eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خلبانِ ایرانی که به دستور صدام زنده ‌زنده به دو نیم شد!! 🔹سید علی اقبالی دوگاهه متولد رودبار گیلان(1326)- در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 نیروی هوایی ارتش شد. او در یکم آبان‌ماه 1359 (یک ماه پس از آغاز جنگ)، در یک مأموریت برون‌مرزی توانست اهداف مهمی را در خاک عراق مورد هدف قرار دهد ولی هواپیمای او توسط رادار دشمن، رهگیری و مورد اصابت موشک واقع شد. 🔹 خلبان جوان، پرنده زخمی را به سمت خاک ایران هدایت نمود ولی متاسفانه در30 کیلومتری مرز سقوط کرد. در این هنگام "اقبالی دوگاهه" با چتر نجات eject کرد و در خاک عراق به اسارت دشمن بعثی درآمد. 🔸خلبان جوان پیش از این نیز تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخته بود و طرح‌های عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین در لیست سیاه ارتش بعث قرار داشت و مورد غضب و کینه عمیق صدام بود، از اینرو رهبر شقی و جنایتکار عراق دستور داد دو طناب بلند به او بستند و توسط دو خودروی جیپ، از دو سمت مخالف کشیدند و به این طرز وحشتناک، زنده زنده بدن او را دو شقه کردند. نیمی از پیکر مطهر وی را در گورستان محافظیه شهر نینوا و نیمه دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل دفن کردند. ▪️سرانجام در سال 81 پس از 22 سال پیکر سرباز وطن، به مام میهن بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران در کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت. @defae_moghadas2
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣رفتار سبوعانه ارتش بعث عراق با خلبان اسیر ایران شهید سید علی اقبالی دوگاهه 🌷 ۱ آبان ۱۳۵۹ -سالروز شهادت نابغه خلبان سید علی اقبالی دوگاهه @defae_moghadas2
این ماشین «سرویس مدرسه» نیست 🔹تصویری که می‌بینید، یک آمبولانس قدیمی است که اگر چه سرویس مدرسه نیست اما تمام مسافران آن، بچه‌های مدرسه‌ای هستند. 🔹دانش‌آموزان «مدرسه راهنمایی شهید پیروز» که روز قبل ، در آتش خشم دیوانه‌ای بدصفت، سوختند و بقایای پاره پاره‌شان، با این آمبولانس، در حال انتقال از غسالخانه به گلزار شهدا است. 🔹روز چهارشنبه، مورخۀ 4 آبان‌ماه 1362 ساعت 17:10 دقیقه عصر، مدرسۀ راهنمایی «شهید حمداله پیروز»، واقع در شهرستان «بهبهان» مورد اصابت یک فروند موشک شلیک شده از سوی ارتش بعث عراق قرار گرفت و در این جنایت تاریخی، 69 دانش‌آموز، 4 معلم و 1 خدمتگزار (جمعاً 74 نفر) به شهادت رسیدند. 🔸در چهلمین سال‌گشت این فاجعه، یاد و خاطره شهدای آن را گرامی می‌داریم . روحمان با یادشان شاد. @defae_moghadas2
❣راه من خط سرخ توحید و هدفم استقرار همیشگی پرچم حق علیه باطل است و دوامش خون می‌خواهد و می‌دانم که خدای بزرگ جان را ارزان می‌بخشد و با شهادت آن را گران می‌خرد. از این رو است که می‌خواهم جانم را با شهادت به معامله بگذارم. در پایان چشم به راه رحمت خدا و بخشش دوستانم هستم. قبرم به ساده‌ترین شکل ممکن ولی مزین به آرم جمهوری اسلامی باشد. من آرزوهای بسیاری دارم که شهادت پاسخگوی همه آن‌هاست. بدان امیدم که با شهادت خود بتوانم یاری دهنده [دین] خداوند متعال و هموار کننده راه حکومت او باشم. و معتقدم هنگامی که قلب شهیدی از تپش می‌ایستد قلب تاریخ قوی‌تر می‌گردد و حق، پابرجاتر و باطل، ناتوان‌تر می‌گردد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: یعقوب مقبلی تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۱۲/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۲/۸ محل شهادت: شوش @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣گریه کردم که به من بال کبوتر بدهی خادم صحن تو باشم که به من پر بدهی وفات خواهر گرامی امام رضا حضرت معصومه(س) تسلیت باد @defae_moghadas2
«شهدای حرم شاهچراغ» گفتم: چرا بیشتر شهدا در بالای سر حضرت شاهچراغ به شهادت رسیدند؟ گفت: نمیدانم شاید حضرت به رسم و زبان شیرازی‌ها گفته: قدم زوار رو سَرُم. گفتم: چرا هنگام نماز مردم را تیرباران کردند؟ گفت: شیوه اینها همین است مگر فرق مولا علی(ع)را موقع نماز نشکافتند؟ مگر سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)را موقع نماز تیرباران نکردند؟ گفتم: چرا زن و مرد و کودک و جوان و پیر را باهم شهید کردند؟ گفت: روز عاشورا که برپا شود دشمن همه را سرباز می‌داند حتی طفل شش ماهه را. گفتم: اینها که دشمن نبودن و سلاح در دست نداشتند. گفت: همین بودنشان دور ولایت از نظر دشمن بدترین جرم است. گفتم: چرا حریم خانه مولا را شکستند؟ گفت: این قصه سر دراز دارد و اینها این خصلت زشت را از اجدادشان به ارث برده‌اند. گفتم: آخه کشتن مهمان در حریم امن صاحب خانه؟ گفت: مگر سینه بانوی دوعالم حضرت زاهرای مرضیه را در خانه امنش نشکافتند. گفتم: مگر اینها از نسل همانها بودند که درب خانه مولا را آتش زدند؟ گفت: آری مگر نشنیدی خودشان بر این امر اصرار دارند. گفتم: مثل زمان آتش زدن درب خانه مولا علی (ع) مردم هم از آنها حمایت کردند؟ گفت: چه می‌گویی؟ مردم ما و حمایت؟ مگر تشییع جنازه باشکوه شهدا را ندیدی؟ گفتم: ولی من عده‌ای حتی خواص را دیدم که بی تفاوت بودند. گفت: آری، عده‌ای در این بی تفاوتی نان به نرخ روز می‌خورند. گفتم: پس تکلیف ما با این گونه خواص چیست؟ گفت: تکلیف را که حضرت آقا مشخص کردند، همان کن که رهبر گفت. گفتم: فکر کنم در این جنگ احزاب تنها راه پیروزی اطاعت از ولی است. گفت: آری، اگر دنبال سعادت و پیروزی هستی امروز تنها راه همین است. گفتم: با این جنگی که دشمن در فضای مجازی راه انداخته و باطل را حق جلوه می‌دهد و هر دروغی را راست نشان می‌دهد چکنم؟ گفت: در حد توانت روشنگری کن و راه حق را به مردم نشان بده. گفتم: به امید یاری خداوند تمام توانم را برای این کار خواهم گذاشت. چهارم آبان اولین سالگرد شهدای تروریستی حرم مطهر شاهچراغ علیه السلام گرامی باد. «حسن تقی‌زاده بهبهانی » @defae_moghadas2
❣ چندروزی از عملیات کربلای 5 می گذشت. هنوز سمت چپ کانال ماهی مشکلات باقی بود و عراقی ها مقاومت می کردند. یکی دو گردان ازلشکر در همان محور شب گذشته درگیرشده بودن. قرار شد از گردان امام مهدی (عج) گروهان ما جهت کمک و عمل در آن محور وارد شویم. از نفربرهای خشایارکه پیاده شدیم به مسؤل دسته ها گفتم باسرعت بچه ها را در سنگرهای تعجیلی در دل خاکریز جا بدهند. آتش فوق العاده سنگین بود. غلامرضا فرمانده دسته ی دوم گروهان بود، شجاع و خونسرد. سریع بچه هایش را مستقر کرد. خودش هم با دو نفر از طلبه های آقای دستغیب در یک سنگر جمع و جورمستقر شدند. آماده ی دستور فرمانده گردان جهت رفتن به معرکه ی درگیری بودیم. لحظه به لحظه آتش سنگین تر می شد. دیدم در آن آتش غلام رضا با سرعت در دود خمپاره ها به سمت ما دوید و جلو سنگر ایستاد. گفتم: بپر داخل وگرنه آرزوت به حقیقت می پیونده ها!!! غلامرضا مدت ها محافظ شهید آیت الله دستغیب بود. همیشه خاطرات محافظ بودنش را از این بزرگوار می گفت و می گفت: آرزوم اینه که مثل شهید دستغیب شهید شوم! داخل نیامد. توی دستش یک بطری آب معدنی بود. گفت: یه خواهش دارم! - امررر! - اجازه می دی پشت آن خاکریز برم و با سرعت غسل کنم؟ خندم گرفت. باهاش یه کم شوخی کردم و گفتم آخه زیر این آتیش وقت گیر آوردی!؟ اصرار کرد. گفتم برو! کمتر از چند دقیقه غسلش را انجام داد و برگشت. کلی تشکر کرد و گفت: حالا راحت شدم! چند دقیقه ای از خداحافظی اش نگذشته بود که یک انفجار شدید و متفاوت چند متری ما، زمین را لرزاند. خاک و دود ناشی از انفجار که به زمین نشست، یکی از طلبه ها زخمی و با لباس تکه تکه شده خودش را به من رساند و گفت: سنگرما را زدن... برزگر... برزگر سراسیمه به سمت سنگر برزگر دویدیم. نه اثری از سنگر بود و نه از غلامرضا. از غلامرضا چیزی جز یک ساق پا نمانده بود. طرف های ظهر که دستور جابه جایی آمد، گروهان را عقب فرستادم. شهید زیانی و دو نفردیگه همان جا ماندند تا پاره های تن غلامرضا را جمع کنند. درست مثل شهید دستغیب... ☝️ به روایت مهدی امینی 🌾🌾🌷🌾🌾 هدیه به شهید غلامرضا برزگر صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2
❣صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود 🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی چیت سازیان» به گوشش نخورده باشه!فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تو دل دشمن نفوذ می کرد. اصن محال بود بره شناسایی و دست خالی برگرده! ◇ فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟» ◇؟گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده. ◇ مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.و مفصل گفت: که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا او نو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفر بر فرماندهی . ◇ فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه ، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برا همین چیزا بود که صدام بهش لقب«عقرب زرد» رو داده بود! 📚زندگی به سبک شهدا، ص94-95 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2
36.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣کلامی از سردار شهید محمد اسلامی نسب .... مرد باید غیرت داشته باشد. مرد باید در برابر دشمن قد علم کند. مرد نباید خودش را با تن پروری و آرایش های زنانه و با لباس های نرم و نازک با حالت های غیر مردانه وفق دهد. مثل آن آدم هایی نشود که علی علیه السلام فرمود شما مثل زن هایی هستید که در خانه می نشینید و شبیه به مرد هستید. مرد یعنی مرد جنگ. مرد در بسترش نمی میرد. مردی این نیست که در بستر بیافتد و بعد از مدت ها زندگی و خوردن و خوابیدن پیر بشود و بعد هم سکته بکند، در بستر بیافتد و چند نفر بیایند او را تر و خشکش کنند. حالا که جبهه ای هست و جهاد فی سبیل الله هست [مرد باید خود را در معرض آزمایش قرار دهد.] @defae_moghadas2