eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣از همان اوائل بارداری خواب دیدم که به سوی آسمانها پر می‌کشم و به بالا می‌روم و روی ابرها نشسته‌ام و آنقدر که زمین و مردمش تو چشم‌هایم کوچک می‌شدند. برای هیچکدام از بچه‌های دیگرم آن حالتها در من شکل نگرفت. گاهی با او حرف می‌زدم و می‌گفتم نمی‌دانم پسر هستی یا دختر اگر پسری که معلوم است پیرو خدا و پیغمبرش هستی و اگر هم دختر که فرشته‌ای در آسمان. و او بود که مرا به سمت آسمان می‌برد و مرا بالای ابرها می‌نشاند و مسافر پرنده‌ها می‌نمود. با قاطعیت می‌گویم او هیچ وقت عصبانی نمی‌شد و همیشه صورتش خندان بود. منصور بیشتر مایحتاج خانواده را خودش تهیه می‌نمود و روز به روز هم بیشتر به زندگیمان سر و سامان می‌داد. منصور به دیدن هرکدام از اقوام و فامیل و دوست و آشنایان که می‌رفتند دستش خالی نبود. دست خیرش حتی برای غریبه‌ها هم باز بود. او اخلاق خوب و روح لطیفی داشت. مردم‌دار بود و حق فرزندی را با تمام کمال ادا می نمود. وی بسیار مهربان بود و به سالمندان بسیار كمك می‌كرد. پیرمردی از اهالی روستا تعریف می‌كرد كه چون فرزندی نداشت شهید در كاشت و برداشت و فروش سبزی كمكش می‌كرد. كارهای درمانی‌اش را انجام می‌داد منزلش را مرتب می‌كرد. و چون در روستا بیمارستان نبود پیرمرد را روی دوشش می‌گذاشت و به دكتر می‌برد. راوی: مادر شهید 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: منصور شجاعی تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۷/۲۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۵ محل شهادت: فاو نام عملیات: والفجر هشت @defae_moghadas2
❣عملیات بیت المقدس بود. گردان ما قرار بود در منطقه فکه، یک عملیات ایذایی انجام بدهد و باعث انحراف نظر دشمن از سمت خرمشهر شود. نزدیک طلوع فجر بود که به منطقه مورد نظر رسیدیم و عملیات شروع شد و تا روز بعد ادامه یافت. نکته ای که بیش از آتش سهمگین دشمن بچه ها را از پا انداخته بود، گرما بود و تشنگی. آن هم در منطقه ای پوشیده از رمل که حتی سایه خاری هم وجود نداشت. در آن جهنم که آتش دشمن و شعله های سوزان خورشید به تمام وجود ما احاطه داشت، هر قطره آب خود مرواریدی قیمتی بود. در اوج درگیری با بعثیون حاج کرامت را دیدم، با لبهای خشکیده اش در بین اسرای عراقی که گوشه ای جمع کرده بودیم و آنها هم از تشنگی در امان نمانده بودند، می گشت و می گفت: « من هو عطشان، من هو عطشان!» به این ترتیب جیره ناچیز آب خود را هم با لب های خشکیده دشمنی که تا ساعتی پیش او را آماج تیر ها کرده بود تقسیم می کرد. 🌷عملیات کوشک بود که حاج کرامت رفت روی مین و 70 درصد جانباز شد. دو پا و بخشی از دستش در اثر انفجار قطع شد. وقتی حاجی را از اتاق عمل بیمارستان قائم مشهد بیرون می آورند، بر لبانش سوره والعصر طنین انداز بود و شعار خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. جانبازی پایان کار حاج کرامت نبود که آغاز راهی بود پر افتخار. هنوز یک سال نشده با همان پاهای نداشته عازم منطقه شد و دوشادوش سایرین جنگید. بعد از جنگ هم افتخارات متعدد ورزشی و علمی و عملی اش زبان تحسین همگان را برانگیخت. قهرمان تنیس روی میز ایران و عضو تیم والیبال نشسته استان فارس. کشاورز نمونه استان و ... 🌷هنوز یک سال از قطع دو پای حاج کرامت نگذشته به جمع تخریب چیان تیپ تازه تأسیس احمد بن موسی(ع) پیوست. حاجی با استفاده از تجریبات و معلومات خود در زمینه مواد منفجره کمک های شایانی را به بچه های تخریب می داد، حتی به صورت فیزیکی در عملیات های تخریب شرکت می کرد. قرار بود یک سری خرج و چاشنی جدید برای تخریب استفاده شود. در تمام مراحل کار حاج کرامت حضور داشت، از خرج گذاری گرفته تا شبکه بندی و انفجار. در هر مرحله پس از آتش زدن خرج آخرین نفر با موتورش که مخصوص جانبازان بود محل انفجار را ترک می کرد. یکی از فرمانده گردان ها تعریف می کرد، پای گودال انفجار ایستاده بودیم. حاج کرامت گفت: «برادر پاهای من را بگیر تا به عمق چاله بروم و نیترات را کار بگذارم!» با تعجب به پاهای نداشته حاجی نگاه کردم و گفت: «شما که پا ندارید!» خندید و گفت: «منظورم این است پاچه شلوارم را بگیر تا داخل گودال بروم!» 🌷برای انجام کاری با حاج کرامت به کازرون و دیدار آیت الله ایمانی رفته بودیم. زمان برگشت، هنوز یک کیلو متر از شهر خارج نشده بودیم که رادیو ماشین در کمال ناباوری خبر پذیرش قطعنامه توسط امام و پایان جنگ را قرائت کرد. حال حاج کرامت قابل توصیف نیست، فقط همین بگویم که تا خود شیراز اشک می ریخت. آرام نشد تا زمانی که امام آن پیام روح بخش خود را دادند، آن زمان بود که با قلبی آرام گفت: رضائاً به رضائک ... 🌹🌾🌷🌾🌹 هدیه به شهید حاج کرامت الله عزیزپور صلوات- ↘️ تولد: سعادت شهر سمت: جانشین تخریب تیپ موسی بن جعفر(ع) شهادت:23/6/1372 – شیراز @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تو در این اربعین‌ها محشر کبری به‌پا کردی ترانۀ «محسن ابراهیم‌زاده» برای پیاده‌روی اربعین
❣پروردگارا برای چندین بار است که دارم وصیت‌نامه می‌نویسم. ولی از بس کوله بارم پر از گناه و روحی سیاه دارم خجالت می‌کشم که قلم بر سر کاغذ بیاورم. ولی امیدوارم که خداوند متعال مرا جزو توابین به درگاه خود قرار دهد و بتوانم با اندک خون خود راه خونین حسین'ع' و علی‌اکبرهای زمان را ادامه داده و از اسلام عزیز که مورد تهاجم آمریکا و رژیم بعث قرار گرفته است دفاع کنم و آن حقی که بر گردن ما دارد را ادا کرده باشم. امیدوارم که امت اسلامی همانطوری که تا به حال بوده‌اند حال نیز در صحنه باشند. خداوند در همه حال به خصوص در این مواقع حساس ما را مورد امتحان قرار می‌دهد. چنانکه ملت ما در این امتحان الهی تا به حال سرافراز بوده است ان شاالله پیش خدا و انبیاء و اولیاء الهی سرافراز خواهند بود. شرق و غرب ملت ما را نشناخته زیرا اگر می‌دانستند که ملت این روحیه شهادت طلبی و ایثارگر دارد اصلاً به خود جرأت نمی‌دادند به ملتی که در محاصره اقتصادی خودش بود حمله کنند. ولی باز هم آنها از محاصره اقتصادی هم درس یاد نگرفتند زیرا که خداوند خود گفته است که دشمنان اسلام کوران و کران هستند. از خداوند متعال عظمت اسلام و پیروزی انقلاب اسلامی را خواستارم. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌷شهید: اکبر دهدار تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۴/۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ محل شهادت: فاو نام عملیات: والفجر هشت @defae_moghadas2
❣امان آمده بود مرخصی. به اتفاق خانواده برای تفریح رفتیم سد درودزن. با امان به آب زدیم، بعد که حسابی آب تنی کردیم، لب آب سد نشستیم تا استراحت کنیم. چشم هایش به موج های آرام آب بود که تا کف پای ما می آمد و بر می گشت. گفت: «می دانی الان ما تو چه منطقه ای هستیم!» گفتم: نه! گفت: «ما در حال آموزش غواصی در منطقه ای هستیم به اسم سد دز!» اولین بار بود که می شنیدم از منطقه می گفت، برای همین تمرکز کردم ببینم چی می گوید ادامه داد:«اما آب آنجا یک فرق اساسی با این آب دارد، آن آب به حدی سرد است که به این راحتی ها کسی نمی تواند سردی آن را تحمل کند!» گفتم: پس شما چطور در آن آب سرد آموزش می بینید؟ گفت: «یکی از بچه ها که صدای زیبایی دارد، لب جایگاه پرش می ایستد و با صدای بلند می خواند "بر لب آبم و از داغ لبت می سوزم!" این را که می گوید، آتشی در قلب ما می افتد که سردی آب دز هم نمی تواند آن را خنک کند. این بیت را می خواند و ما اشک می ریزیم و در آب دز شیرجه می زنیم!» 🌹🌷🌹 هدیه به شهید امان الله عباسی صلوات،، شهدای فارس @defae_moghadas2
❣همیشه و در هر حال مانند زنجیری باشید که یک طرف آن به خدا متصل است. چون یک لحظه از خدا غافل شدن برابر با یک عمر پشیمانیست. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: حسین سالارپور تاریخ ولادت: ۱۳۳۵/۵/۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ محل شهادت: فاو نام عملیات: والفجر هشت @defae_moghadas2
❣امان اله که شهید شد برادرش کرامت نگذاشت اسلحه برادرش روی زمین بماند. کرامت در دانشکده کشاورزی علی اباد کمین درس می خواند، بعداز شهادت امان به جبهه اعزام و به عنوان امدادگر در گردان مشغول خدمت شد. من همشهری و هم محلی کرامت بودم. در مرخصی بودم که مادرش به دیدنم آمد، در حالی که بی تابی می کرد، به من گفت اصغر آقا، اگر در جبهه کرامت را دیدید، بگویید مادرتان ناراحت است، اگر امکان دارد برگرد. وقتی به جبهه برگشتم، به پادگان معاد رفتم کرامت را پیدا نکردم. شب عملیات بیت‌المقدس هفت در منطقه شلمچه او را دیدم، امدادگر گردان بود. آن شب من مسئول محور تخریب در کنار مسئول محور لشکر آقای عالی کار بودن. کرامت را به کناری کشیدم و گفتم شما تازه برادرت شهید شده با فرمانده گردان صحبت می کنم، امشب جلو نرو من . فقط یک جمله گفت: من آمده ام که بروم!!! شب رفتند عملیات، فردا صبح یک بسیجی که دوست کرامت بود را دیدم. پرسیدم کرامت را ندیدی؟ گفت: وقتی خط شکسته شد، شهید شد! فهمیدم منظورش از آمده ام بروم چه بود!!! راوی حاج اصغر جلالی 🌹🇮🇷🌹 هدیه به شهید کرامت الله عباسی و برادرش امان الله عباسی صلوات،، شهدای فارس @defae_moghadas2
❣حمد و سپاس بیکران خدای را که به این بنده حقیر مهلت داد تا بتوانم دینم را نسبت به انقلاب ادا نمایم. و وقتی که می‌خواهم بگویم خدایا برای تو جنگیدم خجالت می‌کشم. زیرا که اگر بگویم جان دادم که جان از آن تو بود. و اگر توانستم در برابر کفر قد علم کنم فقط یاری از آن تو بود. اما وقتی به جهاد تو می‌اندیشم می‌‌بینم که نعمتی است از طرف تو. این را هم بگویم که وصیت من همان وصیتی است که دیگر شهدا کرده‌اند. اگر وصیت من را می‌خواهید بروید وصیت شهیدان را بخوانید. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: عبدالله صباغان
تاریخ ولادت: ۱۳۴۷/۱۱/۱
تاریخ شهادت:  ۱۳۶۵/۱۰/۲۷
محل شهادت: شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
@defae_moghadas2
🔷 کربلای تهران بی انصافی است اگر در این ایام ماه صفر و از شهدای مظلوم ۱۷ شهریور، این یاران حقیقی (ع) که به دست جلادان یزید پهلوی به شهادت رسیدند، یادی نکنیم 🔺در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ هزاران نفر از مردم تهران در میدان شهدا (ژاله سابق) به خاک و خون کشیده شدند. شادی ارواح طیبه شهدای عزیز و مظلوم این روز صلوات🌷 ✍"قاسم اکبری"