🍀☘🌺🍀☘🌺☘🍀
«عباس دوران کو؟»
سی تیر ۱۳۶۱ بود؛
قرار بود کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در بغداد عراق برگزار شود. اگر کنفرانس در بغداد برگزار میشد صدام به مدت ۸ سال ریاست آن را به عهده میگرفت. تنها راهی که میشد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، نا امن نشان دادن بغداد بود که صدام به امنیت آن افتخار میکرد و گفته بود: بالای سر بغداد پرنده هم پر نمیزند و خلبانان ایرانی جرات ندارند این اطراف آفتابی شوند.
عباس دوران و نیروی هوایی ارتش، در متن این نا امنی قرار گرفتند؛ نقشه این بود: سه فروند فانتوم کاملاً مسلح به پرواز درآیند. هر سه، تا مرز پرواز میکنند و وقتی به لب مرز رسیدند یکی از هواپیماها برگردد و دو تای دیگر با ارتفاع کم وارد خاک عراق شوند. یعنی یک حالت ایذایی ایجاد شود و رادارهای عراق نشان بدهند هواپیماها برگشتند. خلبانان مأموریت داشتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آنها بمباران پالایشگاه «الدوره» بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و پایگاه الرشید یا ساختمان هتل اجلاس عدم تعهد بود.
پس از جلسه طرحریزی نهایی، عباس با کابین عقب خود صحبت میکند و به او میگوید: «بیشتر حواست به هواپیماهای دشمن باشد که به ما حمله نکنند و اگر زمانی هواپیما دچار نقص شد و نتوانستیم به پروازمان ادامه دهیم، به تنهایی اجکت کن و من به ماموریتم ادامه میدهم» بارها و بارها به همرزمانش گفته بود که اگر شرایط سخت شود تن به اسارت نمیدهم و هواپیمایم را تبدیل به بمبی میکنم و به قلب دشمن یورش میبرم. آن روز در سی تیر ۱۳۶۱ وقتِ آزمودن حرفها بود.
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
❣
☘🍀🌺☘🍀🌺☘🍀
ادامه 👇
عباس در تیررس رادارها قرار گرفت اما تا آسمان بغداد با مانوری پیچیده، شجاعانه و خلاقانه پرواز کرد و بمبها را در اهداف مورد نظر تخلیه کرد. زمان برگشت، هواپیما در حال سوختن و انفجار است. کابین عقب که در این عملیات اسیر شد روایت میکند: «در هوا بیهوش شده بودم، چشم که باز کردم در وزارت دفاع عراق بودم و یکی داشت لبم را میکرد؛ به زحمت فقط یک جمله گفتم: عباسِ دوران کو؟»
عباس دستگیره خروج کابین عقب را میکشد و خودش هواپیمای مشتعل را به سمت میدان اصلی شهر هدایت میکند و همراه با هواپیما در مرکز شهر بغداد منفجر میشود و به شهادت میرسد. صدام، میزبانی کنفرانس سران غیر متعهد را از دست میدهد و عباس پای حرفش میایستد.
عباس دوران در طول ۲۲ ماه حضور در ۱۲۰ پرواز عملیاتی داشت. این تعداد پرواز عملیاتی با مانورهای جسورانه دوران، در تاریخ نیروی هوایی ایران کمنظیر است.
عباس دوران در سی تیر ۶۱ به شهادت میرسد و ۲۰ سال بعد، در سال ۸۱ تکههای از پیکرش در عراق کشف و به ایران بازگردانده میشود. عباس دوران در تابوتی که با پرچم ایران پیچیده شده بود تشییع و قلیلی از استخوانهاش در جمع کثیری از مردم ایران، سهم زادگاهش شیراز میشود.
[بخشی از یادداشت عباس دوران و همه شهیدان شهر / مجله آنگاه / ویژهنامه شیراز/ بهار ۹۷]
❣
❣ای فرزندانم بدانید و آگاه باشید که برای نایل آمدن به سعادت دنیوی و اخروی باید پیرو ولایت فقیه باشید و پیرو روحانی راهنما و مبارز علیه ظلم و فساد باشید. وصیت مینمایم که از رهبری اطاعت نمایید و پشتیبانی عملی از ایشان داشته باشید و بدانید برای انجام تکلیف شرعی و الهی و به حسب نیاز اسلام به میدان نبرد رفتم تا ادای دین بکنم.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: سید عبدالله عزیزی سوق
تاریخ ولادت: ۱۳۳۴/۴/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
❣
❣به خدا قسم اگر ما مظلومانه همچون امامان خود شهید شویم به خاطر حفظ اسلام عزیز است و اگر غم حسین زینب را همچون کمان خمیده و مو سفید کرد طوری که توان نداشت نماز را ایستاده بخواند اما چنان محکم و استوار بود که گویى واقعهاى بر او رخ نداده و همه اینها به خاطر حفظ عزت و شرف اسلام عزیز بود، به خواهرزادگان و برادرزادگانم سفارش می کنم که دایی و عموی شما برای دفاع از دین اسلام و اطاعت امر ولی امر مسلمین به جبهه می رفت و هر فرد بالاخره با عمل خویش که مونس اوست از این دنیا هجرت می کند ولى خوشا به حال کسیکه خداوند نعمت شهادت را به او اهدا کند و بزرگترین نعمت در دنیا شهادت است. از خدا میخواهم اگر میخواهد فیض شهادت را نصیب من کند جسد من آن چنان وضعى پیدا کند که در آن دنیا در برابر رسول الله(ص) و حضرت زهرا(س) سرافراز باشم.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: سید حمدالله عزیزی سوق
تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۶/۱۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
❣
❣گردش به چپ
✅به روایت امیر خلبان صمد ابراهیمی
📕 از کتاب شبیه افسانه ها
🌹من خلبان هواپیمای اف-5 بودم و در پایگاه هوایی دزفول خدمت میکردم. من و عباس چون هر دو شیرازی بودیم، دوستی و رفاقت نزدیکی با هم داشتیم. عباس رکورددار مأموریت برونمرزی با هواپیمای اف-4 بود و من رکورددار هواپیمای اف-5، همین باعث شده بود با هم کلکل داشته باشیم و خیلی شوخی کنیم.
هواپیمای اف-5، هواپیمای کوچکی است و بیشتر در پروازهای کوتاهبرد روی مناطق عملیاتی از آن استفاده میشد؛ برعکس هواپیمای اف-4 که جثة بزرگتر و قدرت بیشتری داشت و بیشتر برای مأموریتهای برونمرزی و دوربرد کاربرد داشت.
در یکی از عملیاتها قرار شد جبهة دشمن را با چند هواپیمای اف-5 بمباران کنیم. عباس هم در پایگاه دزفول بود، قرار شد با هواپیمایش همراه ما بیاید. برای بریف رفتیم. من لیدر دسته بودم. مأموریت را شرح دادم.
در مأموریتهای برونمرزی، هدف مشخص در نقطهای مشخص داشتیم که پدافند آن هم در منطقهای محدود اطراف آن چیده شده بود. معمولاً پس از زدن هدف، در صورت نبودن مشکل، هواپیما در فاصلة اندکی میتواند بچرخد و برگردد؛ اما در منطقة عملیات در جبهه، اهداف در منطقة وسیعی، مثلاً 15 کیلومتر پراکنده بود؛ بنابراین پدافند آن هم به همین نسبت پراکندگی داشت.
ما برای اینکه از دید پدافند موشکی در امان باشیم، در ارتفاع بسیار پایین در سطح زمین پرواز میکردیم. هواپیما برای چرخش به دو سمت، کمی پهلو میگیرد و در این حالت بال موافق هواپیما به زمین نزدیک میشود. یکی از اشکالهای پرواز در ارتفاع پایین این بود که شاید در هنگام چرخش، بال به زمین برخورد کند؛ برای همین خلبان اوج میگرفت و در ارتفاع، چرخش خود را انجام میداد.
با توجه به این موضوع به دستة پروازی گفتم، پس از بمباران هدف، هیچکس حق گردش ندارد، با همان ارتفاع پایین، حدود 20 کیلومتر از منطقة عملیات خارج میشویم و بعد با هماهنگی من اوج گرفته و بهسمت پایگاه میچرخیم.
همة دسته باهم پرواز کردیم و بهسمت منطقة عملیات رفتیم. بمباران اهداف در جبهة دشمن بهخوبی انجام شد و همه بدون مشکل، طبق برنامه شروع به خروج کردیم؛ ناگهان سمت چپ خودمان جادهای آسفالت دیدم که تعداد زیادی نفربر و ماشین زرهی در حال حرکت بهسمت منطقة عملیات بود.
ناگهان دیدم عباس، برخلاف برنامة پروازی، بلافاصله اوج گرفت. فهمیدم میخواهد بهسمت جاده برگردد، هرچه گفتم، عباس گوش نداد. با بیسیم به بچههای دسته گفتم طبق برنامه بروید، من میروم دنبال عباس.
ارتفاعگرفتن عباس همان، شلیک پدافند موشک سام-6 هم همان. جایگاه پرتاب سام-6 سه موشک ظرفیت دارد و هر سه پشتسرهم شلیک میشود. من که پشت عباس بودم، موشکها را که بهسمت عباس میرفت، میدیدم، فریاد زدم با اصطلاحاتی که بین خودمان رایج هست به عباس گفتم: برو بالا، برو چپ، برو راست... .
عباس موشک اول را جا گذاشت، بعد هم موشک دوم را، ناگهان موشک سوم بین من و عباس، نزدیک عباس منفجر شد. فریاد زدم: عباس! عباس!
عباس گفت: کاکو! چیزی نیست... چیزی نیست... من خوبم کاکو!
از میان دود و آتش انفجار، هواپیمای عباس را دیدم که بهسمت چپ چرخید. من هم گردشبهچپ کردم. از ترکشهای انفجار، هواپیمای عباس سوراخسوراخ شده بود؛ اما عباس دستبردار نبود. روی جادة آسفالت که رسید، روی جاده شیرجه زد با گلولههای توپ دماغة هواپیمایش شروع به دروکردن کاروان زرهی روی جاده کرد. کل ماشینهای روی جاده آتش گرفتند و از کار افتادند.
گلولههایش که تمام شد، بهسمت پایگاه دزفول پرواز کرد. دنبالش رفتم. هواپیمایش آسیب شدیدی دیده بود و هیدرولیک هواپیمایش از کار افتاده بود، نگران بودم سقوط کند یا نتواند بنشیند. عباس ارتفاعش را کم کرد و روی باند نشست؛ اما ترمزهایش کار نکرد، روی باند سُر خورد و در انتهای باند به تپههای خاکی برخورد کرد.
من بلافاصله بعد از نشستن روی باند پیاده شدم و با ماشینی که آنجا بود، خودم را به هواپیمای عباس رساندم. نگران عباس بودم که مجروح شده باشد. تا به هواپیما رسیدم، عباس هم از کابین بیرون آمد و پایین پرید. تا پیاده شدم، من را محکم بغل کرد و با خنده گفت: باشد کاکو! باشد کاکو! دعوایم نکن؛ از دفعة بعد دیگر حرف گوش میدهم.
واقعاً عباس نسبت به خاک ایران متعهد بود، اصلاً رفتن در آتش و خطر برایش اهمیت نداشت، جایی که می توانست قدمی برای دورکردن دشمن بردارد، کوتاهی نمی کرد.
💐🌱💐
هدیه به شهید عباس دوران صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣شهادت عالیترین گزینشی است که انسان با آن با یک جهشی برتر، خویشتن را در بهترین جایگاه سیر تکاملی خود قرار میدهد و به قله های سرافراز سعادت میرساند. مرگ حق است و سرانجام همه گذر از این معبر است. اما چه زیباست مرگ در راه خدا و جهاد در راه او و چه زیباست بدور از دلهرههای گناه و خوف از غرور و خودخواهی در امواج عشق الهی پرواز نمودن و به لقاءالله رسیدن. آرزوی من سلامتی امام و شهادت در راه خداست. مساجد را پر کنید. زیرا که تنها مشعل روشنایی از مساجد است و دشمنان همیشه سعی میکنند این سنگر که از محکمترین پایههای انقلاب اسلامی است را تضعیف کنند.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: مجید بهادری
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
❣