12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ ۲۲ اسفند روز بزرگداشت «شهدا» گرامی باد. بهترین هدیه و کلیپ موجود از شهدا در دنیا را از دست ندهیم!
♦️شهید آوینی: «شهادت قلبی است که خون حیات را در شریانهای سپاه حق میدواند و آن را زنده نگه میدارد. شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
@defae_moghadas2
❣
❣ شهیدی که ۷ روز مهمان امام رضا(ع)شد
🔹️ مامانش بهش گفته بود: حسن! دست این دختر مردم رو بگیر ، یه تُک پا ببرش مشهد؛ گناه داره.
◇ گفته بود: مامان! دلم برای امام رضا"ع" یه ذره شده، ولی نمیتونم برم، باید برم جبهه...
◇ رفت جبهه، شهید شد؛
◇ رفتن جنازه رو بیارن قم، دفن کنن، بهشون گفتن: ببخشید، جنازه گم شده، هفت روزه رفته مشهد!
◇ شهید حسن ترابیان به روایت حاج حسین یکتا
شهید#حسن_ترابیان🕊🌹
@defae_moghadas2
❣
❣بهقولِشھیدشوشتری،
قبلابویِایمانمیدادیمالآن
ایمانمونبومیده..!
قبلادنبالِگمنامیبودیمالآن
دنبالِاینیماِسممونگُمنشه!
خیلیراستمیگفت...👌
@defae_moghadas2
❣
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شهید حاج قاسم سلیمانی: دست و پای این مردم [خوزستان] را باید ببوسه انسان؛ حتی ببوسیم کار مهمی نکردیم.
شهید#حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
@defae_moghadas2
❣
❣در راه برگشت از حرم امام رضا (ع) ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم، آقا بهم فرمود: حمید اگر همینطور ادامه بدی خودم میام میبرمت . یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر و گریه میکرد و میگفت: یا امام رضا(ع) منتظر وعدهام، آقاجان چشم به راهم نذار توی وصیت نامهاش ساعت و روز و مکان شهادتش را نوشته بود! میگفت امام رضا (ع) بهم گفته کی و کجا شهيد میشم!
شهید#حمید_محمودی🕊🌹
@defae_moghadas2
❣
❣ #شهید_مصطفی_احمدی_روشن
سال ۸۲ تازه وارد سایت شده بود؛ به عنوان کارشناس. همان سال سایت نطنز را به طور رسمی تعطیل کردند، اما بچهها نصفه نیمه مشغول بودند. همان موقعها بود که یکی از سیستمهای سانتریفیوژ از کار افتاد؛ خیلی هزینه بود برای کشور. بحث امنیت ملی شده بود. مدیرهای مافوق نمیخواستند گزارش کنند. میترسیدند همین گزارش ساده درز کند، ولی مصطفی گفت: من باید گزارش کنم. جلویش درآمدند که تو چهکارهای؛ فقط یه کارشناسی! چشم همه ی دنیا به اینجاست. اگه بازرسهای آژانس بفهمند، همه چیز به هم میخوره. ولی مصطفی پای حرفش ایستاد. آنقدر بالا و پایین کرد تا آمدند، رسیدگی کردند و دستگاه را راه انداختند. خودش دوازده روز پای دستگاه ایستاد تا مشکلش حل شد. میگفت بعضی شبها پای دستگاههای سانتریفیوژ ایستاده یا نشسته خوابمان میبرد.
📚به نقل از کتاب #یادگاران
@defae_moghadas2
❣
❣ماه رمضان بود. اسبابکشی داشتیم، میخواستیم از خانهای که در بازارچه زینعلی بود به خانهای در خیابان راهنمایی اسبابکشی کنیم. حبیب هم خیلی کارکرد و عرق ریخت و حسابی خسته شد، دیگر نا و توانی نداشت. همان روز مادر هم بااینکه بیمار بود، روزه بود و از پا افتاد. آبی به سروصورتش زدیم و خواهش کردیم روزهاش را باز کند. قبول نمیکرد. حالش بدتر شد. بازخواهش کردیم، نگاهی به حبیب که از خستگی گوشهای نشسته بود کرد و گفت: آگه حبیب روزهاش را باز کند، من هم روزهام را باز میکنم.
یک هندوانه خنک قاچ کردم و بهزور و اصرار حبیب را هم مجبور کردم روزهاش را به خاطر مادر بشکند. از محبتش چیزی نگفت و روزهاش را باز کرد تا مادر هم چیزی بخورد.
بعد ماه مبارک بود. یکشب دیروقت بود که آمد. ساعت 12 بود. من تنها بیدار بودم. گفت: خواهر چیزی برای خوردن داریم، چیزی نخوردم، خیلی گرسنه هستم؟
کمی خورشت بادمجان داشتیم گرم کردم، یکتکه نان همروی گاز خشک کردم به او دادم. کنارم نشست و خورد. صبح روز بعد بود. گفتم: حبیب بیا صبحانه بخور!
خندید و گفت: یک قاچ هندوانه خوردم، حالا حالاها باید جواب پس بدهم!
گفتم: روزهای؟
خندید. گفتم: حبیب اصلاً گردن من، من مجبورت کردم روزهات را بخوری!
قبول نکرد. گفت: من سالم بودم، مشکلی نداشتم که روزهام را شکستم، حالا هم باید آن یک روز را جبران کنم!
به خاطر همان یک روز، شصت روز روزه گرفت. یک ماه تمام پشت سرهم، سی روز هم دوشنبه و پنجشنبه.
هدیه به شهید حبیب روزی طلب صلوات- شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣البته سرتاسر زندگی من با مهدی لحظه به لحظه خاطره است ولی خاطره مهمی که حالادرذهن من خطور میکند آنرا بیان میکنم. ایشان در ارتباط با بیتالمال خیلی حساس بودند ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود
یک روزقراربود بچههای لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیایدمن از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر میآییدنان هم تهیه کنید مهدی که هم طبق معمول عصرها دیربه خانه میآمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانواییها بسته بودند نتوانسته بودنان تهیه کند زنگ زدندکه از لشکر نان بیاورندالبته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمیکردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند. نان را که آوردند مهدی پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که اینها را مردم برای رزمندگان اسلام ارسال کردهاند و چون تو رزمنده نیستی پس حق خوردن از این نانها را نداری. من هم مجبور شدم از خرده نانهایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کردم. البته این مراعات ایشان را میرساند نسبت به بیتالمال والا خدای ناکرده سوء برداشت نشود
شهید#مهدی_باکری
@defae_moghadas2
❣
❣#شهید_مصطفی_اسماعیلی
فرازی از وصیت نامه:
سعی کنید با هم بیشتر یک دل و یک زبان باشید و وحدت همیشگی خود را که امام امت و سایر مسئولان عزیز بر آن زیاد تکیه می کنند، حفظ نمایید زیرا که انسان واقعی در این زمان آزموده میشود.
باید این را بدانیم که وظیفهی حساس و خطیری به گردن ماست. هر کسی در هر پست و مقامی است، باید خود را برای خدمت به انقلاب آماده سازد وگرنه مدیون خون شهیدان است.
@defae_moghadas2
❣
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥❣ فرماندهای که یقین داشت به مرگ طبیعی نمیمیرد!
🔹 به مناسبت سالروز شهادت فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه، عبدالحسین برونسی
@defae_moghadas2
❣
❣دوره جوانی ابراهیم بود. در بازار کار میکرد. ابراهیم هفته ای یکبار ما را در چلوکبابی محل دعوت میکرد. چند هفته گذشت. یکبار گفت: امروز مصطفی پول غذا را حساب کرد. همه از او تشکر کردیم. هفته بعد گفت: امروز سعید پول غذا را حساب کرد و همینطور هفته های بعد...
ابراهیم شهید شد. یکروز دور هم نشسته بودیم. بحث چلوکباب شد. مصطفی گفت: یادتان می آید که ابراهیم گفت مصطفی امروز پول غذا را میدهد؟ آن روز هم پول را ابراهیم داد. اما برای اینکه من خجالت نکشم...
💫سعید با تعجب گفت: من هم همینطور... و بقیه هم همین را گفتند. آن روز فهمیدیم در تمام مدتی که ما با ابراهیم چلوکباب میخوردیم تمام پول غذا را خودش میداد. چون ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم؛ اما این کار را کرد که ما هم از غذای خوب لذت ببریم. چه آدمی بود این ابراهیم.
📔 برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم2
@defae_moghadas2
❣