❣#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
در روزهای بعد از شهادت، همه جا حرف از داریوش بود و ذکر خیر او میکردند. پدرش میگفت: هر سال دو سه بار برای من پول میفرستاد تا به فقرا بدهم. پدر خانمش را هم که دیدم به این موضوع اشاره کرد. بعضی از رفقای نزدیکش هم گفتند مبلغی برای فقرا به حساب ما میریخت. تازه فهمیدم داریوش چقدر اهل انفاق و اخلاص بوده. ایشان پول را تقسیم میکرد تا مبلغ انفاقی به چشم نیاید و هیچکس پیش خودش فکر نکند: داریوش چقدر دست و دل باز است.
@defae_moghadas2
❣
❣ #شهید #محمد_ابراهیم_همت
و من یک بار هم نشد در را با صدای زنگی که او می زند باز کنم. همیشه پیش از او، قبل از این که دستش طرف زنگ برود، در را به روی خنده اش باز می کردم. خنده ای که هیچ وقت از من دریغش نمی کرد و با وجود آن نمی گذاشت بفهمم پشتش چه چیزی را پنهان کرده. نمی گذاشت بفهمم در جنگ و عملیات هایشان شکست خورده اند یا موفق بوده اند. آن قدر بهم محبت می کرد که فرصت نمی کردم این چیزها را ازش بپرسم. کمک حالم می شد. خیلی هم با سلیقه بود. تا از راه می رسید دیگر حق نداشتم بچه ها را عوض کنم، حق نداشتم شیرشان را آماده کنم، حق نداشتم شیرشان را دهانشان بگذارم، حق نداشتم لباس هایشان را عوض کنم، حق نداشتم هیچ کاری بکنم. یک بار گفتم: تو آن جا آن همه سختی می کشی، چرا من باید بگذارم این جا هم کار کنی، سختی بکشی؟ بچه بغل، خیس عرق، برگشت گفت: تو بیشتر از آن ها به گردن من حق داری، باید حق تو و این طفل های معصوم را هم ادا کنم. گاهی حتی برخورد تند می کرد اگر بلند می شدم کار کنم می گفت: تو بنشین، تو فقط بنشین. بگذار من کار کنم. لباس ها را می آمد با من می شست. بعد می برد روی در و دیوار اتاق پهنشان می کرد، خشکشان می کرد، جمعشان می کرد می برد می گذاشتشان سر جای اولشان. سفره را همیشه خودش پهن می کرد و جمع می کرد. تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه فقط با او بود.
به نقل از همسر شهید
@defae_moghadas2
❣
نوبت شهرداری سرلشکر
آقا مجید یادت نره امروز شهرداری نوبت شماست و باید ظرفهای غذای بچهها رو بشوری!
نه خیر آقا حمید یادم نرفته حواسم هست!
بعداز نهار من پشت میز مجید نشسته بودم و مجید توی حیاط داشت ظرف غذای بچهها را میشست که نگهبان اومد و گفت:
دو نفر ارتشی اومدند با برادر بقایی کار دارند؛
گفتم: بهشون بگو بیان داخل؛
وقتی آمدند دیدند من پشت میز مجید نشستم تعجب کردند و گفتند ببخشید ما با برادر بقایی کار داریم، گفتم تشریف داشته باشید الان میان!
من آن موقع شانزده سالم بود و داشتم پشت میز مجید مجله نگاه میکردم؛
چند دقیقه که گذشت گفتند:
ببخشید برادر بقایی جایی رفتند؟
گفتم: نه دارند ظرفهای غذای بچهها را میشورند!
آنها که حسابی تعجب کرده بودند گفتند ما با برادر بقایی فرمانده سپاه کار داریم ها!
گفتم: بله ما بجز بقایی فرمانده سپاه که الان دارن ظرف میشورند کس دیگهای نداریم!
بعد من رفتم دنبال مجید و گفتم دوتا ارتشی با شما کار دارند؛
مجید گفت: کیا هستند؟
گفتم: نمیدونم از همینهایی که روی دوششون شلوغه و سهتا ستاره اینطرف و سهتا آنطرف دارند؛
گفت: برو منم الان میام؛
وقتی مجید وارد اتاق شد اول رفت دستهاش رو با حوله خشک کرد بعد با آنها سلام و احوالپرسی کرد و گفت جناب سرهنگ چه عجب یاد ما کردید؟
من تازه فهمیدم که آنها سرهنگ هستند،
آنها به مجید گفتند:
ببخشید برادر بقایی این برادر میگفت شما دارین ظرفهای غذای بچهها را میشورین!
بله هرچند روزی هم نوبت منه که ظرف غذای بچهها رو بشورم!
آنوقت این بچهها از شما فرمان میبرند؟
مجید لبخندی زد و گفت:
جناب سرهنگ هنوز مونده تا بسیجیها رو بشناسید!!
این گوشهای از نجابت و بیریا بودن فرمانده قرارگاه کربلا سردار شهید دکتر مجید بقایی بود که در سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی فکه به همراه سردار شهید حسن باقری به شهادت رسید!!
براساس خاطره سردار حمید حکیمالهی از سردار سرلشکر شهید دکتر مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا «برگرفته از کتاب اَم کاکا»
✍حسن تقیزاده بهبهانی
🌺 «یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ»
عیدتون مبارک. نماز روزه هاتون قبول. بهترینها را در سال نو برایتان آرزو میکنم. دعا کنیم ان شاءالله امسال سال ظهور امام زمان (عج) باشد.🌱
✍حسن تقیزاده بهبهانی
❣شهید حسین معزغلامی:
«جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را
کاش قبل آنکه بیدارمان کنند بیدار شویم»
#یاد_شهدا_باصلوات
@defae_moghadas2
❣
❣ تولد دو سردار مبارک
🔹یکم فروردین علاوه بر سالروز تولد سپهبد شهید قاسم سلیمانی، میلاد دانشمند شهید سردار محسن فخریزاده هم هست
🔹اولی به دستور ترامپ و دومی به دستور نتانیاهو ترور شدند. سرداران ایران اسلامی خاری بر چشم مستکبران جهان هستند.
@defae_moghadas2
❣
❣پروردگارا اگر دعایم در مورد شهادت قبول نگردد و سببش سیاهی قلبم باشد حاضرم اعضای بدنم را تقدیمت کنم. دستهایم را، پاهایم را و یا چشمهایم. اما از تو تقاضا میکنم که نکند من پس از معلول شدن به مردم فخر بفروشم و یا اینکه آن را وسیله ریا قرار دهم و اگر میدانی که از عهده هیچکدام برنمیآیم پس خود رحمی به من کن و راه را نشانم بده.
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: اسماعیل قنبریان
تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۷/۲۷
محل تولد: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۲
محل شهادت: شوش
نام عملیات: فتح المبین
محل مزار: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣من راهم را شناختهام و به سوی آن رفتهام. جهاد دریچه بهشت است و مجاهد گشاینده آن است و ما چه بکُشیم و چه کشته شویم پیروزیم. من گرچه لایق شهادت نیستم اما اگر به این فیض رسیدم آرزو دارم صدها بار کشته شوم و باز زنده شوم و دوباره در راه خدا شهید شوم. از برادران میخواهم که راهم که همان راه امام خمینی و رسول اکرم''ص'' است ادامه دهند و همیشه به یاد خدا باشند و خدا را فراموش نکنند که او بخشنده و مهربان است.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: اسماعیل نیک پور
تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۶/۳۰
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱/۳
محل شهادت: شوش
نام عملیات: فتح المبین
محل دفن: حوالی سایت چهار و پنج
مزار یادمان: گلزار شهدای بهبهان
مسئولیت: تخریبچی
@defae_moghadas2
❣