❣یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان
🌹خبر دادند، یکی از اراذل محل، مزاحم نوامیس مردم شده است. سید رسول رو به من گفت: برو بهش بگو سید رسول کارت داره بیا مسجد!
با تعجب گفتم: من! خندید و گفت: بله!
در آن جمع من از همه کوچکتر بودم.گفتم: سید، من از ش می ترسم!
خود اشرار و اراذل محل هم از او میترسیدند و حساب می بردند و با او در نمیافتادند، من که 15 سالم هم نشده بود، جای خود داشتم. با مهربانی گفت: من اگر به تو می گویم برو به این بگو بیاد، چون میخواهم دل و جرأت پیدا کنی مقابل این ها بایستی؟
دل به دریا زدم و رفتم. جلویش ایستادم. با قلدری گفت: چیه بچه، چی می خواهی؟ گفتم: آسید رسول گفت بیا مسجد!
تا اسم سید رسول را آوردم، رنگ از رخش پرید. نگاهی به من کرد. نگاهی به مسجد و گفت: تو برو، خودم میام! چند دقیقه بعد با ترس جلو سید ایستاده بود و می گفت اشتباه کردم... تکرار نمیشه...
راوی رسول غفاری
#خاطرات_شهدای_فارس
#شهید_سید_عبدالرسول_سجادیان
@defae_moghadas2
❣
❣خاطرات رزمندگان فارس
↩️به روایت سردار احمد عبدالله زاده
⬅️ جاذبه کفش ته سبز!
◀️ رمضان سال ۶۱ بود، عملیات رمضان. همان شب اول عملیات، دژ خودی و دژ عراق شکافته شد تا ماشین های تدارکات و خودروهای زرهی به راحتی در منطقه عبور کنند.
با توجه به حجم زیاد ترددها در همین نقطه و تعداد زیاد جنازه های دشمن، مخصوصأ در پشت دژ عراق به فاصله چهل پنجاه متری و بوی مشمئز کننده آنها، بر روی آنها خاک ریخته شد تا از آزار بوی آنها در امان بمانیم.
بنا به وظیفه، بارها چه با ماشین و چه پای پیاده از این شکاف داخل دژ دشمن گذشته و قدم در این جاده گذاشته بودم.
حسی موهومی مرا وا می داشت تا با دقت تمام جزییات جاده را به خاطر بسپارم و آن را بارها مرور کنم. تا اینکه یک لنگه کفش ته سبز توجه من را به خودش معطوف کرد. با کشش عجیبی من را به خود می خواند. پیش خودم شرط کردم تا در اولین فرصت به سمت آن بروم و راز آن را متوجه شوم.(چون سربازان عراقی همه پوتین به پا داشتند، اما بعضا بچه بسیجی ها برای راحتی از این نوع کفش ها می پوشیدند.)
صبح روز سوم عملیات بود .به اتفاق شهید احمد قناعتی که پیک من بود، به سمت جاده پیاده راه افتادیم. یک بار دیگر جاذبه کفش ته سبز که کنار سیم خاردارهای فرشی تخریب شده افتاده بود، مرا به سمت خود کشید.
به آرامی و با احتیاط به آن نزدیک شدم.داد احمد به هوا بلند شد: نرو... آنجا میدان مینه!
قبل از فریاد او من خودم را به کفش رساندم و با پایم اشاره ای به کفش ته سبز کردم. دیدم سفت است و از جایش تکان نمی خورد!
حدس زدم که حتما کفش در پای یک جنازه که احتمالأ ایرانی هست باشد.
به اتفاق احمد، با سر نیزه دور کفش را خالی کردیم و متوجه شدیم که واقعا جنازه است. با جدیت بیشتری دور آن را خالی کرده و به صورت کامل پیکر مطهر بسیجی را از دل خاک بیرون کشیدیم. تیر کالیبر صورت او را متلاشی کرده بود. با پاک کردن نوشته روی سینه اش متوجه شدم شهید مجید تبری است...
برادرش علی، که راننده بود هم در همان روز اول عملیات، در همین نزدیکی برادرش شهید شده بود.
برادر دیگرشان نیز در همین عملیات زخمی و چهارمین برادر آقا احد را هم خودم چند روز قبل از عملیات دست به سر کرده بود تا حداقل یکی از انها در منطقه نباشد.
⏸ شادی روح شهیدان علی و مجید تبری و برادر دیگر جانباز مرحومشان و شهید احمد قناعتی صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣پاسداری از دین خدا و قرآن عزیز بسته به ریختن خون من و جوانانی همچون من است. پس ای گلولهها و ترکشها بر ما هجوم آورید. ای خدا گواه باش که ما بخاطر تو و به نام تو و برای احیای دین تو به جبهه آمدهایم. پس خدایا ما را ببخش و ما و جوانان این مرز بوم را بر ایمانی قوی استوار و پایدار بدار و انقلاب اسلامی که انقلاب جوانان حزبالله است را از خطر دشمنان مصون بدار...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: ابوالقاسم دهدارپور
تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۹/۲۵
محل تولد: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۶
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: بمباران شیمیایی
مسئولیت: فرمانده گروهان علیاکبر
آرامگاه: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣باید بکوشیم که باطن خود را اصلاح کنیم. آنچه برای ما و شما میماند آن چیزی است که در درون خودمان تحصیل کرده باشیم. باور کنیم خدای تبارک و تعالی حاضر است. باور بکنیم که همه چیز به دست اوست و ما چیزی نیستیم. خدا را شاکریم که نعمت عظیم انقلاب اسلامی را در شرایطی که میرفتیم در گمراهی و تباهی نابود شویم به دست مردی از تبار پیامبر (ص) بر ما عطا فرمود. در این شرایط حساس اسلام را یاری نمایید و هیچ هراسی به دل راه ندهید که یاری خدا و پیروزی نزدیک است. همیشه در راه امام باشید و در هر شرایطی جمهوری اسلامی را یاری نمایید که راه رستگاری در آن است. به امام و انقلاب وفادار باشید و به وظایف شرعی خود عمل کنید...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: حسن نوابی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۱/۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
❣
🌱دلگیر نباش،
دلٺ ڪه گیر باشد رها نمیشوے
یادت باشـد،{ آزاد بودنـ ،شرط شهادٺـ استـ }✌️
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید💐
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️دوباره بوی محرم، دوباره بوی حسين(ع)
▪️دوباره سينه زدن در ميان کوی حسين(ع)
▪️دوباره شهر بپوشد به تن لباس سياه
▪️رواج هيئت و مسجد ز آبروی حسين(ع)
🏴 فرا رسیدن ایّام سوگواری ماه محرّم، ماه پیروزی خون بر شمشیر، ماه عزای سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(؏) تسلیتباد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ