eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
خودکار بیت‌المال اجازه ورود کوچکترین چیزی از اموال بیت‌المال را در زندگیش نداد. حتی ایشان قبل از اعزام به جبهه یک خودکار بیک و فازمتری کوچک را که متعلق به محل کارش بود و دست او بود را به یکی از دوستانش سپرده بود که به شرکت گاز برگرداند و گفته بود اینها متعلق به بیت‌المال است و تاکید و سفارش نمود که حتما آن را تحویل دهد. 🌹شهید: سید عبدالله عزیزی سوق تاریخ تولد: ۱۳۳۴/۴/۱۴ محل تولد: بهبهان تاریخ مجروحیت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۰ محل مجروحیت: جاده شهید صفوی شلمچه تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷ محل شهادت: بیمارستان تهران نحوه شهادت: بمباران شیمیایی محل مزار: گلزار شهدای بهبهان @defae_moghadas2
26.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣صحنه‌ای عجیب از چهارقلوها زمانی که بر مزار دختر کاپشن صورتی رفتند... @defae_moghadas2
❣امروز سالروز شهادت جمعی از فرماندهان و نیروهای گردان بلال از لشکر ۷ حضرت ولیعصر (عج) است که در سال ۱۳۶۴ در حال بازگشت از منطقه عملیاتی اتوبوس آنها هدف اصابت راکت هواپیمای رژیم بعث عراق می شود و ۳۴ نفر از دلاوران لشکر آسمانی می شوند. شهداء اتوبوس آسمانی گردان بلال دزفول در عملیات والفجر۸ 🌹 شادی روح شهدای لشکر هفت ولی عصر و به ویژه شهدای گردان بلال و همه شهدای دوران دفاع مقدس صلوات @defae_moghadas2
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَءُ وَ تُبَيِّنُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ سلام بر تو هنگامی که برمی‌خیزی، سلام بر تو وقتی که می‌خوانی و بیان می‌کنی؛ سلام بر تو هنگامی که نماز می‌خوانی و قنوت بجا می‍اوری، سلام بر تو زمانی که رکوع و سجود می‌نمایی؛ مولای من از کودکی تا حال در انتظار ظهورت نفس کشیدیم و زندگی کردیم! در انتظار روزی که بیایی و دنیا را پر از عدل و داد کنی و مردم دنیا لذت عدالت را بچشند؛ آقاجان! دیگر پیر شدیم اما تو نیامدی؛ ناامید نیستیم و باز هم برای ظهورت دعا می‌کنیم! آقا و مولای ما! تو را به جان مادر پهلو شکسته‌ات خودت هم از خدا بخواه تا تو را به ما برساند! از خدا می‌خواهیم که ما را ثابت قدم بدارد تا در هنگام ظهورت پابپای تو و در رکابت باشیم و مانند کوفیان نباشیم که امامشان را دعوت کردند و وقت آمدن امام، نه تنها پشت به او کردند بلکه در مقابلش ایستادند و با او جنگیدند؛ خدایا ما را در این راه ثابت قدم بدار!!! 🌺 میلاد شکوهمند عدالت گستر جهان حضرت مهدی موعود حجت‌ابن‌الحسن امام زمان (عج) بر همه منتظران ظهورش مبارک باد. 🌱 حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺭﻭﺯﻣﻬﻨﺪﺱ .... 🌷 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا... مادر گفت راضیم به رضای خدا... کمال و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه مهدی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر جمال ظل انوار دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان... هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند... ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ😞 ﺷﻬﺪاﻱ_ﻣﻬﻨﺪﺱ صلوات 🌹 🍃🌷🍃🌷 @defae_moghadas2
❣پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است. و شهدا مانده اند. چه خوش ساعتی بود ساعت شهادتشان شهیدان،زمان را چه ماهرانه!  به دست گرفتند. الهی الحقنی به الشهدا امین یارب العالمین @defae_moghadas2
❣اسوه شب شکاران، فخر طلایه داران، نام شمایلی شد زنده به روزگاران. هرگز آخرین دیدارم با حبیب را فراموش نمی کنم وقتی او را دیدم به یکباره دلم لرزید، نگاهش که کردم یقین حاصل کردم این آخرین باری است که او را می بینم، در دلم آشوبی بپا شد. صبح روز هفتم اسفند سال ١٣۶۵ حبیب مزد سال ها تلاش و مجاهدت های مخلصانه خود را در عملیات کربلای ۵ از خالقش را گرفت و برای همیشه ی تاریخ ماندگار شد و عزت ابدی را برای خود و خانواده اش و فرزندانش به یادگار گذاشت. روحش شاد و نام و یادش زمزمه‌ی نیمه شب مستان باد. ✍حمید حکیم الهی هفتم اسفند ماه سالروز شهادت سردار شهید حبیب الله شمایلی جانشین فرمانده لشکر ٧ ولی عصر (عج) گرامی باد. @defae_moghadas2
روایتی از فرماندهی سردار شهید حبیب‌الله شمایلی جانشین لشکر ولیعصر حبیب الله شمایلی هميشه دوست داشت يك بسیجی باشد و حاضر نمي شد به عضويت سپاه در آيد ؛ حتی چند بار آقای نخعی فرمانده سپاه وقت بهبهان برای او لباس فرم سپاه  فرستاد که آن را بپوشد اما او قبول نمی کرد و می گفت: من یک بسیجی ام ودرخدمت دوستان هستیم.  در عملیات بدر "حبیب الله شمایلی " با اصابت ترکش از ناحیه پا مجروح و ساق پايش کاملاً جدا شده بود .بعد از اعزام به تهران برادر نخعی مرا مأمور کرد که به تهران رفته وبا پزشکان صحبت کنم تا هر طور شده نگذارند پای حبیب الله را قطع کنند من خودم را سريع به بیمارستان ساسان در تهران رساندم و با تلاش پزشکان پای او پیوند زده شد.  یک شب برادرنخعی در منزل حبیب الله از او خواهش کرد با توجه به شهادت برادران "بهروزی" و"اندامی" از فرمانده هان ارشد جبهه جنوب و به منظور جلوگیری ازتجزیه تیپ عضویت درسپاه را بپذیرند. که او هم به اصرار پذیرفت و قرار شد من مقدمات کار را فراهم کنم. ظرف یکی دو روز با هماهنگی پذیرش سپاه او پاسدار رسمی شد . یک روز بعد از آمدنش از جبهه وقتی برای دیدار با او به منزلش رفتم ، خانم حبیب الله كه مشغول پذیرایی از ما بود گله کرد و گفت: الان هشت ماهي است که حقوق حبيب الله از بانک قطع شده و بانك برقرای حقوق مجدد او را منوط به برگشت محل خدمت كرده است. اما با وجودی که چندین ماه از قطع حقوق او می گذشت و فشار بسیاری روی زندگیش بود حبيب الله با خنده گفت: چيز مهمي نیست انشاالله درست مي شود. فردای آن روز موضوع را به برادر نخعی اطلاع دادم. ایشان هم پیگیری سفت و سختی کرد ولی مسئولین بانک مرکزی تهران زیر بار نمی رفتند و شرط برقراری حقوق را برگشت برادر شمایلی به محل کار خود دانستند. راوی: حاج عزیز رنجبر @defae_moghadas2
❣ روایتی از فرماندهی سردار شهید حبیب‌الله شمایلی ادامه👇 زمانی که حبیب الله در عملیات بدر مجروح شده بود و در بیمارستان ساسان بستری بود، مسئولین بانک ‌مرکزی تهران كه خبر مجروحيت او را شنيده بودند، یک روز عصر با دسته گل و شیرینی به ملاقات او آمدند. هر کس به نحوی به او عرض ارادت کرده و با زبان تمجید قربان صدقه اش می رفت. آخر سر مسئولین بانک از حبیب الله درخواست کردند که اگر کاری دارد بگوید تا با کمال میل برایش انجام بدهند. حبیب الله که تا آن لحظه ساکت بود، گفت: فقط اگر زحمتي نيست دستور دهید تا مأموریت مرا در سپاه تمدید و حقوقم که ۸ ماه است آن را قطع کرده اند پرداخت  و به جريان بيفتد. مسئولین بانک به پِت پِت افتادند و قول دادند که این کار  صورت گیرد . سرانجام پس از پیگیری فروان چند ماه بعد حقوق حبیب الله وصل شد.  اين سردار بزرگ اصلاً در قيد بند مال دنيا نبود و حتي عدم دريافت حقوق ماهيانه به مدت يك سال براي امرار و معاش خانواده هم هيچگاه باعث نشد كه كوچكترين خللي از تلاش او براي دفاع از سرزمين و وطنش كم كند سرانجام این فرمانده شجاع درتاریخ ۷ اسفند ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ درمنطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. @defae_moghadas2
❣نیمه شعبان سال ۱۳۵۱ بود. در خانه مهیای مراسم جشن نیمه شعبان می‌شدیم. اسماعیل مقداری پول گرفت تا از خرازی برای جشن کاغذ رنگی بگیرد و خانه را تزیین کند. رفت. کمی بعد همسایه‌ها خبر آوردند تصادف کرده است. هنگام عبور از خیابان آستانه یک ماشین به او زده بود. نگران به بیمارستان رفتیم. در کما بود. پزشک معالجش گفت: امیدی به برگشت هوشیاری و زنده‌ماندن ایشان نداشته باشید! همه شیون و گریه می‌کردیم، اما مادر سر به سمت آسمان کشید، دستش را بالا برد و گفت: خدایا من اسماعیلم پاره تنم را به شما و آقا امام‌زمانم می‌سپارم و شفای او را از شما می‌خواهم! حدود ۲۰ روز حاجی در کما بود. یک روز که پدر برای ملاقاتش رفته بود، پانسمان روی سرش را برداشته و دیده بود محل زخم به شکل "یا علی" است. خودش با شوق می‌گفت: این "یا علی" یعنی به زندگی برمی‌گردد! کمی بعد در کمال ناباوری پزشکان، اسماعیل از کما خارج شد و سلامتی‌اش را کامل به دست آورد. به گفته پزشکان، برگشتش به دنیا فقط کار خدا بود. گویی خدا او را دوباره به دنیا امانت داد، تا برای او بندگی و برای امام‌زمانش سربازی کند. از آن به بعد، هر سال نیمه شعبان کوچه را آذین می بست، جشن می گرفت و نمایش های طنز برای همسایه ها بازی می کرد تا همه شاد باشند. ده سال بعداز آن حادثه، اسماعیل در ۱۷ سالگی، وقتی هنوز رد "یا علی" زیر موهایش مشخص بود، در ایام ولادت امام علی (ع)، در عملیاتی با رمز یا علی (ع) از این دنیای خاکی به‌سوی پروردگارش پر کشید. برشی از کتاب حاجی، سرباز امام زمان(عج) 🇮🇷 هدیه به شهید اسماعیل محمدابراهیمی صلوات، شهدای فارس @defae_moghadas2
❣یادی از طلبه شهید جواد روزی طلب 🌹 یک شب چهارشنبه، جواد را شام به خانه‌ام دعوت کردم. گفت: میام، اما دعوتم کردند مرکز شهید مازندارانی برای مجروحین دعای توسل بخونم. مراسم آنجا تمام شد می‌آیم‌. مرکز مازندارنی، یک مرکز درمانی جهت جانبازان و مجروحین جنگ بود. جواد هم که صدای خوبی داشت معمولاً برای خواندن دعا دعوت می‌شد. شب جواد با تأخیر آمد. حال خاص و پریشانی داشت.‌ گفتم: چی شده کاکا، چرا انقدر دیر کردی؟ تکه پارچه‌ای به من داد و گفت: این را یادگار نگهدار. گفتم: این چیه؟ اشک توی چشمش پیچید و با بغض گفت: قبل از اینکه دعا را شروع کنم، یک قاب عکس جلو من گذاشتند و گفتند این شهید مفقودالجسد است. بی‌اختیار یاد حبیب افتادم و دلم سوخت. اختیار از دستم رفت و متوسل شدم به امام زمان(عج)، نمی‌دانم در آن حال چه گفتم و چه طور امام زمان را صدا زدم، اما همه مجروحینی که برای دعا جمع شده بودند منقلب شدند. ناگهان عطر خوشی، در نمازخانه پیچید و‌ صدای صلوات و جیغ و فریاد بلند شد. یکی از مجروحین وسط ایستاده بود و می‌گفت: آقا آمد... آن جانباز از ناحیه پا مجروح بود و قرار بود مثل فردا پایش را قطع کنند. می‌گفت امام زمان(عج) دست روی زانویم کشید و فرمودند بلند شو. تمام قامت روی پایش ایستاده بود. بقیه مجروحین روی او ریختند و لباسش را به تبرک کندند، این تکه پارچه از لباسش را هم به من دادند. اشک در چشم‌هایم پیچیده بود. یقین داشتم حضور آقا امام زمان(عج) و شفای آن مجروح، جز به نَفَس و دعای خالصانه جواد نبوده است. @defae_moghadas2
❣سلام بر اون فرماندهی که نیمه شب برای سرکشی وارد پادگان شد و سربازی رو دید که سر پست خوابش برده. پتو رو‌ روی سرباز انداخت و تا آخر پست خودش جای سرباز، نگهبانی داد. با اون درجه نظامی و مقامی که داشت... @defae_moghadas2