❣فرازی از وصیت نامه سردار شهید ولیالله نیکخو:
وصیت ام به مردم این است که سعی کنید از اختلافات بپرهیزید و بیشتر فکرتان و تلاشتان برای جبهه و جنگ باشد که همین جبهه و جنگ است که در حقیقت سرنوشتش، سرنوشت اسلام است. و امیدوارم که همانطور که تا حالا پا به پای امام و رزمندگان بودهاید و با تلاشها و زحمتهای بسیار جنگ را به این وضع رساندهاید که تمامی ابرقدرتها تعجب کردهاند، باشید. و هر کسی و هر چیز در هر لباس و در هر کجا که باشد اگر بر خلاف خط امام که همان اسلام است باشد تا آخرین قطره خون خود با آن بجنگید تا به امید خداوند تبارک و تعالی این انقلاب و جنگ را به صاحب اصلی خود امام زمان مهدی موعود (عج) برسانید و امیدوارم که در کنار رزمندگان پا به پای امام در رکاب حضرت مهدی (ع) بجنگید و پرچم پر افتخار و خونین اسلام را در سر تا سر جهان بپا کنید و مسئله دیگر بعد از جنگ این را بدانید که همه بهتر از من میدانید مساجد را حتماً پر کنید و هرگز نگذارید خالی بمانند، هر حرفی که امام زد حتماً به آن عمل کنید و در مساجد کلاسهای اسلامی را ادامه دهید که همین کلاسها و جنگ است که زمینه ظهور حضرت مهدی (عج) را فراهم میکند. راه من زنده است و امیدوارم که شما تا آخرین قطره خونتان را هم که راه همه شهیدان است ادامه دهید... از شما میخواهم که پیرو خط امام باشید و راه من را چه در جبهه و چه در پشت جبهه ادامه دهید.
@defae_moghadas2
❣
❣سردار شهید: اکبر دهدار
تاریخ ولادت: 1341
تاریخ شهادت: 1364
محل شهادت: فاو
نام عملیات: والفجر هشت
@defae_moghadas2
❣
❣روایتی از سردار شهید اکبر دهدار
رضوان و رحمت پروردگار بر شهید دلدار و پرهیزگار اکبر دهدار اکبر، خَلقأ و خُلقأ یک استثناء و نمونه بود متانت، وقار، آرامش، نجابت، صفا و پاکی از خصوصیات ریشه دار و بارز او بود خلوص فکر و نیت در او موج میزد اهل جود و بخشش و سعی و کوشش بود، ساده، صمیمی و بی غل و غش بود بسیار سخت کوش و زحمتکش بود. فروتن بود و متواضع. از هر چه رنگ تعلق داشت رها بود و از هر چه بوی تملق میداد آزاد بود. اکبر دلبند با وجود سالها حضور ممتد در جبهه و فرماندهی مستمر در جنگ یکی از بزرگانی است که کمترین عکس را در کارنامه خود دارد و این هم از خلوص بینظیر و صفای باطن او بود.
راوی: دکتر ماشاءالله مصدر
@defae_moghadas2
❣
❣فرازی از وصیت نامه سردار شهید اکبر دهدار:
پروردگارا برای چندین بار است که دارم وصیت نامه مینویسم ولی از بس کوله بارم پر از گناه و روحی سیاه دارم خجالت میکشم که قلم بر سر کاغذ بیاورم. ولی امیدوارم که خداوند متعال مرا جزو توابین به درگاه خود قرار دهد و بتوانم با اندک خون خود راه خونین حسین'ع' و علیاکبرهای زمان را ادامه داده و از اسلام عزیز که مورد تهاجم آمریکا و رژیم بعث قرار گرفته است دفاع کنم و آن حقی که بر گردن ما دارد را ادا کرده باشم. امیدوارم که امت اسلامی همانطوری که تا به حال بودهاند حال نیز در صحنه باشند. خداوند در همه حال به خصوص در این مواقع حساس ما را مورد امتحان قرار میدهد .چنانکه ملت ما در این امتحان الهی تا به حال سرافراز بوده است ان شاالله پیش خدا و انبیاء و اولیاء الهی سرافراز خواهند بود. شرق و غرب ملت ما را نشناخته زیرا اگر میدانستند که ملت این روحیه شهادت طلبی و ایثارگر دارد اصلاً به خود جرأت نمیدادند به ملتی که در محاصره اقتصادی خودش بود حمله کنند. ولی باز هم آنها از محاصره اقتصادی هم درس یاد نگرفتند زیرا که خداوند خود گفته است که دشمنان اسلام کوران و کران هستند. از خداوند متعال عظمت اسلام و پیروزی انقلاب اسلامی را خواستارم.
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسایی
🌷در منطقه در جمع سربازان می نشست و می گفت هر مشکل عقیدتی یا معارف یا احکام دارید بپرسید. اگر جایی می رفتیم که کسی چیزی نمی پرسید، خودش سؤال طرح می کرد و جواب آن را می داد، تا کارش را انجام داده باشد.
اگر با ماشین می رفتیم. عقب ماشین، قسمت بار می نشست. هرچه اصرار می کردیم که شما فرمانده ما هستید، باید جلو بشینید، می گفت شما جوان هستید، لباس نظامی به تن دارید. من لباس نظامی به تنم نیست، کسی انتظار ندارد من را جلو ببیند. ما را بزرگ می کرد و بزرگ جلوه می داد، خودش را کوچک.
ایشان به اصرار خودش، یک روز در هفته شهردار بود. اصرار برای اینکه شما فرمانده و مسئول ما هستید فایده نداشت. آن روز سنگر ما را جارو می کرد، ظرف ها را می شست و هر کاری مربوط به سنگر بود را انجام می داد. ..
#شهدای_فارس
#شهید_حاج_علی_کسایی
@defae_moghadas2
❣
2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣نطق شهدا بعد از شهید شدن باز میشه...🌷
@defae_moghadas2
❣
❣از اصفهان به قم میرفت .صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید،یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت:اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و….
قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه ، اینبار به راننده گفت : اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما !
جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
#شهید_جلال_افشار
@defae_moghadas2
❣
❣ سال 60، در تنگه چزابه به شدت از ناحیه دست و پا مجروح شد و او را به بیمارستان شریعتی مشهد مقدس انتقال دادند.
تا جریان را فهمیدم سریع خودم را به مشهد رساندم. پزشکان معالج پس از معاینه و عکس برداری از دست محمد تشخیص دادند که شدت جراحت به حدی است که باید دست محمد از آرنج به پائین قطع شود!
محمد خیلی بی تابی می کرد و راضی به این کار نمی شد، به او دلداری می دادم که این کار به نفع خودش است.
با گریه گفت: «پس قبل از عمل مرا به حرم آقا امام رضا(ع) ببر!»
شب ایشان را مرخص کردم و با هم برای زیارت، به حرم امام رضا(ع) رفتیم.
حال غریبی داشت، با گریه و زاری با امام رضا(ع) درد دل می کرد و حاجات خود را می خواست. به نیمه شب که نزدیک شدیم من خوابم برد. ناگهان از صدای گریه از خواب پریدم. محمد بلند گریه می کرد و می گفت: «برادر بیا، امام رضا(ع) مرا شفا داد.»
صبح به بیمارستان برگشتیم. تا پزشک معالج برای معاینه آمد، محمد با شعف خاصی گفت: «دست من خوب است، دیگر نیاز به جراحی ندارد!»
پزشک با چشمانی متعجب و ناباورانه به محمد خیره شد. محمد خواهش کرد تا دوباره از دست ایشان عکس گرفته شود. رفتیم از دست ایشان عکس گرفتیم. وقتی دکتر عکس را دید با تعجب گفت: «این دست که مشکلی ندارد و نیازی به قطع کردن آن نیست!»
📚 از کتاب رو سفید قیامت!(جلد ۵-همسفر تا بهشت)
🌿🌹🌿
هدیه به شهید عبدالمحمد آزمون صلوات,,شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣شهید: عبدالله صباغان
تاریخ ولادت: 1347
تاریخ شهادت: 1365
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
❣
❣فرازی از وصیتنامه شهید عبدالله صباغان:
حمد و سپاس بیکران خدای را که به این بنده حقیر مهلت داد تا بتوانم دینم را نسبت به انقلاب ادا نمایم. و وقتی که می خواهم بگویم خدایا برای تو جنگیدم خجالت می کشم زیرا که اگر بگویم جان دادم که جان از آن تو بود. و اگر توانستم در برابر کفر قد علم کنم فقط یاری از آن تو بود. اما وقتی به جهاد تو می اندیشم می بینم که نعمتی است از طرف تو.
@defae_moghadas2
❣
❣شهید: عبدالصمد چوبی
تاریخ ولادت: 1348
تاریخ شهادت: 1366
محل شهادت: ماووت
نام عملیات: نصر چهار
@defae_moghadas2
❣
❣خاطرهای از شهید عبدالصمد چوبی:
ایشان وقتی در کنار سفره قرار میگرفت هنوز کامل سیر نشده بود ،شکر خدای را به جای می آورد و بلند می شد. بهش می گفتیم توسیرشده ای؟! می گفت بله ولی در واقع کامل غذا نمیخورد و سپاسگزار بود .در نزدیکی خانه قدیمی مان یک پسر بچهای بود که وضع مالی خوب و مناسبی نداشتند ؛ عبدالصمد همیشه برایشان غذا و لباس نو و وسایل نوشت افزاری می برد. پدرش برایش یک دوچرخه خرید چون در منزل دوچرخه های دیگری بود ؛وی آن را با افتخارکامل تقدیم ایشان نمود، عبدالصمد از این عمل انقدر خوشحال و شاد بود که سر از پا نمی شناخت و از خوشحالی بال در آورده بود . وی هیچ وقت تنقلات و بستنی و خوردنی دیگر را بدون ایشان مصرف نمی کرد.وی این بخشندگی را از پدربزرگش به ارث برده بود. عبدالصمدبه خواندن نماز شب خیلی علاقه داشت؛ و یک شب من بیدار شدم و بهش گفتم که چرا بیداری گفت می خواهم نماز شب بخوانم ،چون خیلی لطف دارد که انسان از خواب شبانه اش بیدار شود و وضو بگیرد و نماز بخواند. او نمازش را خیلی با حالت گریه و زاری، ادا می نمود؛ و طوری با خدا راز و نیاز می کرد که قابل گفتن نیست.
راوی: خواهر شهید
@defae_moghadas2
❣