❣یادی از یک چریک
ادامه👇
نخستین روزهای جنگ بود که با هم رفتیم منطقه فارسیات. هنوز راه و رسم جنگیدن بلد نبودیم. چریک گفت بچه بیاید یه کاری کنیم, فقط شرطش این است سؤال نکنید.
گفتیم باشه.
گفت شروع کنید به کندن زمین. چند روز طول کشید تا یک غار درست کردیم. همه به ما که مشغول کندن بودیم می خندیدند و مسخره می کردند!
اما وقتی اتش عراقی ها سنگین شد ما جان پناهی داشتیم که انها نداشتند. یک روز برای ضربه زدن به عراقی ها به ان سوی کارون رفتیم که متوجه شدند و ما را به رگبار بستند. در حین فرار چریک مرتبط روی زمین می پرید.(خیز پنج ثانیه می رفت) گفتیم این چه کاریه, می گفت شما هیچ کاری بلد نیستید, این کارو نکنید تیر می خورید!
🌷سوسنگرد به محاصره افتاده بود. قبل از ان با چریک رفتیم حوالی سوسنگرد. گفتم کو اسلحه ات. گفت چریک از شهر اسلحه نمی بره, همان جا اسلحه پیدا می کنه!
روز قبلش با چریک در حوالی شهر بودیم که حمله زرهی عراق شروع شد. به علت نداشتن سلاح ضد زره عقب نشینی کردیم.
روز بعد دیدم چریک در پادگان حمیدیه نشسته, چند اسلحه کنارش بود, زانوی غم بغل گرفته بود. صدایش زدم. سر بلند کرد. تا مرا دیدید کفت برادر تو زنده ای...
بعد مرا در اغوش کشید و اشک از چشمش جاری شد. باور نمی شد چریک کاوه, شیر میدان نبرد این چنین گریه کند. گفتم چی شده!
گفت همه برادرام شهید شدن.
گفتم نه, فقط سه نفر شهید شدن.
قبول نمی کرد. کلی قسم و آیه آوردم تا پذیرفت. گفتم تو که اسلحه نداشتی, اینها چیه!
گفت بچه ها توی عقب نشینی خسته بودند, در مسیر جا گذاشتن, من جمع کردم آوردم...
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک
ادامه👇
پشه های جزیره معروف بود, آنقدر که بچه ها از این پشه ها می ترسیدن از میگ های عراقی هراس نداشتن. هر کس برای فرار از پشه ها کاری می کرد. من که می رفتم داخل گونی!
اما چریک عین خیالش نبود. چند پهن گاو را می سوزاند و کنار ان راحت می نشست, روی ان هم یک کتری چایی می گذاشت. (همیشه می گفت چایی باید رو آتیش درست بشه)
بچه ها مسخره می کردند و اعتراض که چرا بوی پهن راه می اندازی... می گفت شما نمی فهمید این کار چریکیه!
مدتی که گذشت, همه یاد گرفتند تنها راه فرار از نیش پشه های جزیره دود پهن گاو است!
🌷 در تقسیم بندی چریک رزمنده ها یا چریک بودن یا پاسدار ساندویچی.
یه بار با شهید مجتبی قطبی رفتیم زبیدات, خطی که دست چریک بود و چریک فرمانده گروهان. به اصرار برای ناهار موندیم.
ناهار کم بود, سریع چند تا کنسرو مختلف باز کرد و روی هم ریخت. مقداری سیر و نان خشک هم ریخت روش و بهم زد و گذاشت سر سفره...
مجتبی که ساکت بود گفت وی, این دیگه چیه؟
چریک گفت: غذای چریکی!
مجتبی گفت غذای چریکی بخوره تو سرتون, من نمی خوام!
چریک خندید و گفت معلومه تو هم پاسدار ساندویچی هستی نمی تونی غذای چریکی بخوری, بلند شد و براش کنسرو ماهی باز کرد!
🌷 معمولا از شیراز با خودش کشک می آورد. کشک ها را می ریخت تو یه ظرف و اب می ریخت با سیر و نان خشک. دو تا چوب هم داشت که بهش می گفت حیدری. با این حیدری ها یک ساعتی هم می زد و بعد می داد به چریک ها تو بخورن!
یه بار دیدم چوب ها(حیدری) را داده به پسر دوازه, سیزده سالش که آورده بودش منطقه تا تلیت را بهم بزنه. گفت چرا کار حیدری را دادی به اکبر!
گفت می خوام از پسرم یک چریک بسازم تا جام را بگیره!
🌷بلاخره چریک, در آخرین روزهای جنگ در جزیره مجنون مزد هشت سال رشادتش در جبهه را گرفت و به آرزویش رسید و همان جور که می خواست برای همیشه پیکرش جا ماند, زیرا می گفت از چریک چیزی نباید بماند!
🌷🌹🌷
هدیه به شهید محمد کاوه(چریک کاوه) صلوات,,شهدای فارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون
@defae_moghadas2
❣
❣شهید: حبیب الله سرسازی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه شهید حبیبالله سرسازی:
در حدیث است که زمین بدون و خالی از حجت خداوند نمیشود و هر زمان که بنگرید رهبری الهی رسالت رساندن و مصلحت اسلام را به عهده گرفته است و چه بسیار از مسلمانان که در حقیقت مجاهدانی بودند که با جان و مال در راه اطاعت رهبرشان برای حفظ دینشان قیام کردند و تاریخ آنها را به خوبی یاد میکند .در این زمان یکی از رهبران الهی مسئولیت حراست از اسلام را به عهده گرفته که وظیفه همه مسلمانان و آزادیخواهان جهان میباشد که اطاعت از این مرد الهی را بکنند و همگی در صفی با بنیانی مرصوص به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق و گروه گروه نشوید. مسئله حفظ انقلاب و اسلام را اهم مسائل گروه گرایی بدانید و همگی با نیاتی خالص جهت پیشبرد و زمینه ظهور آقا امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف را مهیا کنید. این انقلاب نعمت است وجود روحانیت این الگوها و نمونههای بارز اخلاص در صحنه نعمت است. شکر نعمت کنید تا خداوند هم به شما نعمتهای بزرگتری عنایت فرماید. در اطاعت و بندگی خداوند گام بردارید. در میدانهای جنگ با شیطان نفس و استکبار جهانی قدم بردارید تا مورد تشویق و افتخار نسل های آینده باشید مسجد در صدر اسلام اینگونه بوده که تمامی مسائل نظامی و علمی و معنویات و حتی قضاوت نیز در مسجد انجام میگرفته است.؛ پس در راه پیشبرد دین مقدس الهی کوشش کنید و آنچه را برای خودتان کار میکنید" دنیا" فانی است و آنچه را درخدمت به اسلام و مسلمین انجام می دهید برای شما باقی است.
@defae_moghadas2
❣
5.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اهانت به خانواده شهدا خیانت به کشور است
❣خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی #شهید_چمران:
هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم.
گفتم چرا زود آمدی
گفت ناراحت شدی؟
- نه فقط تعجب کردم.
گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟
ندیده بودم..
+ به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست.
گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
دوم ازدواج کن.
گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند.
از این مقایسه ناراحت شد.
شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟
صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او #شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و...
همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. جاودانه باد
#چمران_عزیز
#دهلاویه
✍️ عبدلله گنجی
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه شهید ناصر ارجمندپور:
خدایا تو خود خوب شاهدی که من با نیت خالص و با شناخت کامل در این راه خیر پا نهادهام و در راه تو به جهاد برخاستهام. امیدوارم که این عمل مورد رضایت تو قرار بگیرد. از شما امت حزب الله میخواهم که برای همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید. و امام عزیز را تنها نگذارید. از شما میخواهم که مساجد را خالی نکنید و سنگرهای خود را همچون سدی فولادین نگهدارید. نگذارید منافقان در میان مساجد رخنه کنند. با هم جمع شوید چون دشمن از جمع شدن شما در مساجد وحشت عجیبی دارد. این دنیا برای ما همچون آزمایشگاهی میباشد که تمام مردم دنیا در آن مورد آزمایش قرار میگیرند ما که برای مردن هستیم؛ پس چه بهتر که در راه خدا قدم برداشته و جان ناقابل خود را فدای وی نماییم. به فرموده امام که میفرماید در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل حقیقت برسید . اگر در این دنیا نتوانستیم کاری برای نجات اسلام کنیم شاید با مرگم خدمتی کرده باشم.
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
🌷 پنجشنبه بود. با علی به دارالرحمه و گلزار شهدا رفتیم. معمولاً مقید به زیارت شهدا بود. وقتی زیارت تمام شد و خواستیم برگردیم. قبل از اينكه از دارالرحمه خارج شويم گفت:خدا در قرآن می فرماید: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ
زمانی که مرگ به سراغ یکی از آنها مي آيد. می گویند: قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ
خدایا ما را باز گردان شاید با آنچه جا گذاشته ام، کار نیکی انجام دهم!
خدا در جواب آنها محکم می گوید: كَلَّا !
کَلَّا یعنی هرگز!
خدا در مقابل کسانی که بعد مرگ می گویند، ما را به دنیا برگردان تا جبران كنيم،كار نيك انجام دهيم، می گوید هرگز، دیگر برگشتی در کار نیست.
ادامه داد: حالا فكر كن، الان كه آمدي دارالرحمه مرده بودي و تو را آورده بودند در قبر بگذارند و تو اين گونه التماس گونه با خدا صحبت كردي كه من را برگردان تا كار خير انجام دهم.
خدا هم با مهرباني خودش، به جاي اينكه به تو بگويد كلاّ، بگويد ديگر برگشتي در كار نيست، می گوید: نعم! باشه برگرد!
حالا كه داريم از اينجا بر مي گرديم، يعني خدا باز فرصت زندگي كردن براي انجام كارهاي خير به ما داده است. يعني بايد فردايمان بهتر از امروز ما باشد و گرنه اين نعمت زندگي دوباره را كفران كرده ايم.
#شهدای_فارس
#شهید_حاج_علی_کسایی
@defae_moghadas2
❣
❣خیلی کم سن و سال بود و شیطنت زیاد میکرد
به خاطر همین وقتی بچهها به اهواز میرفتند
از آنجا سوتک های پهنی با تصویر پسر شجاع
که تازه به بازار آمده بود یا پفـک نمکی برای او
به شوخی سوغاتی می آوردند ...
@defae_moghadas2
❣
❣چقدر ارزش دارد
اسیر چهره پاک تو شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی ...
خوش سیما ترین شهید تخریبچی نوجوان
و شهادت غریبانه در بیمارستان الرشید ...
عبدالعظیم .....
در یکی از روزهای زیبای اردیبهشتماه سال ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ...
فقط ۱۲ سال سن داشت. دانشآموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهههای حق علیه باطل رساند.
در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرینبار عازم جبهههای غرب کشور شد .
در عملیات والفجر ۴ در حالی که پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مینها بود ، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند ، اما با توجه بهشدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی ؛ هفتم آذرماه ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید . پیکر عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم با شکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند .
#تخریب_چی
#شهید_دانشآموز
#شهید_عبدالعظیم_خلیلزاده
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
@defae_moghadas2
❣
❣سالهاي 58 و 59 معمولا نهار را در محل کار مي خورديم. قبل از ظهر، يکي از همکاران نهار را از آشپزخانهي سپاه ميآورد. بعد از اقامهي نماز سفره را پهن مي کرديم. دور سفره مي نشستيم و نهار مي خورديم.
يک روز که طبق معمول سفره را انداختيم، محمد بلند شد. گمان کردم مثل هميشه روزه است. نهار خورديم و مشغول کار شديم. کمي بعد يکي از دوستان با سيني چاي وارد اتاق شد و آن را روي ميز گذاشت. محمد به طرف ميز رفت و استکان چاي را برداشت. با تعجب پرسيدم: « مگر روزه نيستي ؟!» پاسخ داد: « نه، نيستم.» گفتم : « چرا نهار نخوردي؟ » سکوت کرد.
🔻من هم اصرار کردم. وقتي متوجه شد دست بردار نيستم، گفت: « قانوناً نهار سپاه را افرادي مي خورند که از صبح تا بعد از ظهر يکسره کار مي کنند.» گفتم: « تو هم از صبح در محل کار بودي.» گفت: « بله، بودم .ولي امروز مدتي درگير مسائل شخصي و خانوادگي شدم . بنابراين تمام وقت براي سپاه کار نکردم و نمي توانم نهار سپاه را بخورم!
#شهید_محمد_طایی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۳/۳/۳۰ کرمان
●شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۳ مهاباد
@defae_moghadas2
❣