❣از خانوادهام میخواهم که اگر ناراحتی و بدی از من دیدهاید مرا ببخشید و حلال نمایید و افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا شهید شده است. و شاید بعداز عملیات برگشتم و بتوانم خوبی های شما را جبران نمایم.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: سید قاسم پولادرگ
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۷/۱۳
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۸
محل شهادت: شیب نیسان
نام عملیات: والفجر مقدماتی
@defae_moghadas2
❣
❣ نم نم باران بر سر ما باریدن گرفته بود. گردان در محوطه مقر به خط شده بود, به نظر می رسید انتظارها به پایان رسیده بود و باید برای عملیات اماده می شدیم.
چشمم افتاد به سید ایاز, نوجوان ۱۶ ساله ای که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. سید ایاز در کودکی دچار بیماری فلج اطفال شده و اثر بیماری هنوز در پای چپش نمود داشت و می لنگید. اما پا به پای نیروها آموزش ها را طی کرده بود تا به عملیات برسد.
به فرمان رفتیم سمت خیمه ها تا کوله هایمان را ببندیم.
بعد از نماز مغرب و عشا سید با خوشحالی داشت کوله اش را می بست, که یکی از برادران جلو چادر ما امد و سید را صدا زد و گفت فرمانده با شما کار دارد!
گویی خود سید هم می دانست چه از او می خواهند. بر افروخته شد.
لنگ, لنگان رفت سمت چادر فرمانده. نیم ساعتی طول کشید تا برگشت. صورت سفید و چشمان ابی اش سرخ بود, معلوم بود زیاد گریه کرده است. گفتم سید چی شد؟
قطره, قطره اشک از چشمانش شروع به باریدن کرد. گفت نکنه تو هم فکر می کنی به خاطر مشکل پام نمی تونم توی عملیات باشم!
گفت به من میگن باید برای تامین امنیت مقر, همین جا بمونم.
گفتم این که خوبه, ثوابش هم کمتر از عملیات نیست!
حرفم را قطع کرد و گفت پس شما جای من بمون!
ادامه داد بنده خدا من با همین پای معیوبم پا به پای بچه ها در آموزش روزانه و شبانه دویدم که به همه ثابت کنم میشه با همین پای ناقص هم جنگید و اگر خدا قبول کنه و توفیق شهادت پیدا کردم با همین پا به دیدار جدم امام حسین میرم و مطمئنم جدم به پای من ایراد نمیگیره و مورد لطف عنایت خودش قرار میده!
باز از خیمه زد بیرون. دنبالش رفتم. رفت سمت سنگر فرماندهی. صدای فرمانده را می شنیدم که می گفت شما باید بمانید و صدای گریه مدام سید که قسم می خورد پا به پای دیگران برود...
بلاخره سید, حرف خودش را به کرسی نشاند و با خوشحالی و چشمانی خیس خارج شد. در حالی که دست چپش روی پای چپش بود تا تعادلش حفظ شود و بتواند حرکت کند به سمت من آمد . با دست راست به شانه من زد و گفت:دیدی خدا کمک کرد و راضیشون کردم!
سریع به خیمه برگشت و با نشاط خاصی آماده شد. ساعتی بعد در زیر نم نم باران عملیات محرم شروع شد. زمین خیس, حرکت را کند کرده بود و ما به سختی پوتین هایمان را از شل جدا می کردیم تا قدم برداریم اما سید با آن پای پر دردش این راه را می آمد .
آتش دشمن سنگین بود و آسمان از منورها روشن. تعدادی مجروح و تعدادی شهید شده بودند. چشمم به سید افتاد. رفتم تا توی حرکت کمکش کنم گفت: ممنون برادر, به فضل خدا مشکلی ندارم!
چند قدمی که از من دور شد, خمپاره ای کنارش نشست. دیدم نیم خیز بلند می شود, اما با صورت به زمین می افتاد. سریع به سمتش دویدم...
نمی دانم چرا یادم به گودال قتلگاه افتاد و صحنه ای که جد سید, می خواست به کمک نیزه شکسته ها برخیزد و به زمین می افتاد. ترکش به پشت سر, سینه و دو پایش نشسته بود. نزدیکش شدم. شنیدم فقط می گفت یا حسین, یا حسین...
و صدایش قطع شد.
📚 منبع سجاده اتش-سید کمال خردمندان
🌹🌹💐🌹🌹
هدیه به نوجوان شهید سید ایاز خردمندان سعدی صلوات,,
↘
تولد:۱۳۴۵-شیراز
شهادت:۱۳۶۱/۸/۱۱-عملیات محرم
@defae_moghadas2
❣
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣وقتی کارتان گیر می کند فقط امامزمان (عج) را فقط به مادرش زهرا (س) صدا کنید...
🎙شهید جاوید عارف عبدالحسین برونسی یک اوستا بناء کم سواد اما صاحب دل والانهاد....
راستی هر کس این بیان شیرین ساده را بشنود جز صفاء و صداقت چه میشنود. 😍😍😍😍
✨اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ✨
@defae_moghadas2
❣
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شب جمعه است. شهدا را یاد کنید با ذکر فاتحه و صلوات بر محمد و آل محمد.
@defae_moghadas2
❣
❣افتخار من این است که در این راه جبهه حق را تشخیص دادم و اگرچه نتوانستم به این جبهه خدمتی بکنم، اما قلبم برایش میتپد. این تشخیص را که شکل دهنده حیات، آبرو، شخصیت و انسانیتم است، مدیون امام خمینی هستم؛ چراکه او بود که با احیاء اسلام، جامعهام را از لجنزار شیاطین نجات بخشید. اکنون شما را هرچه بیشتر به اجرای فرامین و فتاوای این مرد خدا توصیه میکنم؛ که به یقین سعادت دنیا و آخرت زیر سایه او و در امتداد خط اوست. ما این درس را در مکتب نورانی و گلگون حسین''ع''و زینب''س'' آموختهایم؛ و با این دو وسیله بر پهنه گیتی خواهیم نگاشت، که ما دوستدار خمینی هستیم و مشتاق دادن سر و جان و مال در راه ایشان.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: منصور ملک پور
تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۶/۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از سردار شهید عبدالرسول محمدپور
🌹با عبدالرسول برای زیارت قبور شهدا رفته بودیم. دید در آنجا پایگاه انتقال خون است. رفت و خون اهدا کرد.
پرستاری که خون گیری کرده بود برایش آب میوه آورد، نگرفت، روزه بود.
وقتی برگشت دیدم زیر لب ذکری می گوید. وقتی به خانه آمدیم گفتم زیر لب چه می گفتی؟
گفت می خواهی بدانی؟
با سر تأئید کردم. گفت: داشتم نذر می کردم سه ماه و ده روز روزه بگیرم، بعد خداوند مرا بپذیرد و شهید شوم.
100 روز روزه گرفت، خداوند هم نذرش را قبول کرد.
#خاطرات_شهدای_فارس
#شهید_عبدالرسول_محمدپور
@defae_moghadas2
❣
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شهید مصطفی ردانی پور:
در همه گرفتاریهاتون توسل داشته باشید به خود آقا(حضرت ولیعصر عج)، همه گرهها به دست ایشون باز میشه.. شهدا با توسل به این ابرقدرت، با دست خالی جلوی یه دنیا ایستادگی کردند.
🌷شادی روح جمیع شهدا صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣این دنیا گذرگاهی است که مدت زمانی کوتاه در آن هستیم؛ پس چرا مغروریم. چرا زندگیمان با ذلت و خواری باشد. اگر در نبرد با دشمنان اسلام کشته شویم، پیروزیم و به معراج رسیدهایم و اگر بکشیم هم پیروزیم و در آن دنیا جاودان و سربلند هستیم. شهادت مقام و مرتبهای است بلند و کسی که به خداوند و جهان آخرت ایمان دارد از مرگ هراسی ندارد؛ چون می داند مرگ نیستی و نابودی نیست. شهادت در راه خدا افتخار است و من با آگاهی و اخلاص و صادقانه و با شکیبایی آن را پذیرفته و به زندگی جاودانه آخرت افتخار میکنم.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷شهید: جمال شریعت جعفری
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۷/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
«شهدای بهبهان»
@defae_moghadas2
❣
❣پا که در ساحل گذاشتیم، نگاهم به حاجمحمـد افتاد. دیدم بغضش شکسته و بیاختیار اشک از هر دو چشمش روان است. تابهحال اشکش را ندیده بودم. طاقت نیاوردم. گفتم: محمد چی شده، چرا اشک میریزی؟
- نمیدونم چرا از دجله که رد میشدیم، یاد آقام اباعبدالله افتادم... یعنی این آب از سمت کربلا میآید!
این بار شدیدتر شروع به گریه کرد. به سمت آب برگشت. کنار آب نشست. دستش را در آب کرد.
- حاجاصغر من میخواهم تو این آب غسل کنم!
- بیخیال محمد، آن آب فرات هست که از کربلا عبور میکنه، بعد هم مگه نمیبینی اینجا چه جهنمیِ!
- من تا توی این آب غسل نکنم نمیآم.
به سمت نیزارها رفت. از اینهمه عشق محمد به امام حسین(ع) متأثر شدم. با آب دجله وضو گرفتم. وضو که تمام شد به سمت جلو و جاده آسفالت و روستای القرنه حرکت کردم. دیدم تانکهای دشمن، ردیف بهردیف دارند به این سمت میآیند. سریع به سمت عقب آمدم. حاجمحمـد را دیدم که از سر رو رویش آب میچکید. گفتم: غُسلت را کردی، حالا بیا برگردیم...
📚برشی از کتاب لبخند کبود
🌹🌷🌹
هدیه به شهید حاج محمد ابراهیمی صلوات، شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از سردار شهید عبدالرسول محمدپور
🌹رسول نیروی رزمی نبود، با این حال در والفجر ده که به لشکر 33 المهدی رفتیم از مسئول واحد خواست تا به عنوان یک بسیجی وارد گردان فجر شود. فرمانده مخالفت کرد، اما رسول آنقدر پافشاری کرد که بالاخره فرمانده راضی شد، رسول سر از پا نمی شناخت.
روزی به واحد آمد و پس از احوالپرسی شروع به نوشتن وصیت نامه کرد، ساعات زیادی را درگیر نوشتن بود، به نحوی که یقین کردم رسول رفتنی است.بعد شروع کرد به سرودن و خواندن شعر.
یکی دو روز بعد از عملیات به منطقه آزاد شده خرمال رفتم. دنبال رسول گشتم، تنها چیزی که از او باقی مانده بود یک پا بود، همین!
مستند تلوزیونی سردار شهید عبدالرسول محمدپور👇👇👇
https://telewebion.com/episode/0x1bda9a5
#شهید_عبدالرسول_محمدپور
@defae_moghadas2
❣
❣وصیت من این است که راه شهدا را ادامه بدهید و نگذارید که خون شهدا پایمال گردد و بدانید که شهادت در راه خدا برایم افتخار بزرگی است و از رفتن من ناراحت نشوید زیرا برادرهایم جای مرا پر میکنند.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷لالههای لالهزار بهبهان
🌹شهید: علیرضا صدیقی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۸
محل شهادت: هورالعظیم
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣