eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣من این راه را آگاهانه انتخاب کرده‌ام و جز به سرانجام این راه به چیز دیگر نمی‌نگرم. ما به جنگ برای جنگ نیامده‌ایم بلکه برای یاری دین خدا و برای لبیک به سالار شهیدان'' به پا خاسته‌ایم'. هر کس مرا دوست دارد، عضو بسیج شود و امام را یاری کند در راه انقلاب بدون هیچ چشم داشتی شبانه ‌روزی کار کنید کمبودها را تحمل کنید و سعی کنید با رونق دادن به کشاورزی و تلاش زیاد کمبودها را جبران کنید. پروردگارا هر روز عزیزانی را نزد خود می‌بری من از پای فتاده‌ای هستم که هنوز به سرمنزل مقصود نرسیده‌ام. برادران سوره محمد''ص''را بخوانید شما از قبل برای خدمت به اسلام آفریده شده‌اید پس هشدار که زمینه حکومت مهدی''عج'' برعهده شماست ای برادران مسئولیت سنگینی برعهده دارید.. 🌷سردار شهید: عبدالعلی بهروزی فرمانده تیپ ۱۵ امام حسن (ع) تاریخ ولادت: ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/1/23 محل شهادت: جزیره مجنون نام عملیات: خیبر @defae_moghadas2
خاطره‌ای از سردار شهید عبدالعلی بهروزی 🌱ساده و بی پیرایه با خودروی جیپی در رفت و آمد بود. پیش از عملیات والفجر مقدماتی در جنگل امقر او را دیدم. پس از سلام و گفتگو در باره عملیات گفتم: این قدر با این جیپ رفت و آمد می‌کنی کمی هم مواظب خودت باش. وی با تبسمی که همواره بر لبانش بسته بود گفت به جان امام خمینی هرگاه به تنهایی رانندگی می‌کنم آیه‌الکرسی می‌خوانم و بیمی به دل راه نمی‌دهم. گهگاهی حدود دو دقیقه به خواب می‌روم. بعد که به خود آمده و بیدار می‌شوم می‌بینم که ماشین به درستی در جاده حرکت می‌کند و نیز مواقعی می‌بینم که در فاصله چهل یا پنجاه متری گودال یا دره‌ای هستم و در خطر سقوط که بی‌درنگ فرمان ماشین را هدایت می‌کنم با تمام وجود احساس می‌کنم که کسی نگاهبان من است. از این بابت با خیال و خاطر آسوده رانندگی می‌کنم...سپس با خنده گفت: خداوند جان ما را برای عملیات می‌خواهد.... ✍ جهانشاه معماریان @defae_moghadas2
❣استخاره کرد، بد آمد گفت: امشب عملیات نمی‌کنیم!! بچه‌ها آماده بودند، چند وقت بود که آماده بودند، حالا او می گفت نه!! وقتی هم که می گفت نه، کسی روی حرفش حرف نمی زد. فردا شب دوباره استخاره کرد و باز هم بد آمد. شب سوم عراقی ها دیدند خبری نیست، گرفتند خوابیدند، خیلی هاشان را با زیر پیراهنی اسیر کردیم..! شهید_مصطفی_ردانی_پور @defae_moghadas2
❣ما باید فرمان هل من ناصر ینصرنی امام حسین را جواب داده و از این امتحان الهی قبول و سربلند بیرون آییم و تنها راه قبولی در این امتحان این است که صبر و شکیبایی را از حضرت زینب آن بانوی بزرگ به ارث ببریم. بالاخره خون شهدا و مظلومیت این ملت مسلمان رژیم بعث و صدامیان را از بین خواهد برد و ان شاالله یک حکومت صددرصد اسلامی را در عراق مستقر خواهد کرد. الان انقلاب اسلامی خاری در چشم و گلوی آمریکاست و سعی خود را برای برطرف کردن و از بین بردن این مانع می کند و بیشترین حجم توطئه‌ها برای برای نابودی این انقلاب بکار می‌بندد... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: حمید شمایلی فرمانده واحد مهندسی رزمی تیپ ۱۵ امام حسن(ع) تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۱۱/۲۷ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱/۱۰ محل شهادت: جزیره مجنون نام عملیات: خیبر @defae_moghadas2
خاطره‌ای از سردار شهید حمید شمایلی: بعداز عملیات والفجر مقدماتی یک خط پدافندی ایجاد شد که محور۱،۲،۳، و تپه دوقلو معروف بود، که موقعیت خاصی داشت و قرار بود جاده‌ای از محور ۱ به تپه دوقلو کشیده شود، شهید شمایلی به شهید محمدرضا وتری گفته بود و او هم به من گفت امشب شِن‌گِل کشی داریم، شب در موقع مقرر حاضر شدیم، برای انجام کار سه کمپرسی مایلر و سه راننده و ما سه نفر، شهید شمایلی همه ما را دور هم جمع کرد، در آن‌شب تاریک با توجه به اینکه سنش از همه ما کمتر بود، ولی با آرامش، شجاعانه، دلیرانه، باتجربه، کار را برای ما توضیح داد. راننده ها را توجیه کرد چراغ خاموش حرکت کنند، تحت هیچ شرایطی چراغ نزنند، بوق نزنند، با فاصله حرکت کنند و داد و فریاد نکنند، ما را هم توجیه کرد و گفت با راننده صحبت کنید، خاطره بگویید، دلجویی کنید، هرگز سیگار نکشند، با مهربانی برخورد کنید و گفت امشب هر طوری شده باید کار تمام شود. لودرها کمپرسی‌ها را بار کردند، شهید شمایلی بغل دست یک راننده و شهید وتری بغل دست یک راننده و من هم بغل دست یک راننده در شب سیاه آهسته و با فاصله حرکت کردیم، ما باید شن‌گل می‌بردیم محور یک و از آنجا با کمپرسی نیسان به جاده تپه دو قلو، سرویس اول را بردیم، در بین راه با راننده طبق فرمایش شهید شمایلی صحبت می‌کردیم، در سرویس دوم در بین راه راننده من در دل شب تاریک یه لحظه چراغ زد، بیابان را روشن کرد، با او سر و صدا کردم و گفتم مگه نباید چراغ نزنی، انصافا راننده هم هیچی نگفت، من هم کوتاه آمدم، وقتی برگشتیم به برادر شمایلی گفتم راننده چراغ زد، شهید شمایلی با آرامش گفت اشکال ندارد و رفت از راننده دلجویی کرد و از دلش درآورد، وقتی آماده شدیم برای سرویس سوم شهید شمایلی و شهید وتری با راننده‌ها با یک لحن خاص و محترمانه و با زبان خودشان صحبت کردند. طوری که قانع شدند و گفت شما استراحت کنید ما خودمان کار را انجام می‌دهیم، خودش شد راننده کمپرسی ۱ ،شهید وتری راننده کمپرسی۲، و من هم راننده کمپرسی۳، چون نسبت به هم شناخت داشتیم، با فاصله و احتیاط لازم حرکت کردیم، بار را خالی کردیم، وقتی برگشتیم راننده ها نگران بودند، وقتی دیدند ما کارمان را خوب بلدیم آرامش پیدا کردند، سری بعد که برگشتیم راننده‌ها خواب بودند، خلاصه ما آن شب مشق عشق می‌کردیم می‌رفتیم و می‌آمدیم، یک شب بیاد ماندنی و فراموش نشدنی و مانا برایمان بود، از یک طرف کارمان تمام شده بود،(وقتی کمپرسی‌ها را خاموش کردیم به برادر شمایلی گفتم: راننده‌ها را بیدار کنم، گفت بگذار استراحت کنند، راحت بخوابند) از طرفی دیگر دانستیم که جنگ پشتوانه‌هایی دلسوز، روانشناس با تجربه، شجاع، قوی، مهربان، فداکار و... همچون شهید حمید شمایلی و دیگر شهیدان دارد روحشان شاد و راهشان پر رهرو و مستدام باد. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
❣ لب های ترک خورده... 🌷آموزش های قبل از عملیات قدس ۳ بود. با توجه به شرایط عملیات، عملیات در تیرماه و در عمق خاک دشمن، یکی از تمرین ها، تمرین پیاده روی و تحمل تشنگی بود. پیاده روی از ده صبح تا چهار عصر در اوج گرما بود، روز های اول با نصف قمقمه اب و‌روزهای اخر با قمقمه خالی... پیاده روی به تلمه های آب دشت عباس ختم می شد. روز اخر، یکی از بچه ها گفت، شما از شمر بدترید... بچه ها را کنار تلمبه اب که آب گوارا و خنک چند اینچی از ان خارج می شد نگه داشتم. گفتم عزیزان ما پیرو فرمان امام هستیم امام فرمودند اطاعت از فرماندهی واجب هست و فرماندهان بالاتر از ما خواسته اند که اینگونه آموزش بدهیم وسخت گیری کنیم، ما مکلف به اطاعت هستیم، هرکس ناراحته و نمی تواندادامه دهد زوری در کار نیست بروند یه واحد دیگه ما ماموریتمان سخت هست کارمان مشکل هست، هرکس توانایی چنین ماموریتی نداره خواهش می کنم برگرده... ادامه دادم الان کنار این آب هستید می خواهم طبق آن قصه قرآنی که خدا دستور داد به طالوت نیروهای خود را در برابر جالوت امتحان کن، شما رو امتحان کنم این آب و این هم شما و منهم فرمانده شما الان دستور است که یا آب نخورید یا به اندازه شستن دست وصورت استفاده کنید. ولی بیاد لب تشنه امام حسین و فرزندان خردسال آن حضرت نخورید! همه لب ها خشک و بعضا ترک خورده و خونی و چهرها سوخته وقهوای شده بود. شوره عرق درهمه اعضا نمایان بدن ها خسته کوفته در زیر سلاح وتجهیرات بعضی ها پوتین رو کنند و تاول های درشت آبکی. اشک در چشمانم حلقه زد.چند نوجوان توجه ام رو جلب کرد. دیدم اینها سر روی زانو گذاشتند واشک در چشمانشان جمع شده وبه بعضی از دوستانشان که طاقت کمتری داشتند با چشم اشاره میکردند که آب نخورید . یه نوجوان کم سن سال بدون حتی یک نخ محاسن، پشتش را کرده بود به همه و برخلاف آب و رو به آفتاب ایستاده بود. دیدم رضا چمک است. دست زدم روی شانه اش و گفتم آقا رضا چرا قهر کردی چی شد پشت به همه هستی؟ سر بلند کرد در حالی که چشمانش از گریه خیس وقرمز بود، با همان لحجه شیرین بوشهری اش گفت: آقای مهدوی بوخدا از وقتی که اینجوری صحبت کردی دیگه دلوم نمیخواد رنگ اُوو رو ببینوم! تمام بدنم یخ کرد، تمام غرورم شکست که خاک بر سرت حالا تو طالوت هستی یا اینا، تو فرمانده ای یا اینا! گفتم خدا رو شکر با بودن ای بچه ها پیروزی از آن ماست. در بغل گرفتمش و چند دقیقه روی شانه های هم گریه کردیم. از فرصت استفاده کردم رضا رو کول کردم وباهم داخل حوضچه آب پریدیم... راوی حاج قاسم مهدوی 🌸🌷🌸 هدیه به شهید رضا چمک صلوات،،شهدای فارس @defae_moghadas2
شهید رضا چمک، شهید محمد تولایی و جانباز حاج قاسم مهدوی
❣حسین جان من در روز شهادت تو و یارانت از خدایت که منشأ تمام هستی است در خواست پیوستن به تو را کرده‌ام و اکنون که در دنیا سعادت زیارتت را نداشته‌ام پس در آخرت نزد پروردگارت شفیع و واسطه‌ام باش برای نزدیک‌ شدن به اهل بیت مطهرت. پروردگارا تو خود با لطف و کرمت، عبادات ناچیز ما را بپذیر و با بخشش و رحمتت گناهان بیشمار ما را عفو بگردان! و اکنون که در زندگیم امام خمینی را یافته‌ام خودم را مدیون او می‌دانم و افتخار دارم که حیاتم در زمان او بوده و بفرمان ایشان قدم به جبهه گذاشته‌ام چون ایشان از سلاله پاک پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) و رهرو سید‌الشهدا (ع) می‌باشد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: خداداد اندامی تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۵/۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱/۱۰ محل شهادت: جزیره مجنون نام عملیات: خیبر @defae_moghadas2
❣سفارش کرده بود که اگر به شهادت رسید برایش لباس سیاه پوشیده نشود و گریه هم نکنند تا منافقین خوشحال نشوند و برای امام حسین''ع'' عزاداری کنید. خدایا اگر با ریختن خون ناقابل بنده اسلام پیروز می‌شود راضیم و بخاطر تو و در برابر دین اسلام جان ارزشی ندارد. و ای کاش هزاران جان داشتم تا فدای دین اسلام و در راه خدا نثار می‌کردم. خدایا جانم را در راه تو هدیه می‌کنم و امیدوارم که مورد قبول خداوند بزرگ واقع شود. بدانید راهی که بنده انتخاب کرده‌ام آگاهانه بوده است. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: حاج عبدالخالق اولادی تاریخ ولادت: ۱۳۱۰/۸/۱۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱/۱۰ محل شهادت:جزیره مجنون نام عملیات:خیبر @defae_moghadas2
❣از شماها انتظار دارم که همیشه به یاد مرگ باشید و بدانید که دنیا مکان ماندن و استقرار نیست، دنیا گذرگاهی بیش نیست و چه بخواهیم و چه نخواهیم همه از این دنیا خواهیم رفت، همچنانکه امام علی (ع) فرموده‌اند که الدنیا دار المجاز و الاخره دار القرار، دنیا جای عبور و گذر است و آخرت دار قرار، قیامت را همیشه به یاد داشته باشید زیرا با یاد قیامت است که شما می‌توانید خود را اصلاح کنید و عیوب و نقص‌های خود را رفع کنید، بدانید که دنیا و مسائل آن انسان را از واقعیات زندگی دور می‌کند و هر چقدر که انسان به دنیا بیشتر نزدیک می‌شود به همان اندازه از خداوند دور می‌گردد. اگر یاد خدا نباشد شور عشق در زندگی از بین می‌رود و زندگی انسان تلخ و تاریک می شود. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: امرالله راد تاریخ ولادت:1340 تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸ محل شهادت:هورالهویزه نام عملیات:خیبر @defae_moghadas2
❣فطرت آدمی همواره میل به کمال دارد و به سمت آن می‌رود و در نتیجه می‌خواهد که میل و تمایل او به کمال مطلق باشد و اینجانب نیز منتهی درجه آرزویم شهادت در راه خداست. هر چند با شناختی که از خودم دارم بعید می‌دانم چنین امری واقع شود و شهادت، چنان مقام رفیع و بلند مرتبه‌ای است که هرگاه درباره آن فکر می‌کنم نمی‌توانم به خودم بقبولانم که من هم روزی چنین مقامی را دارا باشم ولی از صمیم دل از خدا می‌خواهم که حال که شما این نوشته را می‌خوانید توانسته باشم به این مقام برسم در حالی که تمامی اعمالم از روی خلوص نیت و خالص برای الله بوده باشد. خداوندا: این معامله را به مصداق «یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم الا تجاره تنجیکم من عذاب الیم» قبول نمودم و برای پیکار در راه تو از تقدیم این جان ناقابل که تمامی هستیَم می‌باشد دریغ ندارم شاید که گامی باشد در جهت استحکام اساس انسانیت و اسلام. از شما نیز متواضعانه تقاضا دارم که برایم دعا کنید که جهادم فقط و فقط فی سبیل الله بوده باشد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: حمدالله خواجویان تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۳/۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸ محل شهادت: هورالهویزه نام عملیات: خیبر @defae_moghadas2