eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣در بازدید مقام معظم رهبری از لشکر ۱۹ فجر استان فارس، فیلم مصاحبه ای از شهید اسلامی نسب که برای چند روز قبل از شهادتش بود، پخش شد. ایشان با ذکـر عملیات فتح المبین به یاد حضرت زهـرا (س) افتاد و گفت: «آن پاره تن حضرت رسول (ص) همیشه ما را در مصائب یاری کرده و هیچ گاه تنها یمان نگذاشته است.» سپس با بغض و مکث طولانی ادامه داد: «هرگـاه نام مبارک بی بی حضرت فاطـمه (س) را به زبان می آورم، ناخودآگـاه از خود بی خود می شوم.» و بعد به زمین خیره می‌شود و سکوتی طولانی ..! وقتی فیلم تمام شد؛ مقام معظم رهبری با چشمان خیس از اشک فرمودند: «ایشان کتمان میکند که حضرت را دیده است. بنده مطمئنم که این شهید عزیز، در عالم بیداری با حضرت زهرا (س) مراوده داشته است.» @defae_moghadas2
❣اسماعیل دقایقی، فرمانده دلاور لشکر بدر، شب‌ها با استفاده از تاریکی به چادرهای بچه‌های بسیجی سر می‌زد و آن‌جا را نظافت می‌کرد. از بس خاکی می‌گشت، اگر کسی به لشکر بدر می‌آمد، نمی‌توانست تشخیص بدهد فرمانده لشکر کیست. یک بار یکی از بچه‌ها که اسماعیل را نمی‌‌شناخت و فکر می‌کرد نیروی خدماتی‌ست، به او گفته بود چرا نیامدی چادرمان را نظافت کنی؟، و او جواب داده بود: به روی چشم؛ امشب می‌آیم. @defae_moghadas2
❣سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: «ما افتخار می‌کنیم مشایخی مال ماست.» ◇ که در شب خوفناک عملیات کربلای۵ گفت: من پاهای خودم را با ریسمان می‌بندم که عقب‌تشینی نکنم، ◇ برادرها! شما را قسم می‌دهم اگر خواستم عقب‌نشینی کنم، مرا با تیر بزنید. 🌹سردار شهید: محمد مشایخی تاریخ تولد: ۱۳۳۳/۱/۱ محل تولد: جیرفت تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای پنج مسئولیت: فرمانده مهندسی لشکر ثارالله محل مزار: گلزار شهدای جیرفت @defae_moghadas2
سردار شهید صدرالله فنی فرمانده قرار گاه فجر تاریخ تولد: ۱۳۳۴/۷/۱۰ محل تولد: بهبهان درتاریخ چهارم دی ماه ۱۳۶۶ در جبهه سوسنگرد بر اثر سانحه رانندگی مجروح شد و بیست و یک روز بعد در تاریخ ۲۵/ ۱۰/ ۱۳۶۶ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹  فرازی از وصیت نامه شهید: ️هم اکنون که رزمندگان اسلام در آستانه انجام عاشقانه ترین معامله خدایى، یعنى قتال در راه خداى تعالى هستند؛ و خداوند منان به من عاصى و ذلیل و ضعیف این لطف را فرموده که در کنار آنها باشم ، سپاس خداى رحمان و رحیم را به جاى مى‌آورم . پدرم : برایم دعا کنید تا خدا از تقصیراتم بگذرد ، هر چه می توانید از نعمتى که خداوند به شما عنایت فرموده در مراسم عزدارى امام حسین(ع) و بزرگداشت شهداى گرانقدر اسلام ، مخلصانه بهره گیرید؛ و فقط خدا را در نظر داشته باشید و لا غیر . در اعمالمان ،ودر رفتارمان و در گفتارهای مان رعایت همه این مسائل را بکنیم و فقط در نیّاتمان این توجه را داشته باشیم؛ هر کاری برای خداست انجام بدهیم و هر کاری که کوچکترین خدشه ای خدای ناکرده در آن هست و کمترین رنگ بی خدایی و غیر خدایی در آن هست انجام ندهیم. @defae_moghadas2
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣نماهنگ | افسری در لشکرِ صاحب زمان 🔹یادکردی از سردار شهید مهندس صدرالله فنی، فرمانده قرارگاه فجر رمضان در سالروز شهادت ایشان (۲۵ دی‌ماه) ◾️پ.ن: نوحه حاج صادق آهنگران مربوط می‌شود به دی‌ماه ۱۳۶۸، مراسم دومین سالگرد شهادت شهید فنی در مسجد جامع شهرستان بهبهان هدیه به روح بلند پروازش صلوات @defae_moghadas2
21.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣۲۶ دی ماه سی و هفتمین سالروز شهادت شهید عبدالحمید تقی‌زاده بهبهانی گرامی باد. @defae_moghadas2
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین مصاحبه شهید عبدالحمید تقی‌زاده بهبهانی
❣گاهی قوم و خویش‌های شهرستانیمان گله می‌کردند که جناب صیاد هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیاییم خونه‌تون. این درسته؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم. به پدر که می‌گفتیم، می‌گفت: مسئله‌ای نیست. فوقش دلخور می‌شن. اون‌ها که نمی‌خوان جواب بِدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصی من نیست. @defae_moghadas2
خاطره‌ای از شهید نوجوان توفیق الهایی 🌱چند روزی بود که توفیق با صورت خندان و چثه‌ی کوچک به بسیج ملاثانی آمده بود. خانه‌شان در روستای بحایی آنسوی رود کارون قرار داشت. 🌱خیلی کنجکاو و خون گرم و اهل معاشرت و شوخی بود. دوست داشت از همه چیز سر دربیاورد و با همه آشنا شود. این لطف او شامل حال من هم شد و بزودی با هم دوست شدیم. بچه‌ی راحتی بود تقریبا یک سالی از من کوچک تر بود. آرزویش رفتن به جبهه بود. اصلا نمی‌خواست در پایگاه بسیج بماند. یک شب سر صحبت مان با هم گل کرد و از خانواده اش برایم گفت که چند برادر و خواهر کوچکتر دارد و فرزند ارشد خانواده بود. مدت زیادی بود که پدرش را ندیده بود که باعث تعجبم شد و از او درباره ی پدرش سوال کردم، گفت پدرش هر سال یا دو سال یک مرتبه به خانواده اش سر می‌زند و در کشور کویت کارگری می‌کرد و همه مسئولیت خانواده به عهده مادرش بود و بعضی وقت ها او به مادرش کمک می‌کرد. خیلی متاثر شدم و گفتم از اینکه دیر به دیر پدرت را می بینی معذب نیستی؟ جوابش ساده بود: چه می‌شود کرد. مجبورم تحمل کنم والا دلم برای پدرم یک ذره شده. از شانس خوب او در آبان ماه سال ۶۲، به همراه عبدالزهرا فیاضی و توفیق الهایی و من به جبهه اعزام شدیم. من در آن ایام از جبهه مرخصی بودم و می‌خواستم به گردان قدس برگردم که با هم رهسپار جبهه ی پایگاه زید عراق شدیم. چون عبدالزهرا و توفیق برگه ی اعزام آنها جدا بود به گردان یاسر دزفول معرفی شدند و من نمی‌خواستم آنها را تنها بگذارم پس به همراهشان رفتم. عصر به مقر گردان در خط دوم رسیدیم و همان غروب ما را به خط اول به یکی از گروهان ها فرستادند. بعد از دو روز از توفیق و عبدالزهرا جدا شدم و به گردان خودم رفتم. دل مشغولیم فکر توفیق بود که چه روحیه خوبی داشت و با بچه‌هایی که با آنها آشنایی نداشت ماند. ✍خلیل خلیلاوی @defae_moghadas2