eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣نصیحتش می‌کردم می‌گفتم بابا در محله پنج جوان هستند که سنشان اندازه توست و نمی‌روند جبهه؛ گفت: بابا خودت می‌گویی آنها نمی‌روند؛ اگر من هم نروم مملکت و ناموس ما به خطر می‌افتد. گفتم بابا من هرشب می‌روم بسیج به خاطر تو می‌روم تا تو حداقل کمتر بروی.... صدرالله اهل شوخی نبود؛ ولی از اول تا آخر خنده رو بود. تازه موتوری برای او خریده بودیم اگر همسایه‌ای را می‌دید که از بازار می‌آید و در مسیرش بود سبد او را می‌گرفت و به خانه‌اش می‌برد. نمی‌توانم بگویم مثلش نبود؛ اما نظیری نداشت. اگر گفته بودیم بابا نان نخور نمی‌خورد. موقعی که رفت جبهه گفت بابا اگر من اسیر شدم فامیلم را بخردیان نمی‌گویم بلکه فامیلم را زاهدی می‌گویم. چون عراقیها روی بخردیان حساسیت دارند؛ زیرا بخردیان در کربلا فعالیت‌های زیادی داشته است و شناخته شده است. ✍پدر شهید صدرالله بخردیان @defae_moghadas2
❣شهیدی که منافقین چشمهایش را درآوردند و گوش‌هایش را بریدند و بعد شهیدش کردند... دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!» 🔸مادر این شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را این‌چنین بیان می‌کند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم. @defae_moghadas2
❣روزهایی که از محل کار به خانه می آمد با همه ی خستگی سعی می کرد با لبخندی بر لب وارد شود. در حالی که چشمانش از فرط بی خوابی و خستگی سرخ شده بود، اما همچنان گرم و صمیمی صحبت می کرد. بعد شروع به احوال پرسی و خنده می کرد. فضای بیرون را کاملا از یاد می برد. @defae_moghadas2
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣تو هفته‌ای هستیم که ابتداش سالروز شهادت مظلومانه آرمان علی‌وردی بود و انتهاش شهادت مظلومانه روح‌الله عجمیان @defae_moghadas2
❣«بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند کار تمام است؛ نه، باید مانند شهدا زندگی کرد» @defae_moghadas2
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣🇮🇷 ١٣ آبان، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و روز دانش آموز گرامی‌باد. @defae_moghadas2
❣همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟ گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم... @defae_moghadas2
❣این وصیت نامه‌ی حقیر است که بار گناه بر دوشش سنگینی نموده و جبهه پیکار حق علیه باطل را در پیش گرفته است. شاید خداوند رحیم بر او منت گزارده و باعث رستگاریش گردد و اینک در سنگر جبهه، حقیرانه به چهره مردانی نگاه می‌کنم و در برابرشان خجلم و این خجالت و حقارت چنان می‌شود که مرگ خود را از خداوند طلب می‌کنم. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: ایرج قناطیر تاریخ ولادت: ۱۳۴۰/۶/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۵/۲۰ محل شهادت: شوش 🌹@defae_moghadas2
❣ سعی کن نمازت رو اول وقت بخونی! 🌷من کوچکترین فرد تیم والیبال مدرسه بودم، و ابراهیم بسیار هوایم را داشت. یک روز بعد از مدرسه که برای تمرین می رفتیم ابراهیم با من خیلی صحبت کرد و مرا نصیحت کرد و گفت: 🌷آقا مهدی، محیط ورزش، محیط معنوی هست. سعی کن کارهایت و ورزش کردنت برای خدا باشد. اگر نمازت رو نخواندی، یا اگر غسل واجب به گردن داری،اول برو پاک شو و بعد.. ) 🌷گفتم نه آقا ابراهیم من صبح نماز خواندم، خودم به این مسائل دقت دارم. بعد از تمرین هم نمازم را می خوانم. 🌷بعد ابراهیم گفت: نماز ظهرت رو سعی کن اول وقت بخوانی. اصلا بیا از فردا وقتی خواستیم برویم برای تمرین، نمازمان را با جماعت در مسجد بخوانیم.. 🌷خیلی خوشحال بودم که محبوب ترین فرد مدرسه و قوی ترین آن ها با من دوست است و مرا راهنمایی می کند.. من کلاس اول دبیرستان بودم و او کلاس چهارم دبیرستان.. @defae_moghadas2
❣یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان 🌷پدر و مادر آشنایی پیدا کردند که سید رضا خدمت سربازی اش را شیراز سپری کند، راضی نشد و خواست شهری دور از خانواده باشد. هر بار که سید رضا به محل خدمتش می‌رفت پدر مقدار پول برای خورد و خوراک به ایشان می‌داد. اما هر بار می‌رفت، تکیده و لاغرتر برمی‌گشت. مادر می‌گفت: سید رضا، مگر پول نداری که برای خودت چیزی بخری و بخوری... چرا مرتب لاغرتر می‌شوی! می‌خندید و می‌گفت: انشاالله خیر است، مادر به خدا توکل داشته باش و نگران من نباش، من گرسنه نمی‌مانم! بعد از شهادتش، یکی از دوستان هم‌خدمتی‌اش برایم نقل می‌کرد، سید رضا زمان خدمت پیوسته با پولی که داشت به سربازانی که وضع مالی خوبی نداشتند و فقیر بودند کمک می‌کرد! @defae_moghadas2
❣خیلی روی حلال و حروم حساس بودند. اولین شغل‌شان کار در مغازه شیرفروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم، گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب می‌کند داخل شیر، وزن شیر خالص، کمتر می‌شود و آب قاطی شیر میشود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمی‌توانم به مردم دروغ بگویم. یک روز دیدم که وسایل بنایی خریده با خوشحالی اومدند خونه و گفتند: دیگر ناراحت نباش، پول‌هایم دیگر حلال است و شُبهه ندارد. تا وقتی که سپاه تشکیل شد، دیگر ایشان روزها سپاه بودند و شب‌ها بنایی می‌کردند. از سپاه حقوقی دریافت نمیکردند و رفتن به سپاه را بر خود وظیفه میدانستند. @defae_moghadas2