گلخانه و معراج شهدای آبادان
در دوران دفاع مقدس
😭😭😭
@defae_moghadas2
❣
❣ ترکشی به پهلویش اصابت کرد
وقتی بر زمین افتاد
از ما خواست که بلندش کنیم
روی پاهایش که ایستاد..
رو به سمت کربلا
دستش را روی سینه نهاد
و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد
گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله...
موقع خاکسپاری
با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود
ولی دستش هنوز به نشانه ادب
بر سینهاش قرار داشت..
شهید #احمد_علی_نیری🌷
@defae_moghadas2
❣
❣نمیدانم در محفل گرمتان چه گذشت که باهم همسفر کوی یار شدید..
از راست شهیدان:
علیرضا مواساتی
عبدالصمد چوبی
خسرو ذره
سید رحیم صباحی
شهدای گروهان ابوالفضل از گردان فجر بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣چه زیباست در دشت شلمچه، خندیدن کودکی بر تانک سوخته دشمن، اما کاش میدانست که بابت این خنده چه جانها فدا شده است.
@defae_moghadas2
❣
❣الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه.
دفتر حضور و غیاب گروهان ابوالفضل از گردان فجر، در دی ماه ۶۵ قبل از عملیات کربلای پنج:
نفر اول و دوم جانباز
نفرات ۳ تا ۷ در اثر بمباران شیمیایی به شهادت رسیدند.
@defae_moghadas2
❣
در زمان جنگ همه دنبال اين بودند كه بدانند چيزهای كوچك چيست مثل آرپيجی ۷ و... ايشان آن زمان در اوايل جنگ دنبال اين بود كه بداند خمپاره چيست؟ بعد هم زمانی كه ديگر اوج امكانات و دستيابی به تجهيزات پيشرفته به لحاظ آن روزها بود، وقتی ديد كه توپ به دستش رسيده، به دنبال تشكيل توپخانه رفت و در سال ۱۳۶۳ بحث موشكی را مطرح و اين مسير را در راستای كمی و كيفی ادامه داد. ايشان در طول مدتی كه ما در خدمت شان بوديم كارهاي خيلی بزرگی كرد. بحث سازماندهی توپخانه و راه اندازی توپخانه مديون ايشان و شهدای بزرگ ديگر بود. ايشان هر جا كه گير می كرد با زبان شيرين و اخلاق خوبی که داشت همه موانع را رفع می كرد.
سردار اميرعلی حاجی زاده
@defae_moghadas2
❣
❣آغاز مهندسی معکوس ساخت موشک
وقتی اولين سري موشكهايي را كه از خارج خريديم و وارد كرديم شهيد طهراني مقدم کندوکاو کردند تا بلکه از طریقه ساخت موشک و راه اندازی و توسعه صنعت موشک آگاهی پیدا کنند. همچنان كه آقاي محسن رفيق دوست که آن زمان وزير سپاه بود هم نقل كرده شهید عزیزمان از آقاي محسن رضايي خواهش كردند اجازه دهند كه يك فروند از موشكها را باز و آناليز كنند تا به اصطلاح ببينند كه چي به چي است. در آن زمان تهيه موشك كار خيلي سختي بود. از طریق بعضي از كشورها هم كه تهيه مي کردیم خيلي راحت نبود تا اجازه داده شود مهندسي معكوس صورت بگيرد. بنابراین اینکه يكي از موشكهایی كه به دشمن شليك مي شد مورد مطالعه قرار بگيرد اقدام قابل توجه و مهمي بود. لذا شهيد مقدم وارد اين عرصه شد.
✍دكتر محمد جعفري
@defae_moghadas2
❣
❣روایتی از فرماندهی سردار شهید مسعود پیشبهار
یک روز صبح دیدم شهید حسن باقری بهاتفاق یک فرد دیگری که او را نمیشناختم به محل سپاه سوسنگرد آمدند و حسن از من خواست که گزارشی از اقدامات صورت گرفته را ارائه دهم. تمامی کارها را توضیح دادم به غیر از شناساییهایی که انجام داده بودیم. حسن باقری هم شوخ و هم بسیار با صراحت و تندی برخورد میکرد. وقتی من آنگونه گزارش دادم با حالت شوخی و جدی کلی حرف بار ما کرد و گفت: «تو این و نمیشناسی؟ این مسعود پیش بهاره، همشهریته، آره بهبهونیه، این و فرستادم دوره عالی اطلاعات عملیات، حالا برگشته به ما کمک میکنه، حالا ما را سر کار نزار تمام شناساییها و معبرها را توضیح بده.» ما شروع کردیم همه چی را توضیح دادن بهگونهای که در آخر شهید حسن گفت: «به خاطر همشهریت همه را خوب توضیح دادی.»
بعد از ارائه گزارش به منطقه رفتیم تا از نزدیک آمادگیهای ما را ببینند. وقتی به محل سپاه برگشتیم حسن به من گفت: «تمام نقشهها و کالکها را بردار با ما باید به اهواز بیایی.» من با تعجب گفتم: «اهواز!؟ اهواز کاری نداریم، در ضمن چون آقا عزیز نیست من باید اینجا باشم.» حسن با حالت خیلی جدی به مسعود نگاهی کرد و گفت: «طوری صحبت میکنه که اگر اینجا نباشه عراقیها میآیند بهبهان را تصرف میکنند.» در این مدت کلاً شهید مسعود ساکت بود و فقط سکوت را اختیار کرده بود و من برای اولین بار او را دیده بودم.
✍سردار امین شریعتی
@defae_moghadas2
❣
❣روایتی از فرماندهی سردار شهید مسعود پیشبهار
ادامه👇
به هر صورت ما وسایل را برداشتیم و بهاتفاق شهیدان حسن باقری و «مسعود پیش بهار» به اهواز پادگان گلف آمدیم و به زیرزمین گلف رفتیم. در آنجا حسن گفت: «چند روز دیگر آقا محسن و صیاد شیرازی که جدیداً فرمانده نیروی زمینی ارتش شده به اینجا میآیند و ما باید طرح عملیات شما را ارائه دهیم، لذا تو همه کارها را بهطور ریز و دقیق توضیح بده و مسعود همه را تبدیل به طرح عملیات میکنه و باید آماده بشه تا ارائه بدیم و تا تمام نشده حق خارج شدن از این زیرزمین را ندارید.» بعد از صحبتهای حسن با ما دو نفر، خصوصی با حسن صحبت کردم و با توجه به اینکه مسعود را نمیشناختم نگران بودم که نتوانیم کار را درست تحویل دهیم و تأکید داشتم که در حضور خود حسن کار انجام شود. شهید حسن به من گفت: «مگه ما از روز اول برای این چیزها درست شده بودیم، برو به مسعود اعتماد کن و مطمئن هستم از او این کار برمیاد.» خلاصه آمدم و با مسعود شروع بکار کردیم
✍ سردار حاج امین شریعتی
@defae_moghadas2
❣