❣گذری در زندگی سردار سرلشکر شهید حاج احمد سوداگر، ادامه👇
🌱رزم احمد و همرزمانش دوشادوش برادران ارتش
با حمله رژیم بعثی به ایران اسلامی احمد و همرزمانش در کنار در کنار نیروهای لشکر ۹۲ زرهی ارتش نقش مهمی در مقابله با دشمن به ویژه در منطقه دشت آزادگان داشتند. پس از موفقیت در این موقعیت بلافاصله به کمک رزمندگان مدافع پل کرخه رفت و نیروهای دفاعی را در این محل سازماندهی کرد. هوش، قدرت فکر و ریسکپذیری بالا باعث شد تا او در فعالیتهای اطلاعاتی نیز وارد شده و در این حوزه نیز بسیار فعال باشد. هنگامی که سال ۱۳۶۰ در عملیات شناسایی حضور داشت با یک مین ضد نفر برخورد کرد و به فیض جانبازی نائل شد. اما هیچگاه مایوس و نا امید نشد.
🌱احمد در عملیات فتح المبین نیز حضور فعالی داشت و گزارشهای شناسایی او منجر به تسخیر سایتهای ۴ و ۵ دشمن شد. او بسیار به نظامی گری علاقه داشت و به همین دلیل دوره آموزشی دافوس ارتش را در سال ۱۳۶۲ طی کرد و بـا ترکیب دانـش نظامی و تجربیـات عملی میدان نبرد، به مهـارت فوق العاده ای در کار اطلاعاتی رسید. آبان ماه سال ۱۳۶۳ معاون اطلاعات نظامی منطقه جنوب در قرارگاه کربلا شد و خودش بر عملیات شناسایی منطقه عملیاتی والفجر ۸ در فاو نظارت داشت و شرایط اروندرود، معبرها و راهکارهای مورد نیاز برای این عملیات را بررسی و منطقه را آماده کرد.
🌱مسئولیتها و عملیاتهای حاج احمد سوداگر در دفاع مقدس
حاج احمد در دوران دفاع مقدس مسئولیتهای بسیاری برعهده داشت؛ مسئولیت اطلاعات قرارگاه نجف، معاونت اطلاعات سپاه قرارگاه قدس، حضور در عملیاتهای کربلای ۴، ۵ و ۸، نصر ۵ و ۸، بیت المقدس ۲ و والفجر ۱۰ و بسیاری دیگر از جمله مسئولیت های حاج احمد بود. او در این دوران جراحتهای زیادی نیز در بدنش داشت؛ اصابت ترکش از ناحیه سر – صورت – چشم راست قطع پنجه پای چپ، قطع پای راست براثر انفجار مین، اصابت ترکشهای متعدد به بدن، اصابت موج انفجار از ناحیه سر و گوش ها، اصابت ترکش از ناحیه پای راست وکتف، اصابت ترکش از ناحیه پای راست، اصابت ترکش از ناحیه جمجمه و ضربه مغزی، عارضه شیمیایی از ناحیه ریه، بر اثر اصابت موج انفجار و واژگونی موتور سیکلت دچار در رفتگی زانوی چپ و پارگی مینیسک و شیمیایی از ناحیه داخلی و ریه از جمله این آسیبهاست
@defae_moghadas2
❣
❣گذری در زندگی سردار سرلشکر شهید حاج احمد سوداگر، ادامه👇
🌱عوارض شدید جنگی منجر به بیش از ۲۰ بار عمل جراحی وی از ناحیههای (قلب-کمر-ریه و..) بعد از جنگ شد، جراحت هایی که هرکدام می توانست بهانه ای موجه برای ترک جبهه و مسئولیتهای بعد از جنگ باشد. اما او هر بار با تنی مجروح، اما انگیزهای مضاعف به صحنه دفاع مقدس بازگشت و حضور تا آخرین روز جنگ را تکلیف شرعی خود می دانست و خدمات ماندگاری را پس از جنگ بنیانگذاری کرد.
🌱پایان دفاع مقدس و حضور در سنگرهای متفاوت
سردار حاج احمد سوداگر پس از پایان جنگ تحمیلی و جانبازی ۸۰ درصدی خود در مسئولیتهای متعددی حضور داشت که از آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد. جانشین عملیات در جنوب قرارگاه قدس - مهرماه سال ۱۳۶۷، فرماندهی لشکر ۷ ولیعصر (عج الله) - سال ۱۳۶۸، حضور در دورههای دافوس ارتش و سپاه - سال ۱۳۶۸، دریافت نشان درجه دو فتح - سال ۱۳۶۸، دریافت نشان درجه سه فتح - سال ۱۳۶۹، دریافت درجه سرتیپی از فرمانده کل قوا - تیر ۱۳۶۹، فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا مازندران و ارشد نظامی سپاه در استان مازندران - مردادماه ۱۳۷۲، فرماندهی لشکر مکانیزه ۲۷ حضرت ص) و فرماندهی قرارگاه عملیاتی حضرت رسول (ص) تهران - مهرماه ۱۳۷۸.
🌱همچنین ریاست هیات مدیره باشگاه ورزشی فجر سپاه تهران آذرماه سال ۱۳۷۸، فرماندهی سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ سال ۱۳۷۹، معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه سال ۱۳۸۰، تأسیس دانشکده اطلاعات وامنیت سپاه سال ۱۳۸۱، مسئولیت مرکز آموزش اداره اطلاعات و مسئولیت مرکز ارتباطات با کشور روسیه، بنیانگذاری پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس آذرماه سال ۱۳۸۴ تا پایان عمر از مهمترین فعالیتهای این شهید بزرگوار پس از دفاع مقدس است.
🌱او به عنوان رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس دو واحد درسی آشنایی با دفاع مقدس در کلیه دانشگاههای آزاد و سراسری را تصویب و اجرایی کرد...
@defae_moghadas2
❣
❣گذری در زندگی سردار سرلشکر شهید حاج احمد سوداگر، ادامه👇
🌱رشد روزافزون فناوری اطلاعات وارتباطات (ICT)، توجه سردار سوداگر را به ظرفیتهای این حوزه جهت نشر و گسترش دانش و ارزشهای دفاع مقدس، معـطوف کرد. از این رو، با آیندهنگری خاص خود، به کسب دانش و مهارت های لازم در این گستره اقدام کرد به گونه ای که او را میتوان در این حوزه، صاحب نظر دانست، بعدها این دانش را در تدوین قرارگاه سایبری ستاد کل نیروهای مسلح و بنیانگذاری و تاسیس پژوهشکده مجازیِ پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس به کار گرفت.
از وی آثاری در قالب کتاب، مقاله و طرح های پژوهشی به یادگار مانده است که از جمله آنها میتوان به «جادههای سربی»، «جنگ و قطعنامههای سازمان ملل»، «بیست یادداشت از بیست فرمانده»، «اندیشه های دفاعی»، «قرارگاه سری جلد یک»، «قرارگاه سری جلد دو»، «جنگ از نگاهی دیگر»، «عقیق» «شبنم عشق»، «یک شهر و یک جهان آرا»، «اندیشه های دفاعی»، «گمشده من»، «سپیده در راه»، «روزهای آتش»، «فتح فاو»، «پای مسافر»، «آئینه های خاک» و «مقدمه ای بر استراتژی امنیت ملی» اشاره کرد.
از مهمترین مقالههای حاج احمد میتوان به تحلیل قطعنامههای شورای امنیت در دفاع مقدس، نقش مدیریت دانش در بهره وری سازمان، نقـش پژوهش در حفظ و نشـر ارزشهای دفاع مقدس و نـگرش مثبت و راههای تقویت آن در سازمان را نام برد. سردار سوداگر نظارت بر پروژههای تحقیقاتی زیادی را درحوزه امنیت و دفاع مقدس از جمله پروژه اطلسهای دفاع مقدس، دایره المعارف دفاع مقدس، اطلس جغرافیای عملیاتهای دفاع مقدس را به عهده داشت.
در سال ۱۳۷۹ فرزند دلبند خویش ناصر سوداگر شاعر و مداح اهل بیت را در حین سفر به مشهد مقدس و شرکت در همایش فرماندهان از دست داد.
🌱شهادت و عروج به سوی خداوند
شهید حاج احمد سوداگر سرانجام پس از عمری مجاهدت در راه خداوند و خدمات بسیاری برای مردم ایران اسلامی در ۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۹۰ و در اثر ایست قلبی تنفسی ثانویه ناشی از صدمات جنگی و استنشاق گازهای شیمیایی و پس از تحمل جراحات شدید ناشی از جنگ با ۸۲ درصد جانبازی به فیض شهادت نائل شد. شهید سوداگر پس از شهادت به دریافت درجه سرلشکری از سوی فرمانده کل قوا مفتخر شد.
او همچنین از سوی دانشگاه شهید بهشتی دکترای افتخاری را به پاس تلاشهای بی نظیرش در هفته پژوهش و در جمع پژوهشگران برجسته کشور و توسط معاون اول رئیس جمهور و رئیس دانشگاه دریافت کرد.
🌱مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای بهشت علی دزفول، د رکنار برادر شهیدش محمود سوداگر و فرزندش ناصر سوداگر و همرزمان شهیدش، در قطعه شهدا به خاک سپرده شد.
@defae_moghadas2
❣
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ تقدیم به شهدای عزیز
همخوانی دسته جمعی شهدا با مهدی رسولی با هوش مصنوعی...
یه عده پای حق که میرسه فراری و
یه عده پای حق که میرسه فدایی ان...
@defae_moghadas2
❣
❣از همه دوستان میخواهم که راه مرا ادامه دهند و اگر بدی از من دیدند مرا عفو کنند. از کلیه نیروهایی که در گروهان ابالفضل بودند تقاضای عفو و بخشش دارم و اگر از فرماندهی من به شما فشار آمده مرا ببخشند و منتظر شما هستم و اگر خدا به من اجازه شفاعت بدهد همگی شما را شفاعت خواهم کرد. شما فرزندان آن ابالفضلی هستید که هم دستهایش قطع شد و هم گلویش تشنه بود.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: نورالله مزارع
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۱/۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۵
محل شهادت: ارتفاعات شنام
نام عملیات: والفجر ۱۰
@defae_moghadas2
❣
.
❣بهنام محمدی در جنگ تحمیلی
شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر در شهریور ماه ۱۳۵۹ قوت گرفته بود. خیلی ها در حال خارج شدن از شهر بودند. کسی حتی در تصورش نمی گنجید که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد ولی واقعاً جنگ شروع شده بود. بهنام محمدی که در این زمان ، ۱۳ ساله بود، تصمیم گرفت بماند و با جنگیدن به مردم کمک کند. او در زمان بمباران، میدوید و به مجروحین کمک میکرد. وی با همان جسم کوچک و روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن میزد و خود را با وجود مخالفت فرماندهان، به صف اول نبرد می رساند تا به دفاع از شهر و دیار خود بپردازد. بهنام محمدی چندین مرتبه توسط دشمن به اسیری گرفته شد؛ ولی هر بار با روشی متفاوت از دست دشمن فرار میکرد. برای این که عراقی ها را فریب بدهد گریه میکرد و می گفت:" من به دنبال مادرم می گردم او را گمش کردم" در واقع او با استفاده از توان و جسارتش موفق شد از موقعیت دشمن، اطلاعات ارزشمندی را کسب کند و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.
عراقی ها که باورشان نمیشد این نوجوان ۱۳ ساله تصمیم دارد مواضع، تجهیزات و نفرات آن ها را بشناسد، او را رها می کردند. او یک بار برای شناسایی رفته بود که عراقی ها او را گرفتند و چند سیلی محکم به او زدند. روی صورت بهنام محمدی، جای دست سنگین مامور عراقی مانده بود. وقتی که برگشت دستش روی سرخی صورتش بود و حرف نمیزد فقط به بچه ها اشاره نمود که عراقی ها کجایند و بچه ها راه می افتادند. در واقع این نوجوان ۱۳- ۱۲ ساله از ۳۱ شهریور ماه تا ۲۸ مهر ۵۹ در تمام روزهای مقاومت در خرمشهر ماند.
شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها
یکی از بچه ها درباره ی شجاعت بهنام محمدی در تعویض پرچم ها این طور گفت:بهنام محمدی در یک روز، بالای یکی از ساختمان های بلند خرمشهر، پرچم عراق را دید و خودش را بطور نامحسوسی به ساختمان رساند و پرچم ایران را به دور از چشم بعثی ها جایگزین پرچم عراق کرد؛ دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر در بچه ها روحیه مضاعفی را بوجود آورده بود و جالب تر این بود که عراقی ها تا ۱۸ آبان، این مسأله را نفهمیده بودند.
بهنام محمدی بعد از این که پرچم را عوض کرد نزد ما آمد؛ دست او به خاطر ضخامت طناب در زمان تعویض پرچم و سرعتش در پائین کشیدن پرچم عراق و بالا بردن پرچم ایران، مجروح شده بود. گروهبان مقدم، باندی را از کوله اش بیرون آورد تا دست بهنام را پانسمان کند، ولی بهنام قبول نمیکرد و به دور من میدوید، مقدم هم چنان به دنبال او میدوید؛ از بهنام پرسیدم« چرا اجازه نمی دهی تا پانسمانت را ببندد که زخمت عفونت نکند» ؛ بهنام در جواب من گفت« باند را برای سربازانی بگذارید که تیر می خورند و مادرشان را از دست داده اند. هر کار کردیم این نوجوان ۱۳ ساله نگذاشت دستش را پانسمان کنیم؛ بهنام یک مشت خاک روی دست مجروحش ریخت و رفت.
بهنام محمدی۱۳ ساله بود که تصمیم گرفت با جنگیدن به مردم کمک کند
@defae_moghadas2
❣
❣خاطره ای از مادر بهنام محمدی
بهنام در زمان شروع جنگ تحمیلی سیزده سال و هشت ماه داشت، وی اولین فرزند من بود. وقتی که دوازده ساله بود به من می گفت:" می خواهم کاری کنم تا سرتاسر ایران در آینده از من یاد کنند و یک قهرمان ملی باشم." اولین شعاری که به ذهن بهنام خطور میکرد و در دوران انقلاب، آنرا با اسپری روی دیوار می نوشت، به این شرح بود:« یا مرگ یا خمینی، مرگ بر شاه ظالم». همیشه هم شاهش را وارونه می نوشت. پدرش بارها به او گفت که بهنام نرو، سربازها تو را میگیرند ولی بهنام اصلاً توجه نمی کرد.
او با پخش اعلامیه و نوشتن شعار در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی هم با تیر و کمان به سربازهای شاه حمله میکرد. من، وی را به مدرسه نبردم، به این علت که پدرش نمی داد. به این ترتیب او را بهمراه برادرش به تعمیرگاه سپاه فرستادم تا کاری را یاد بگیرد.
یک روز گفت: مادر دلم می خواهد پیش امام حسین( ع) بروم و بدانم که چطور او را به شهادت رسانده اند! در یک روز دیگر، کاغذی را به من نشان داد که در آن راجع به غسل شهادت نوشته شده بود. به آرامی گفت:مادر مرا غسل شهادت بده! به این علت که می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، این جا نمان چون می ترسم عراقی ها تو را با خودشان ببرند.
بهنام به امام خمینی( ره) علاقه عجیبی داشت، آنقدر که سفارش كرده بود:از بچه ها درخواست میکنم كه نگذارند امام تنها بماند و خدای ناكرده او احساس تنهایی كند.
@defae_moghadas2
❣
❣شهادت بهنام محمدی
وقتی که جنگ شدت گرفت و حلقه محاصره خرمشهر تنگ تر شد، خمپاره ها امان شهر را بریده بودند. در خیابان آرش، درگیری شده بود مثل همیشه بهنام محمدی در این درگیری حضور یافت ولی نارحتی بچه ها دیگر مؤثر نبود زیرا او کار خودش را می کرد. اوضاع در کنار مدرسه امیر معزی( شهید آلبو غبیش) خیلی سخت شده بود. در این هنگام بچه ها بطور ناگهانی متوجه شدند که بهنام در یک گوشه افتاده است و خون از سر و سینه اش می جوشد. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق در خون شده بود و شیر بچه دلاور خوزستانی چند روز پیش از سقوط خرمشهر در تاریخ ۲۸/مهر/۱۳۵۹ به شهادت رسید. محل دفن وی در تکه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان بود. طی یک مراسم باشکوه در سال ۱۳۸۹ مزار مطهر این شهید بزرگ با حضور مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان، در ورودی شهر مسجد سلیمان به قطعه شهدای گمنام انتقال یافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
@defae_moghadas2
❣