eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
معلم شهید محمد فرخی راد نفر اول ایستاده از راست
☘🌺☘🌺☘ چندین بار به او گفتم: «مَش مُحَمد! چرا آخه اینقده اصرار داری به معلمی! خب این بساط کلاس و درس رو جمع کن! اینا بالاخره یه بلایی سرت میارن!» برای کارش دلایل زیادی داشت. اینکه نباید فرصت را تلف کنیم. اینکه معلوم نیست چند روز اینجا اسیر باشیم و آینده نامعلوم است. باید از فرصت ها استفاده کنیم. برای روحیه بچه هم خیلی مفید است. به شدت نگران حالش بودم. کارش ابتکار خوبی بود و معجزه وار روحیه ها را عوض کرده بود، اما من نگران جانش بودم . می ترسیدم بلایی سرش بیاورند. یک بار که به شدت مورد شکنجه قرار گرفته بود، باز هم تاب نیاوردم و همان سوال قبلی را پرسیدم. حتماً باید اتفاقی برات بیفته؟! دیگه نمی خوای تمومش کنی؟! سرش را انداخت پایین و گفت: « احتمال دارد دولت حقوق معلمی ام را به خانواده ام بدهد. من در مقابل آن حقوق مسئول هستم. من باید اینجا کار کنم تا نانی که فرزندانم می خورند حلال باشد." 👇 @defae_moghadas2
روح شهید محمد فرخی راد و تمامی شهدایی که برای آسایش ما از آرامش خانواده و زن و فرزندشان گذشتند، شاد.
☘🌺🍀🌺🍀 تمام بدنم به لرزه افتاد از این جواب. مات و مبهوت نگاهش می کردم. بعدها چندبار دیگر هم به مناسبت شکنجه های رنگارنگ و اعتراض من، همین پاسخ را تکرار کرد. خدا می داند هنوز صلیب سرخ ما را ندیده بود. هنوز نمی دانست دولت حقوقش را به خانواده اش می دهد یا نه. آن طوری که می گفت، یک پسر و یک دختر داشت و یک توراهی که هنوز به دنیا نیامده بود. هنوز حتی نامه ای هم به ایران نفرستاده بود و نامه ای نگرفته بود که مطمئن شود، حقوقش را به زن و بچه اش می دهند یا نه! اما در اسارت و در زیر شکنجه های وحشیانه بعثی ها هم احساس مسئولیت می کرد. چه خوب بود این جمله تکان دهنده ی شهید فرخی را بالای میز هر مدیر و سردر ورودی هر اداره و ارگانی می نوشتند و بدان عمل می کردند 👇 @defae_moghadas2
☘🌺☘🌺☘ شهید محمد فرخی راد، متولد ۱۳۳۸ در مورخ ۲۶/۴/۱۳۶۱ در عملیات رمضان به اسارت نیروهای بعثی درآمد و پس از دو سال تحمل شکنجه های وحشیانه دشمن بعثی که عمدتاً بخاطر برگزاری کلاس های نهضت سوادآموزی بود، در زندان های رژیم بعث عراق در مورخ ۱۷/۵/۱۳۶۳ به شهادت رسید و پیکر مطهرش در عراق به خاک سپرده شد و در مردادماه ۱۳۸۱ به شهرستان دزفول رجعت و در مزار یادبودش در گلزار شهدای شهیدآباد به خاک سپرده شد. @defae_moghadas2
❣ بشر امروز در جهانی زندگی می کند که دنیای تضاد نام دارد. زیرا از یک طرف حرف از قانون گذاری و انسانیت و بشر دوستی و صلح و عدالت و برابری می زند و از طرف دیگر به خیانت و جنایت و آدم کشی می‌پردازد. از یک سو بنگاه حمایت از حیوانات تاسیس می کند و تظاهر به عاطفه می کند و برای آنها بیمارستان و درمانگاه بنا می کند. ولی در نقاط مختلف جهان جنگهایی برپا می کند و در آن اطفال و مردان و زنان بیگناه را بمباران کرده و می‌کشد.. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: قدرت الله مسیح پور تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۹/۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ محل شهادت: ارتفاعات شنام نام عملیات: والفجر ده @defae_moghadas2
❣به نام خدایی که اندیشه را آفرید و استقلال فکر به آنان بخشید. من به جبهه می‌روم تا با مرگ دست و پنجه نرم کنم و به مرگ بگویم که از دنیا و ظواهر و دو رنگی خوشم نمی آید. چشم‌های ظاهربینم را از دنیا برای همیشه می‌بندم. کدام مکتب و مذهب را سراغ دارید که مانند شیعه باشد. باید شکر کنید در قرنی زندگی می‌کنید که رهبری امت را نایب بر حق امام زمان'عج' عهده دار می باشد.... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷سردار شهید: لطف الله جهانتاب تاریخ ولادت: ۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۹/۲/۱۳ محل شهادت: سوسنگرد
خاطراتی از سردار شهید حاج لطف‌الله جهانتاب 🌷شهید حاج لطف الله بدلیل کارهای حفاظتی که در منطقه بستان و هور انجام می‌داد و دربین دوستان از با اخلاص‌ترین بود او را به نام شرکت صدا می‌زدیم. هر موقع که کسی از او می‌پرسید کجا کار می‌کنید، می‌گفت: در شرکت. به همین خاطر در بین دوستان او را به نام شرکت صدا می‌زدند. یادش بخیر در بستان در کنار عربهای هور دعوت می‌کرد می‌رفتیم. ✍حاج اسماعیل آژ @defae_moghadas2
❣یکی از دوستان تعریف می‌کرد بعد از جنگ در یک دعای کمیل در حالی که حاج لطف‌الله سرش بین دو پاهایش بود و درحال راز و نیاز و گریه دیدم. یواشکی تو گوشش گفتم. آقا لطف‌الله دیگه شهادت تمام شد. زیاد گریه نکن. میگه شهید لطف‌الله هم سر بلند کرد و به مزاح پاسخ داد. آره واقعا الا تصادف تراکتور.! اتفاقا شهید در ماموریت بعد از جنگ با تصادف به شهادت رسید. ✍رضا جعفری زاده @defae_moghadas2
❣شهید پر شر و شور و پر تب و تاب حاج لطف‌الله جهانتاب خوشرو، خوش برخورد، خنده‌رو، متواضع، فرماندهی با اراده و‌ با صلابت، اما فروتن و‌ متواضع، بطوریکه اگر کسی او را نمی‌شناخت تشخیص نمی‌داد او‌ یک فرمانده بزرگ است. همواره شوخ طبع بود ‌‌و‌ مایه نشاط و‌ انبساط خاطر جمع. اهل سکوت و‌ سکون نبود. شب‌هایی مکرر و‌ طولانی درب مسجد جامع، غوغایی بر پا می‌شد. چون محشر کبرا، جمع پر شور دوستان برقرار و بزم خوش یاران مهیا. حاج لطف‌الله عزیز عضو دائمی آن محفل گرم شبانه بود. اصلا یک جا بند نمی‌شد. ‌ دمی آرام و قرار نداشت. مرتب و مکرر در جنب و‌ جوش بود. از این دوست به آن دوست و از این یار به آن یار در رفت و آمد بود. ‌‌سر به سر همه می‌گذاشت. با همه شوخی و در گوش همه نجوا می‌کرد. تحرک و‌ تکاپو از مؤلفه‌های جدایی ناپذیر او‌ بود. انرژیک بود و برون گرا و انرژی مثبت. متراکم و انباشته در درونش را به خوبی به اطرافیانش منتقل می‌کرد. در کردستان وقتی از وی راجع به عملیات برون مرزی و خطرات و حاشیه های آن پرسیدم گفت: مهم‌تربن مسئله، پولکی بودن برخی اکراد ایرانی و عراقی‌ست. که هر آن ممکن است فریفته پول بیشتر شوند و شما را بفروشند. مصادیقی را هم برشمرد. خدایش او را قرین رحمت بی منتهایش گرداند. و ما را در پناه دعای خیرش عاقبت بخیر و ختم به شهادت فرماید. ✍دکتر ماشاالله مصدر @defae_moghadas2
پیاده‌روی اربعین اَلسَّلاَمُ عَلَي أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ دیدم بار و بندیلش رو جمع کرده بود و کوله‌پشتی اربعینش رو بسته بود و آماده رفتن برای پیاده‌روی بود؛ بعضی‌ها که خودشون تمایل به رفتن نداشتند و می‌خواستند او را هم منصرف کنند بهش می‌گفتند: امسال اربعین توی تابستونه و هوای کربلا هم بسیار گرمه، اگه بری حسابی اذیت میشی، بیا و از خیر رفتن بگذر!! اما او در جوابشون گفت: می دونین خداوند به کسانی که داغی تابستان را بهانه نرفتن به جهاد همراه پیامبر کردند چه گفت؟ خداوند فرمود: ای پیامبر به آنها بگو که آتش جهنم داغ‌تر از گرمای تابستان است اگر بفهمید!!(آیه ۸۱ توبه) اما آنها دست‌بردار نبودند و باز به او گفتند: آنها برای جهاد واجب همراه پیامبر نرفتند و پیاده‌روی اربعین که مستحب است؛ او در جوابشون گفت: اگر این پیاده‌روی زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی (عج) باشد چه؟ سکوتشان را که دید کوله‌پشتی‌اش را روی دوشش انداخت و به سمت شلمچه به راه افتاد !! وقتی وارد شلمچه شد مانند کسی که زنجیر به پایش بسته باشند توان حرکت ازش گرفته شد و ایستاد؛ با خودش گفت خدایا این چه حالت است؟ انگاری صدایی در گوشش گفت: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﻛﻔﺶ‌ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﻴﺎﻭﺭ ﻛﻪ ﻫﻢ‌ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻘﺪﺳﻲ ﻫﺴﺘﻲ. یادش به شب‌ و روزهایی افتاد که در این وادی با دشمنان می‌جنگیده و وجب به وجبش خون دوستانش ریخته شده است!! خم شد و کفش‌هایش را از پای درآورد و به راه افتاد و روزهای حماسه را در ذهنش مجسم می‌کرد یادش به انواع موانعی که دشمن سر راهشان قرار داده بود افتاد!! میادین مین گسترده، سیم‌های خاردار جورواجور، کانالهای پر از مین و سیم‌خاردار و بشکه‌های فوگاز، خاکریز‌های نونی و پنج ضلعی با تجهیزات مدرن درون آنها، تیربارهای چهارلول و دولولی که در هر دقیقه هزاران گلوله را راهی دشت می‌کرد و بچه‌ها بی‌‌پروا به جلو می‌رفتند!! یادش به بمباران‌های وحشیانه دشمن افتاد، یاد بمباران شیمیایی که در گوشه‌ای از این خاک بیش از ۹۰ رزمنده گردان فجر بهبهان را غرق تاول کرد و به شهادت رساند!! یادش به بچه‌هایی افتاد که مانند برگ خزان بر زمین می‌افتادند!! غم یاران بر دلش سنگینی کرد و گوشه‌ای نشست و سر در گریبان برد و اشک ریخت و با خودش زمزمه کرد: یاد روزی که بسیجی می‌شدیم، شمع شب‌های دوعیجی می‌شدیم، یاد روزی که در خمپاره‌ها، جمع می‌کردیم پاره پاره‌ها، هی گفت و اشک ریخت، کمی که آرام گرفت به راه افتاد و با خودش عهد کرد که هر قدمی که برمی‌دارد به نیت دوستان شهیدش باشد که آرزوی رفتن به کربلا بر دلشان ماند!! قدم که میزد با خودش زمزمه می‌کرد: سرزمین نینوا یادش بخیر کربلای جبهه‌ها یادش بخیر هر بسیجی اقتدا بر شمع کرد پاره‌های جان خود را جمع کرد زخم دیدیم و پی مرهم شدیم ما به بزم عشق نامحرم شدیم شما هم در پیاده‌روی خودتان شهدا را فراموش نکنید!!! التماس دعا ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
❣وصیتم پیامی است به امت و ملتی که نایب بقیه الله'عج' آنان را ملت معجزه آسای قرآن می نامند. راه ما چیزی جز پیروی از ولایت فقیه به حق نیست. باید چشم و گوش به فرمان ولایت فقیه باشید. گفته‌های مقام عظمای ولایت حضرت آیت الله امام خامنه‌ای را با جان و دل گوش کنید و به آنان عمل کنید. که اگر در این راه قرار بگیرید به حمد خداوند سعادتمند و روسفید خواهید بود. از همه ملت و مسئولین عزیز و بزرگوار می‌خواهم در هر پست و مقامی که هستند تلاش و سعی خود را برای پیشرفت این انقلاب و میهن عزیز انجام دهند. بدانید جسد خون‌آلود ما فدای راهمان شده است. جسم من راحت آرمیده است. روح من از شما گریه و شیون نمی خواهد. انتظارم چنین است که سلاح به زمین افتاده‌ام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و کشور انقلاب اسلامی علیه باطل دفاع کنید. من خدا را شکر می‌کنم که مرا شامل آیه شریفه ۲۰۷سوره بقره قرارداد که ''''بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا می‌گذرند و خدا با چنین بندگانی رئوف و مهربان است. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷شهید: احسان فتحی تاریخ ولادت: ۱۳۶۹/۲/۱۲ تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۱۶ محل شهادت: حلب سوریه نام عملیات:آزاد سازی الزیطان سوریه @defae_moghadas2