❣اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم. پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است. این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست. آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم.
#شهید_علی_اکبر_شیرودی
@defae_moghadas2
❣
3.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣فیلم / شهیدی که بهخاطر یک پیچ بیتالمال، هزاران کیلومتر را برگشت!
🔹️روایتی از شهید عبدالله ایجادی که به خاطر بازگرداندن یک پیچ از بیتالمال هزاران کیلومتر راه رفته را برگشت و آن را تحویل داد.
@defae_moghadas2
❣
❣دعایی که در هنگام شهادت در جیب شهید ابومهدی المهندس بود:
یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم
📌اى خداوندى كه عمل اندک را مىپذیرى و ازگناه بسیار مىگذرى، عمل نیک اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستی...
#شهید_ابومهدی_المهندس
@defae_moghadas2
❣
❣به اين طرف و آن طرف ننگــريد.
فقط نگاه ڪنيد به نائــب امـــام زمانتــان
تا فــريب نخـــوريد.
در گــرداب غيبــتها و تهمــتها نيفتيد.
خدا گــواه است ڪه اين بدگوييها ايمــان را ميخـورد
و انســان را از روحــانيت اخــراج میڪند.
لذت مناجات با خدا را از بيـن میبــرد.
#شهیــد_عبــداللـہ_میثمـی
@defae_moghadas2
❣
3.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣پسرم پاشو شیر بخور...💔😢😭
اینجا کربلای غزه است. دو کودک با چشمان بسته با مادر خود وداع می کنند. با مادر خود و با این جهان سرتاسر ظلم و فراموشی..
📌#طوفان_الأقصی
@defae_moghadas2
❣
❣خدا را شاکر و سپاسگزارم كه به من توفیق داد که بتوانم بندگی او را به جای آورم و در راه یاری دین او قدم بردارم. از خداوند بزرگ خواستارم كه شهادت در راهش را نصيب من بگرداند زيرا شهید جایگاه بزرگی دارد. و چه خوب است انسان با شهادت از دنيا برود. از شما میخواهم برای رزمندگان دعا کنید تا در برابر دشمن موفقیت همراه آنان باشد.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: محمدرضاحوائج
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۱۲/۲۰
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱/۱۹
محل شهادت: ارتفاعات لَری کردستان
@defae_moghadas2
❣
❣به دخترش میگفت :
وقتی گرههای بزرگ بہ ڪارتون افتاد ،
از خانوم فاطمه زهرا (س) ڪمڪ بخواید .
گره های ڪوچیڪ رو هم ،
از شهدا بخواید براتون باز ڪنند .
#شهید_حاج_حسین_همدانی
@defae_moghadas2
❣
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣فلسطین با صدای محسن چاوشی
🔹️ مرد فلسطینم چرا ساکت بشینم؟... میجنگم و میسازمت زیباترینم...
@defae_moghadas2
❣
❣اگر از من تعریف کردند و گفتند «مالک اشتر» و من باورم شد؛ سقوط میکنم،
اما اگر در درون خودم ذلیل شدم خداوند مرا بزرگ میگرداند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@defae_moghadas2
❣
❣صاف مثل آیینه
اصلاً زیر کار در رفتن در مرامش نبود. از کمردرد رنج میبرد. اما هر روز در دو صبحگاهی گروهان که بعضی روزها به ده کیلومتر هم میرسید شرکت میکرد. شوخی کردن و بذله گویی با خونش عجین شده بود. همه چی را با شوخی رد میکرد. بچهها عاشق همین مرامش بودند. همیشه خشابش پر بود از تکههای ناب شوخی. به موقع و بجا به هدف میزد. دل طرف مقابل با حرفش جلا پیدا میکرد. فرقی هم نداشت. فرد مورد نظرش فرمانده باشد یا دوستش. تکه مناسب را شلیک میکرد. حتی تازه واردها هم از تکهانداختن هایش در امان نبودند.
هیچ کس هم ناراحت نمیشد. از بس تودل برو بود و کلام دلنشینی داشت. با وجود کمردردش در کارهای دست جمعی پیشقدم بود.
اما نمیدانم چطور شد که در آن شب رزمشبانه که قرار بود سی تا چهل کیلومتر پیادهروی کنیم آمد و گفت من کمرم درد میکنه. اجازه بده که من نیام.
نمیدانم دغدغه عملیات را داشت که نکند این پیادهروی باعث شود کمردردش اوت کند و نتواند در عملیات شرکت کند. یا شایدم آنقدر درد کمرش زیاد بود که میدانست تحمل آن همه پیاده رفتن با تجهیزات را ندارد. هرچه بود اهل دروغ گفتن نبود. مثل آیینه بود. صاف و صادق.
گفتم: من حرفی ندارم. اما دستور فرمانده گروهانه که همه باید شرکت کنند.
مگر اینکه با خودش صحبت کنی. فرمانده گروهان برادرزاده خودش بود. خوب با اخلاقش آشنا بود. میدانست که فرمانده در موقع کار و مأموریت عمو و برادرزاده و دوست برایش فرقی ندارد. اما با این وجود دل را به دریا زد و به سراغ فرمانده رفت.
وقتی ناراحت و پکر برگشت پرسیدم:
_ چی شد؟ فرمانده چی گفت؟
_ هیچی بابا. انتظار داشتی چی بگه؟ صد رحمت به شمر.
_ چرا مگه چی گفت؟
_ بهم میگه ببین عمو. اگه نمیتونی بیای پیادهروی صبح ساکِت رو بردار و برگرد خونه.
با خنده میگفت. اهل برگشتن به خانه نبود. چفیهای دور کمرش بست. حمایل تجهیزاتش را پوشید. اسلحهاش را روی دوشش انداخت و با ما همراه شد. با وجود درد کمر همه راه خودش را کشاند.
عموعلی مواساتی باهمه شوخیها، خندهروییها و درد و رنجها روز بیستم دیماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج در جاده شهید صفوی شلمچه به همراه گردان فجر بهبهان زیر بمباران شیمیایی دشمن قرار گرفت. چهره شادابش سوخت و غرق تاول شد. تاولها راه نفسش را بستند. آن آتشفشان خوشبیان خاموش شد و عاقبت با بدن سوخته و تاول زده شهد شیرین شهادت را نوشید و جاودانه شد.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
@defae_moghadas2
❣