eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣بیـاد سـردار پاسـدار 🌷 شـهید حاج اسماعیل فـرجوانـی 🌷 🌺توصیه های آسـمـانـی 🌺 @defae_moghadas2
❣از برادران و خواهران می‌خواهم که تا آخرین قطره خون خود در راه خدا و برای خدا تلاش نمایند و راه شهیدان را ادامه بدهند. بسیج یک سنگر است و نگذارید این سنگر خالی بماند. این انقلاب به فرمایش حضرت امام یک نعمت است که برای ما آمده است. بسیج را پر کنید و راه شهدا را ادامه دهید و وقتی دخترم بزرگ شد به او بگویید که وقتی کوچک بودید پدر شما در راه خدا شهید شد... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: علی بهروزی تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۱/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۲ محل شهادت: شوش نام عملیات: فتح المبین @defae_moghadas2
❣خداوندا فقط مي‌خواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت مي‌خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. @defae_moghadas2
❣فرازی جالب از نامه شهید علی خلیلی(شهید امر به معروف) به رهبر انقلاب: من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم @defae_moghadas2
❣آمده بود مهمانی سر سفره هم نشسته بود اما دست به غذا نمی زد زن دایی پرسید : محمدعلی! مگر گرسنه نیستی؟ ●همانطورکه سرش پایین بود جواب داد: میتوانم خواهشی از شما بکنم!؟ میشود چادرتان  را سرتان بکنید؟ آن روز یازده و دوازده سال بیشتر نداشت... @defae_moghadas2
❣ای برادرانی که در ادارات هستید با مردم خوش رفتاری کنید و وقتی مردم به شما مراجعه میکنند با مهربانی کار آنها را انجام دهید. با خانواده شهدا با مهربانی رفتار کنید و کارهای آنها را انجام دهید. اگر با اخلاق بد با آنها بر خورد کنید روز قیامت جلوی شما را می‌گیریم و شما را نمی‌بخشیم. در همه حال مواظب خودتان باشید زیرا خداوند بر اعمال و رفتار شما حاضر و ناظر است. شهدا اعمال شما را می‌بینند.اینقدر به فکر پست و مقام نباشید این بچه های ۱۷-۱۸ساله در راه خدا کشته می‌شوند و شما برای پست و مقام دعوا می‌کنید. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: نورالله گوهری تاریخ ولادت: ۱۳۴۹/۱/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ محل شهادت: ارتفاعات شنام نام عملیات: والفجر ده @defae_moghadas2
❣خدايا...!‌ اگر میدانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب میرود، حاضر بودم هزاران بار بميرم، تاهزاران دختر در دامان حجاب بروند.    @defae_moghadas2
❣برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم استثنا هم ندارد. آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن وقت همه بسیجی‌ ها روز قیامت به ما میخندند. تا زمانی که ظلمی هست مبارزه هم هست، شکلش فرق میکند اما اصلش فرقی نمیکند. 📚 شهید حسن باقری ‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌@defae_moghadas2
❣"به نقل از خواهر شهید : وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید. @defae_moghadas2
❣ چندنفر از رفقای قبل از انقلاب را جذب کمیته کرده بود. یکی از آن­ها پرسید: « شاهرخ! اینکه می‌گن همه باید مطیع امام باشن رو تو قبول داری؟ آخه مگه می‌شه یه پیرمرد هشتادساله کشور رو اداره کنه؟» شاهرخ کمی فکر کرد و گفت: «ببین! شما قبل از انقلاب روی حرف من حرف نمی­زدید؛ درسته؟» آن­ها تأیید کردند. بعد ادامه داد: «هرجایی احتیاج داره یه نفر حرف آخر رو بزنه؛ کسی هم روی حرف اون حرف نزنه. این یه نفر تو مملکت ما عالم دین و بنده واقعی خداست؛ خدا هم پشت و پناه ایشونه.» بعد از کمی مکث گفت: «به نظر شما، غیر از خدا کسی می­تونست شاه رو از مملکت بیرون کنه؟ پس همین نشون می‌ده که پشتیبان ولایت فقیه خداست.» این استدلال­های ساده او کار خودش را کرد. @defae_moghadas2
❣ آخرین بارے ڪہ مهدے بہ ایران اومد با هم بہ رفتیم بعد از اینڪہ زیارت ڪردیم تو صحن سقاخونہ دیدم وایساده و مے خنده بہ مهدے گفتم: چیہ مادر، چرا مے خندی؟ گفت: مادر امضاے شهادتم رو از آقا (ع) گرفتم! @defae_moghadas2
❣حدود یک ماه قبل از کربلای ۴، ما وارد منطقه عملیاتی شدیم تا زیر سازی های لازم جهت استقرار واحد ادوات و خمپاره انداز ها را آماده کنیم. کار طاقت فرسایی بود.عباس، که جانشین وقت ادوات لشکر بود، خلق وخوی بسیجی داشت بسیار انسان خاکی ومتواضعی بود. معمولا هنگام زیرسازی قبضه ها کنار بچه های بسیجی وسرباز ونیروهای عادی بود وخودش هم بیشتر موقع بیل به دست داشت کمک می داد، بدون اینکه بیشتر بسیجی ها و سرباز ها او را بشناسند. یک روز بچه ها خیلی خسته شده بودند. دیگه رمقی برای آنها نمانده بود. یکی از بسیجی ها که حسابی خسته شده بود با عصبانیت بیلی که دردست داشت را بلند کرد وبا صدای بلند گفت: ای خدا دیگه خسته شدیم، خودشون تو سنگر لم دادن ما داریم جون می کنیم. اگر فرمانده ادوات را می دیدم می دانستم با هاش چه کار کنم! عباس وقتی عصبانیت بسیجی را دید، آرام به سمتش رفت و گفت: برادر اگه الان فرمانده ادوات را ببینی، چه کارش می کردی؟ بسیجی گفت: با همین دسته بیل به می زدم به گردنش! عباس با لبخند، متواظعانه گردنش را خم کرد و گفت: بفرمایید برادر، بزنید! چند تا از بچه ها که عباس را می شناختند، هرچه به بسیجی اشاره کردند، بنده خدا نمی فهمید. البته از شیوه برخورد عباس تا حدودی متوجه اوضاع شد. وقتی فهمید عباس فرمانده واحد است، لحظه به لحظه صورتش قرمز می شد و کم کم اشک از صورتش شروع کرد به چکیدن و معذرت خواهی کردن. دوستانش تعریف میکردند: تا بعداز ظهر گریه می کرد. ☝🏻️راوی مرحوم غلامرضا درویشی 🌹🌷🌹 هدیه به سردار شهید عباسعلی خادمی صلوات، @defae_moghadas2