eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣اگر از من تعریف کردند و گفتند «مالک اشتر» و من باورم شد؛ سقوط می‌کنم، اما اگر در درون خودم ذلیل شدم خداوند مرا بزرگ می‌گرداند. ‌‌@defae_moghadas2
صاف مثل آیینه اصلاً زیر کار در رفتن در مرامش نبود. از کمردرد رنج می‌برد. اما هر روز در دو صبحگاهی گروهان که بعضی روزها به ده کیلومتر هم می‌رسید شرکت می‌کرد. شوخی کردن و بذله گویی با خونش عجین شده بود. همه چی را با شوخی رد می‌کرد. بچه‌ها عاشق همین مرامش بودند‌. همیشه خشابش پر بود از تکه‌های ناب شوخی. به موقع و بجا به هدف میزد. دل طرف مقابل با حرفش جلا پیدا می‌کرد. فرقی هم نداشت. فرد مورد نظرش فرمانده باشد یا دوستش. تکه مناسب را شلیک می‌کرد. حتی تازه‌ واردها هم از تکه‌انداختن هایش در امان نبودند. هیچ کس هم ناراحت نمی‌شد. از بس تودل برو بود و کلام دل‌نشینی داشت. با وجود کمردردش در کارهای دست جمعی پیش‌قدم بود. اما نمی‌دانم چطور شد که در آن شب رزم‌شبانه که قرار بود سی تا چهل کیلومتر پیاده‌روی کنیم آمد و گفت من کمرم درد می‌کنه. اجازه بده که من نیام. نمی‌دانم دغدغه عملیات را داشت که نکند این پیاده‌روی باعث شود کمردردش اوت کند و نتواند در عملیات شرکت کند. یا شایدم آنقدر درد کمرش زیاد بود که می‌دانست تحمل آن همه پیاده رفتن با تجهیزات را ندارد. هرچه بود اهل دروغ گفتن نبود. مثل آیینه بود‌. صاف و صادق. گفتم: من حرفی ندارم. اما دستور فرمانده گروهانه که همه باید شرکت کنند. مگر اینکه با خودش صحبت کنی. فرمانده گروهان برادرزاده‌ خودش بود. خوب با اخلاقش آشنا بود. می‌دانست که فرمانده در موقع کار و مأموریت عمو و برادرزاده و دوست برایش فرقی ندارد. اما با این وجود دل را به دریا زد و به سراغ فرمانده رفت. وقتی ناراحت و پکر برگشت پرسیدم: _ چی شد؟ فرمانده چی گفت؟ _ هیچی بابا. انتظار داشتی چی بگه؟ صد رحمت به شمر. _ چرا مگه چی گفت؟ _ بهم میگه ببین عمو. اگه نمیتونی بیای پیاده‌روی صبح ساکِت رو بردار و برگرد خونه. با خنده می‌گفت. اهل برگشتن به خانه نبود‌. چفیه‌ای دور کمرش بست. حمایل تجهیزاتش را پوشید. اسلحه‌اش را روی دوشش انداخت و با ما همراه شد. با وجود درد کمر همه راه خودش را کشاند. عموعلی مواساتی باهمه شوخی‌ها، خنده‌رویی‌ها و درد و رنج‌ها روز بیستم دی‌ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای پنج در جاده شهید صفوی شلمچه به همراه گردان فجر بهبهان زیر بمباران شیمیایی دشمن قرار گرفت. چهره شادابش سوخت و غرق تاول شد. تاول‌ها راه نفسش را بستند. آن آتش‌فشان خوش‌بیان خاموش شد و عاقبت با بدن سوخته و تاول زده شهد شیرین شهادت را نوشید و جاودانه شد. ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣حفظ و نگهداری هر انقلاب از رویدادهای آن انقلاب بسی مشکل تر و به ایثار و فداکاری افزون تر نیاز دارد بخصوص آن انقلابی که اسلامی است و تقریبا تمام دولتهای تجاوزکار دنیا و در راس آن شیطان بزرگ آمریکا برعلیه آن توطئه می کنند. به احکام و اعتقادات اسلامی و قرآن کریم و اسلام عزیز و برنامه های آن آگاه و بدان جامه عمل بپوشید. به واجبات و مستحبات دقیقا عمل و از محرمات و مکروهات بطور کامل و بدون استثناء دوری گزینید. همیشه به یاد خدا و ذکر خدا باشید و فکر کنید که تا چند لحظه دیگر از این دنیا خواهید رفت و دیگر فرصت توبه و انجام عمل صالح را ندارید. اخلاص در کارهایتان را مد نظر داشته باشید و روح تان را با قرآن و دعا و رازونیاز سیراب نمایید. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: رضا شاهدی تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۸/۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۴/۲۳ محل شهادت: کوشک نام عملیات: رمضان @defae_moghadas2
❣ هفت توصیه کوتاه و کاربردی برای رستگاری از شهید پورمراد 🔹️ شهید مدافع حرم رسول پورمراد در وصیت نامه اش می نویسد: امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان(عج) نزدیک ڪند... ◇ خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، ○ فقط جهت یاد آوری: ۱. نماز ڪه انسان را از فحشا و منڪر دور مے ڪند ۲. روزه ڪه سپر آتش است ۳. یادآورے مرگ ۴. جهاد با نفس ۵. ولایت مدارے و گوش به فرمان رهبر بودن ۶. دعا براے سلامتے و فرج آقا ۷. طلب شهادت... ‌‌@defae_moghadas2
❣سه ماه تعطیلات تابستان که می‌شد، می‌گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه‌ها بشینم، وقت‌مو تلف کنم. می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ می‌گفت: می‌رم شاگرد یه میوه‌فروش می‌شم. می‌رفت و آن‌قدر کار می‌کرد که وقتی شب به خانه می‌آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می‌گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟ می‌گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ می‌گفت: حضرت علی این همه زحمت می‌کشید! نخلستون‌ها رو آب می‌داد، درخت می‌کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟ @defae_moghadas2
❣به قول شهید‌مرتضی‌آوینی __ما نه از رفتن آنها، که از ماندن خویش دلتنگیم....! شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @defae_moghadas2
❣بهش گفتم: دایی جون! چرا همش میگی می‌خوام شهید شم تو هم مثل بقیه جوون‌ها تشکیل خانواده بده حتما پدر خوبی میشی و بچه‌های خوبی تربیت می‌کنی،مثلِ خودت! بهم گفت: می‌دونی چیه دایی شهدا چراغ‌اند! چراغِ راه در تاریکیِ امروز دایی من می‌خواهم چراغ باشم! @defae_moghadas2
❣چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند در تمام ِ مدت سرش بالا نیامد ؛ نگاهش هم به زمین دوخته بود . خانم‌ها که رفتند ، رفتم جلو گفتم : تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی‌اندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات ، اینا فکر نکنن تو خشك و متعصبی و اثر حرفات کم شه ..؟ گفت : من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند :) @defae_moghadas2
❣ای مردم پرچم توحید احتیاج به خون دارد. احتیاج به خون انسانهای پاک و آگاهی که به خاطر احیای عقیده‌شان به جهاد فی سبیل الله بر خاسته‌اند و دارند پرچم توحید را بر فرار قلعه‌ها نگه میدارند تا اینکه کمر استکبار جهانی را به لرزه بیندازند و او را در زیر پاهای خود بکوبند و شما ای برادران و خواهران عزیز که آگاهیتان به کمال رسیده است و زمینه صدور انقلاب فراهم شده است بدانید که تلاش و کوشش شما به انقلاب سرعت می‌بخشد. و هیچگاه از تلاش و کوشش خود دریغ نکنید که در جهان آخرت باید جوابگو باشید پس سعی کنید که تکلیف خود را به خوبی انجام دهید تا هم در این دنیا خشنود باشید و هم در جهان آخرت پدر و مادر عزیز و مهربانم و ای برادر و خواهر عزیز و ارجمند، مرا ببخشید که در زمان حیاتم ثمره ای برای شما نداشتم و اینک با خون خودم دینم را نسبت به اسلام و شما ادا میکنم. من از شما میخواهم که هیچگونه اشکی به خاطرم نریزید و اگر میخواهید گریه کنید برای امام حسین(ع) گریه کنید؛ و برای او مراسم عزاداری بپا کنید. زیرا که من به آرزوی خود رسیده ام و من از شما میخواهم که بجای عزاداری جشن بپا کنید و دعا برای امام یادتان نرود. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: محمدرضا پازند تاریخ ولادت: ۱۳۴۸/۱/۱۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱/۲۹ محل شهادت: ارتفاعات لَری کردستان @defae_moghadas2
❣یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر 🌹حاج‌منوچهر در مورد سردار شهیدجعفر قشقائی می‌گفت: صبح عملیات کربلای 5 بود. دوباره موشك آرپی جی ما ته كشيده بود و تانك هاى دشمن هم در حال جلو آمدن بودند. جعفر محکم ایستاده بود و دو نارنجک در دست گرفته بود تا به عنوان آخرین دفاع با نارنجک جلو تانک ها بایستد. اينجا بود كه خداى توانا ياري اش را به ما نشان داد و ديديم كه تانك ها شروع به عقب رفتن كردند... نيروهاى ما هم دشمن در حال فرار را، زير آتش خود گرفتند. هنوز دستور تعقيب دشمن نداده بودم. جعفر بین من و مهدى امینی ايستاده بود و عقب نشینی تانک ها را نگاه می کرد. جعفر فریاد زد: ببين ببين از آن طرف هم دارند فرار مى كنند! هنوز اين جمله تمام نشده بود كه ديدم جعفر افتاد. چشمم به پایین رفت، تیری به پیشانی جعفر نشسته و انگار كه همه خونش به يكباره بيرون ريخته بود. مهدی رو به من گفت: كو جعفر؟ جعفر را نشانش دادم كه راحت خوابيده بود و يك آخ هم نگفته بود. مهدی باور نمى کرد، فقط هاج و واج به جعفر که سرش را روی فرشی از خون هایش گذاشته و آرام خوابیده بود نگاه مى كرد. @defae_moghadas2