❣مقتل عشق
🌾 روایت های عاشورایی از شهدای فارس
🌷 گفت تو چرا همیشه روی این مهر نماز می خونی؟
گفتم خاک تربته امام حسینه,از کربلا برام آوردن.
از آن به بعد, قبل از هر نماز مهر را می گرفت,می بویید,می بوسید و اشک می ریخت بعدش روی آن نماز می خواند.
کسی که التماسش می کردند تا به او مقام دولتی و نظامی بدهند و رد می کرد,برای داشتن یک تکه خاک کربلا,التماس می کرد!
☝راوی سردار سعید لقمانی
🌷قرار بود برای نصب رادار یک گودال حفر کنیم. کمال, فرمانده قرارگاه تطبیق آتش توپخانه بود. آستین بالا زد, بیل دست گرفت و همراه ما شروع کرد به حفر زمین.
هوا گرم بود و عرق تمام وجود ما را گرفت. یک لحظه چشمم افتاد به آقا کمال. وسط گودال ایستاده بود. صورتش خیس بود, نه از عرق که از اشک!
گفتم چی شد آقا کمال؟
گفت محسن تو.کربلا رفتی؟
گفتم نه!
با اشک گفت عموی من کربلا رفته, شنیده بود اگر خاک گودال قتلگاه را در آب حل کنند, خونابه می شود, این کار کرده بود و آب شده بود رنگ, خون...
نمی دانم کمال آنجا در آن گودال در فاو چه می دید, فقط می دانم وسط آن گودال ساعتی به یاد گودال قتلگاه اشک ریخت!
☝ راوی دکتر محسن چهرزادی
🌷سالها از شهادت پدر می گذشت. به خاطر بیماری سینوس هایم عمل شدم. در اتاق ریکاوری که به هوش می آمدم, مرتب امام حسین را صدا میزدم و می گفتم کاش بودم و کمکت می دادم.
روز بعد در خانه بستری بودم. اتاق خالی بود. دیدم صدای در بلند شد. نیم خیز شدم. دیدم, پدرم آقا کمال است. کنارم نشست, دو شانه ام را با دست هایش گرفت و لب هایش را بین دو ابرویم گذاشت و بوسید!
گفت بابا, این همه جا, چرا اینجا را بوس می کنی!
خندید و گفت:همان که دیروز صدایش می زدی, سفارش کرد بین دو ابرویت را بوسه بزنم!
بعد هم رفت و صدای بسته شدن در آمد. همسرم آمد گفت:کسی اینجا بود؟
گفتم چطور؟
گفت اخه صدای در آمد!
☝راوی حسین ظل انوار
📚منبع:سهمی برای خدا(جلد ۱۱ از مجموعه شمع صراط)
💐💐🌾💐💐
هدیه به سردار بسیجی, معلم شهید مهندس کمال ظل انوار صلوات,,شهدای فارس
↘
تولد:۱۳۳۲/شیراز
شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹شلمچه
@defae_moghadas2
❣
❣ای محبوب دلهای جهانیان، گواه باشید که در این دنیا بظاهر، در تنهایی زیستم اما تو را بهترین دوست و نهایت آرزوهایم یافتم. پس مرا بسوی خود فراخوان و شاهد باش که تمام مظاهر مادی را به سویی نهادم تا به تو بپیوندم. خدایا شاهد باش که با عشق تو در مسیر تو حرکت کردم و اینک انتظار پیوستن به تو را دارم. خدایا من خواهان شهادتم. نه برای اینکه از زندگی خسته شدهام و خواسته باشم از این دنیا بگریزم بلکه میخواهم گناهانم با رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم پاک شود. میخواهم شهید شوم تا اگر در زنده بودنم نتوانستم موجب رشد دیگران شوم، شهادتم اثری داشته باشد. میخواهم شهید شوم تا خونم به علی(ع) و فرزندش حسین(ع) گواهی دهد که رهرو راهشان بودهام. من با آگاهی و عشق و علاقه به اسلام به پیام امام لبیک گفتم و به خاطر خدا و با نیتی خالص به سوی جبهه شتافتم. و آمدهام تا آخرین قطره خونم از انقلاب دفاع کنم...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: رحمت الله مواساتی
تاریخ ولادت: دی ماه ۱۳۴۷
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۲
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: بمباران شیمیایی
@defae_moghadas2
❣
👆👆
❣ فحش دادن به شهید حسین خرازی
👈 *این روایتگری زیبا رو از دست ندید*
*رزمنده ای که شرمنده ی* *#حاج_حسین_خرازی شد*
👈 *مدیران با اخلاق و انصاف جنگ را با مدیریت در این چند دهه کشور را باهم مقایسه کنیم*
👈 *امروز اگر به یک مدیر حتی نقد منصفانه و دلسوز آنه کنیم با پنبه و سیاسی کاری ریشه شما را به هر طریقی می خشکاند
@defae_moghadas2
❣
❣پشتیبان جمهوری اسلامی و روحانیت متعهد باشید که اگر از آنها جدا شوید از اسلام و امام جدا شدهاید و آن روز، روز نابودی شماست. ما نباید تنها به فکر مال و زندگی خود باشیم و باید به دیگران هم کمک نماییم که همه اینها میگذرد. ما باید تا آخرین نفر و آخرین نفسمان بایستیم و از کشور و اسلام دفاع کنیم. مسجدها را محکم نگهدارید که مسجد سنگر است و منافقین از پرشدن مساجد میترسند.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: محمد پاپی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۷/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: جراحات شیمیایی
@defae_moghadas2
❣
❣من این راه را با چشم باز و با شناخت و ایمانی کامل انتخاب کردهام و چون شناختم، خواستم، و چون خواستم برایش بها دادم، و به آن عشق میورزم و در راه معشوقم همه چیز را مایه گذاشتم و از همه چیز گذشتم. باید به جبهه آمد و با چشم دل مشاهده و احساس و لمس کرد و فهمید اینجا کجاست. اینجا دیار عاشقان و سالکان سیدالشهدا'ع'است. اینجا مدرسه عشق و چشمه جوشان محبت و صمیمیت و ایثار و گذشت است. اینجا جز صفا و گذشت چیزی مشاهده نمیشود. چگونه میشود اینها را رها کرد و در دنیا ماند. دنیایی که هیچکدام از اینها را نمیتوان دید و همه اش صحبت از شکم و هوا و هوس و پول است. چون ما خواستیم انسان باشیم به اینجا آمدیم و ما دیگر خود را یافتهایم و بر نمیگردیم...خدایا تو شاهدی که با قلبی آشنا به تو در این راه قدم برداشتهام و آمدهام که در راه تو جهاد کنم راهی که سرور و سالار شهیدان در آن قدم برداشت...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: حسن (مرتضی)رضایی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۹/۶/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۶
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: جراحات شیمیایی
@defae_moghadas2
❣
❣در حین آموزش کار های مخابراتی به نیروهای تازه وارد بودم که سر و کله حاج محمد، فرمانده مخابرات پیدا شد. با مهربانی و خنده زیبای خودش گفت: «بگذارید من هم چیزی بگویم!»
همه گوش شده بودند که ببینند فرمانده مخابرات می خواهد چه چیز به آنها آموزش بدهد. حاج محمد چهره اش به لبخند باز شد و با لهجه شیرازی خودش گفت: «این چیز های که شما اینجا یاد می گیرید دل خوشیه! بیسیم و ارتباط و این چیزها همه دل خوشکیه!»
نگاه های متعجب ما به چهره مظلوم و خنده زیبای حاجی دوخته شده بود. ادامه داد: «اگه نماز هاتون رو اول وقت خوندید، اگه نماز شب شما ترک نشد، اگرمستحبات خودتون عمل کردید، تو عملیات ها هم نتیجه می گیرید، وسلام!»
🌷 با حاج محمد سوار ماشین بودیم. هنوز به مقصد نرسیده میان کوه و تپه ها ماشین را نگه داشت. گفتیم شاید ماشین مشکلی پیدا کرده. هنوز سؤالمان را نپرسیده، حاج محمد گفت: «بچه ها وقت نمازه!»
یه چهار لیتری آب پشت ماشین بود، وضو گرفت و کنار جاده ایستاد به نماز!
🌷یک بار آقای رفاهیت مسئول ستاد لشکر من و حاج محمد را به دفترش خواست. گفت: «شما دو نفر ما را گذاشتید سر کار!»
گفتیم: «نه، چی شده حاج عباس؟»
گفت: «یعنی چه، ما نباید بدانیم در مخابرات مسئول کیست؟ هر دو شما نامه که می نویسید، می زنید از طرف!»
حاج محمد با اینکه فوق العاده انسان مسئولیت پذیری بود و کار های محوله را به نحو احسن انجام می داد، اما زیر بار عنوان و پست نمی رفت. برای همین با اینکه فرمانده مخابرات بود، نامه ها را به اسم من می نوشت و از طرف امضا می کرد. من هم طبیعتاً چون معاون ایشان بودم، نامه ها را از طرف ایشان امضا می کردم!
با خنده به حاج عباس گفتم: «مشخص است که چه کسی باید رعایت کند، ایشان فرمانده هستند و من معاون، پس ایشان نباید از طرف امضاء کنند!»
حاج محمد هم با خنده گفت: « نه من مسئول نیستم، فائظی مسئول است!»
🌷🌷 بخشی از وصیت نامه.... «... بالاخره جنگ هم چیزی است که تمام می شود ولی بعد از جنگ هم جهاد است و جبهه ادامه دارد و آنجایی که انسان وظیفه خدایی ایش را انجام بدهد همانجا برایش جبهه است!»
🌷🌾🌸🌾🌷
هدیه به شهید حاج محمد ابراهیمی صلوات- شهدای فارس
↘️
تولد:۱۳۴۲/۶/۱۵-شیراز
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون
فرماندت مخابرات و جانشین لجستیک لشکر ۱۹ فجر
@defae_moghadas2
❣
❣کار برای رضای خدا خستگی ندارد. بدانیدکه مسولیت در سپاه یعنی زحمت کشیدن و دنبال کار رفتن و نخوابیدن است. و چون این تلاش ها برای رضای خداست ارزشمند است. باید بکوشیم تا عمل خود را برای خدا خالص کنیم و تنها برای او بجنگیم و از غرور و نخوت بپرهیزیم و بدانیم که این ما نیستیم که بر مردم منت گذاشته و به جبهه آمدهایم بلکه این خداوند تبارک و تعالی است که بر ما منت نهاده و توفیق جهاد را بر ما عطا کرده است...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: علی مومن طیبی
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷۸/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنچ
@defae_moghadas2
❣
️❣فـرمـانده گفت: «شما دو نفر، مراقب باشید تا دشمن نتواند از این قسمت به داخل کـانال نفوذ کند.»
🔻 من و آن بسیجی نوجوان با هم تقسیم کار کردیم. تا نماز صبح، دو ساعت پست می دادم و دو ساعت استراحت میکردم ولی او دو ساعت پست میداد و بجای استراحت دو ساعت نماز میخواند و عاشقانه راز و نیاز میکرد. خمپاره های دشمن هم پشت سر هم داخل و اطراف کانال منفجر می شدند. پست آخر من وقت نماز صبح تمام شد.
در حال سجده بود که صدایش کردم و گفتم:
«نوبت توست تا پست بدهی!»
🔹 نیم ساعت گذشت و او هنوز در حال سجده بود. دوباره صدایش کردم باز هم سجده و سجده؛ رفتم کنارش همزمان با صدا کردن تکانی هم به بدن او دادم؛ یکباره از پهـلو به زمین افتـاد. نفس نمی کشید؛ دیدم یک ترکش ریز به قـلب او اصابت کرده و در همان حال سجـده و راز ونیاز به دیدار معبـودش شتافته است.
🌹 چـه عاقـبت خـیری!
اولین اعـزام، اولین عملیات، چند روز گرسنگی و تشنگی، عبـادت، نمـاز شب، شهادت حین رزم در حال سجـده و رو به قبـله.خوش به سعادت اش. ای کاش اسم این شهید بزرگـوار یادم بود.
پیـکر مطهرش نیز در همان کانال ( کانال معروف کمیل ) باقی ماند و نتوانستیم او را به عقب منتقل کنیم.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
#شهیدانه
@defae_moghadas2
❣