👆👆
❣ فحش دادن به شهید حسین خرازی
👈 *این روایتگری زیبا رو از دست ندید*
*رزمنده ای که شرمنده ی* *#حاج_حسین_خرازی شد*
👈 *مدیران با اخلاق و انصاف جنگ را با مدیریت در این چند دهه کشور را باهم مقایسه کنیم*
👈 *امروز اگر به یک مدیر حتی نقد منصفانه و دلسوز آنه کنیم با پنبه و سیاسی کاری ریشه شما را به هر طریقی می خشکاند
@defae_moghadas2
❣
❣پشتیبان جمهوری اسلامی و روحانیت متعهد باشید که اگر از آنها جدا شوید از اسلام و امام جدا شدهاید و آن روز، روز نابودی شماست. ما نباید تنها به فکر مال و زندگی خود باشیم و باید به دیگران هم کمک نماییم که همه اینها میگذرد. ما باید تا آخرین نفر و آخرین نفسمان بایستیم و از کشور و اسلام دفاع کنیم. مسجدها را محکم نگهدارید که مسجد سنگر است و منافقین از پرشدن مساجد میترسند.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: محمد پاپی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۷/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: جراحات شیمیایی
@defae_moghadas2
❣
❣من این راه را با چشم باز و با شناخت و ایمانی کامل انتخاب کردهام و چون شناختم، خواستم، و چون خواستم برایش بها دادم، و به آن عشق میورزم و در راه معشوقم همه چیز را مایه گذاشتم و از همه چیز گذشتم. باید به جبهه آمد و با چشم دل مشاهده و احساس و لمس کرد و فهمید اینجا کجاست. اینجا دیار عاشقان و سالکان سیدالشهدا'ع'است. اینجا مدرسه عشق و چشمه جوشان محبت و صمیمیت و ایثار و گذشت است. اینجا جز صفا و گذشت چیزی مشاهده نمیشود. چگونه میشود اینها را رها کرد و در دنیا ماند. دنیایی که هیچکدام از اینها را نمیتوان دید و همه اش صحبت از شکم و هوا و هوس و پول است. چون ما خواستیم انسان باشیم به اینجا آمدیم و ما دیگر خود را یافتهایم و بر نمیگردیم...خدایا تو شاهدی که با قلبی آشنا به تو در این راه قدم برداشتهام و آمدهام که در راه تو جهاد کنم راهی که سرور و سالار شهیدان در آن قدم برداشت...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: حسن (مرتضی)رضایی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۹/۶/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۶
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
علت شهادت: جراحات شیمیایی
@defae_moghadas2
❣
❣در حین آموزش کار های مخابراتی به نیروهای تازه وارد بودم که سر و کله حاج محمد، فرمانده مخابرات پیدا شد. با مهربانی و خنده زیبای خودش گفت: «بگذارید من هم چیزی بگویم!»
همه گوش شده بودند که ببینند فرمانده مخابرات می خواهد چه چیز به آنها آموزش بدهد. حاج محمد چهره اش به لبخند باز شد و با لهجه شیرازی خودش گفت: «این چیز های که شما اینجا یاد می گیرید دل خوشیه! بیسیم و ارتباط و این چیزها همه دل خوشکیه!»
نگاه های متعجب ما به چهره مظلوم و خنده زیبای حاجی دوخته شده بود. ادامه داد: «اگه نماز هاتون رو اول وقت خوندید، اگه نماز شب شما ترک نشد، اگرمستحبات خودتون عمل کردید، تو عملیات ها هم نتیجه می گیرید، وسلام!»
🌷 با حاج محمد سوار ماشین بودیم. هنوز به مقصد نرسیده میان کوه و تپه ها ماشین را نگه داشت. گفتیم شاید ماشین مشکلی پیدا کرده. هنوز سؤالمان را نپرسیده، حاج محمد گفت: «بچه ها وقت نمازه!»
یه چهار لیتری آب پشت ماشین بود، وضو گرفت و کنار جاده ایستاد به نماز!
🌷یک بار آقای رفاهیت مسئول ستاد لشکر من و حاج محمد را به دفترش خواست. گفت: «شما دو نفر ما را گذاشتید سر کار!»
گفتیم: «نه، چی شده حاج عباس؟»
گفت: «یعنی چه، ما نباید بدانیم در مخابرات مسئول کیست؟ هر دو شما نامه که می نویسید، می زنید از طرف!»
حاج محمد با اینکه فوق العاده انسان مسئولیت پذیری بود و کار های محوله را به نحو احسن انجام می داد، اما زیر بار عنوان و پست نمی رفت. برای همین با اینکه فرمانده مخابرات بود، نامه ها را به اسم من می نوشت و از طرف امضا می کرد. من هم طبیعتاً چون معاون ایشان بودم، نامه ها را از طرف ایشان امضا می کردم!
با خنده به حاج عباس گفتم: «مشخص است که چه کسی باید رعایت کند، ایشان فرمانده هستند و من معاون، پس ایشان نباید از طرف امضاء کنند!»
حاج محمد هم با خنده گفت: « نه من مسئول نیستم، فائظی مسئول است!»
🌷🌷 بخشی از وصیت نامه.... «... بالاخره جنگ هم چیزی است که تمام می شود ولی بعد از جنگ هم جهاد است و جبهه ادامه دارد و آنجایی که انسان وظیفه خدایی ایش را انجام بدهد همانجا برایش جبهه است!»
🌷🌾🌸🌾🌷
هدیه به شهید حاج محمد ابراهیمی صلوات- شهدای فارس
↘️
تولد:۱۳۴۲/۶/۱۵-شیراز
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون
فرماندت مخابرات و جانشین لجستیک لشکر ۱۹ فجر
@defae_moghadas2
❣
❣کار برای رضای خدا خستگی ندارد. بدانیدکه مسولیت در سپاه یعنی زحمت کشیدن و دنبال کار رفتن و نخوابیدن است. و چون این تلاش ها برای رضای خداست ارزشمند است. باید بکوشیم تا عمل خود را برای خدا خالص کنیم و تنها برای او بجنگیم و از غرور و نخوت بپرهیزیم و بدانیم که این ما نیستیم که بر مردم منت گذاشته و به جبهه آمدهایم بلکه این خداوند تبارک و تعالی است که بر ما منت نهاده و توفیق جهاد را بر ما عطا کرده است...
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: علی مومن طیبی
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷۸/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنچ
@defae_moghadas2
❣
️❣فـرمـانده گفت: «شما دو نفر، مراقب باشید تا دشمن نتواند از این قسمت به داخل کـانال نفوذ کند.»
🔻 من و آن بسیجی نوجوان با هم تقسیم کار کردیم. تا نماز صبح، دو ساعت پست می دادم و دو ساعت استراحت میکردم ولی او دو ساعت پست میداد و بجای استراحت دو ساعت نماز میخواند و عاشقانه راز و نیاز میکرد. خمپاره های دشمن هم پشت سر هم داخل و اطراف کانال منفجر می شدند. پست آخر من وقت نماز صبح تمام شد.
در حال سجده بود که صدایش کردم و گفتم:
«نوبت توست تا پست بدهی!»
🔹 نیم ساعت گذشت و او هنوز در حال سجده بود. دوباره صدایش کردم باز هم سجده و سجده؛ رفتم کنارش همزمان با صدا کردن تکانی هم به بدن او دادم؛ یکباره از پهـلو به زمین افتـاد. نفس نمی کشید؛ دیدم یک ترکش ریز به قـلب او اصابت کرده و در همان حال سجـده و راز ونیاز به دیدار معبـودش شتافته است.
🌹 چـه عاقـبت خـیری!
اولین اعـزام، اولین عملیات، چند روز گرسنگی و تشنگی، عبـادت، نمـاز شب، شهادت حین رزم در حال سجـده و رو به قبـله.خوش به سعادت اش. ای کاش اسم این شهید بزرگـوار یادم بود.
پیـکر مطهرش نیز در همان کانال ( کانال معروف کمیل ) باقی ماند و نتوانستیم او را به عقب منتقل کنیم.
📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی
#شهیدانه
@defae_moghadas2
❣
درتبــار ما رسـم است
رو بــه آســمـــــان مـُــردن ..
@defae_moghadas2
❣
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣کلام شهید حاج قاسم سلیمانی در وصف سرلشکر شهید مدافع حرم سید حمید تقوی فر، فرماندهی که در دفاع از حرم امامین عسکریین در سامرا به شهادت رسید.
@defae_moghadas2
❣
✳️ بـــرش اول:
دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی.همراه او میرفت سرکشی باغهای غلامرضا پهلوی.
🔸 توی باغ، لب به چیزی نمیزد؛ آنقدر که بالاخره یک روز صدای غریب درآمده بود که: «همه به من التماس میکنند اجازه بدم از میوههای باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوههایی که خودم برات کنار میذارم رو هم برنمیداری ببری؟!»
✳️ بـــرش دوم:
با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا؛ موقع ناهار رسیده بودند. قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر غذایی میخواهد بهش بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسرهای مختلف.
🔹 بعدها برای مادرش تعریف کرده بود که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچهها، نانوایی پیدا کردم. یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور؛ نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو با لذت خوردم».
✓ ذاکــر اهـل بیت علیـهم السـلام
معـلم، شاعـر و سـراینده شعــر زیبـای :
«قــربون کبــوتـرای حــرمت امـام رضــا ع»
#شهید_غلامعلی_رجبی
📚 مجـموعه یادگــاران /جلد ۲۴
کتاب غلامعلی جندقی (رجبی)
نشـر روایت فـتح
#از_شهدا_بیاموزیم
#شهیدانه
@defae_moghadas2
❣