eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣فکر کنید یک جَمعی بوده که همزمان در آن، شهید زین‌الدین، شهید باکری، شهید کاظمی، حاج قاسم و شهید زاهدی بودند. 🔹آدم مبهوتِ وزن و عظمت اون جمع و جلسه میشه @defae_moghadas2
●خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد… ●اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه. ●هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد… ●یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….” ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام …. 📎بیسیمچی‌گردان انصار لشگر۲۷محمدرسول‌الله @defae_moghadas2
روایت یک دیدار به یاد سردار شهید سید رضی موسوی، خدمتگزار ارشد جبهه مقاومت «قسمت اول » «والنّاشطات نشطا» «والسّابِحاتِ سَبحاً» «فالسّابقاتِ سَبقا» «فالمُدَبِّراتِ اَمرا» خداوند سید رضی را رحمت کند، به نظر می آمد موثرترین نیروی سپاه ایران در سوریه بودند. بیش ازسه دهه از بهترین لحظات عمر خود را ، در آن منطقه پر تنش و پر فتنه، میدان دار اصلی فعالیت تمام نیروهای ایرانی اعم از نظامی و غیر آن بود. از تامین کوچکترین نیازها تا دقیق ترین آنها با انجام کاملترین هماهنگی‌های اجرایی و عملیاتی، با سرعت و نشاطی کامل، هرچند با ورود به اقیانوسی از آب و آتش. تا سالها، لازمه هر حرکتی حتی در دمشق و حومه آن ، عبور سریع از محورهایی بود که تک تیراندازان تکفیری بر آنها مسلط بودند و این اولین و ابتدائی‌ترین خطر و مانع راه بود در برقراری ارتباط و تأمین نیاز مجاهدان. 🌹 در بهمن سال ۱۳۹۹ که به همراه تعدادی از دوستان پزشک در محل کارشان در دمشق، مهمان ایشان بودیم از حیطه اشراف و مدیریت وسیع همه جانبه عملیاتی ایشان متحیر ماندم. چنین تصوری در من شکل گرفت که هیچ ایرانی پای در پلکان هواپیما برای سوریه نمی گذارد الا اینکه از ابتدا تا انتها تحت اشراف حمایتی ایشان قرار می گیرد. منهای نیازهای گروهی به نیازهای فردی و اجتماعی آنها نیز توجه دارد. در ورود به سوریه، با کمال تعجب دیدم که پاسپورت ما را مهر نزدند. پرسیدم چرا؟. گفتند: چون شما برای خدمت آمده‌اید این اقدام انجام شد تا به علت محدودیت‌هایی که آمریکا و غرب برقرار کرده‌اند مسافرت شما به این کشور، مانع کسب ویزای دیگر کشورها و نتیجتاً مانع حضور شما در کنگره‌های بین‌المللی نشود! افراد گروه که با آگاهی از این امر وارد سفر سوریه شده بودند قید این ممانعت‌ها را زده بودند اما ملاحظه این ظرافت کاری تیم هماهنگ کننده بسیار دلگرم‌کننده بود. در پایان سفر متوجه شدم که نیروی اصلی تصمیم‌گیر و هماهنگ کننده این کار، خود مرحوم سید رضی موسوی بوده‌اند! این هوشمندی کاری در نزد تیم پزشکان بدون مرز ایرانی بسیار ارزشمند بود. در ایام شهادت خانم سیده رقیه (علیه‌السّلام)، که کاروان‌های زیارتی زیادی وارد دمشق شده بودند، با آنکه سید از این اقبال عمومی مردم به زیارت پس از سالها تعطیلی خوشحال بودند اما از اینکه ظرفیت هتل‌ها پاسخگو نبوده و بعضی گروهها با امکانات کم در موکب‌ها اسکان یافته‌اند بسیار ناراحت بودند در حالی‌که اساساً تدارک کاروان‌های زیارتی به عهده ایشان نبوده است. ✍دکتر ابراهیمی دی‌ ماه ۱۴۰۲ @defae_moghadas2
روایت یک دیدار به یاد سردار شهید سید رضی موسوی، خدمتگزار ارشد جبهه مقاومت «قسمت دوم» 🌷در آن ملاقات، با آنکه سید از دیدار مهمانان خود دلخوش می نمود و دو ساعتی هم به اشتیاق چشم‌انتظار نشسته بود، اما چهره‌اش دارای خستگی مزمن ناشی از بیدارخوابی‌ طولانی بود. در کنار آن خستگی، اندوه و گرفتگی واضحی نیز جلوه می کرد. گویا در سازمان رزم آنها برای این نادره فرزانگان عرصه جهاد که از السابقون السابقون هم بودند نشانی از بازنشستگی، استراحت و آرامش تعریف نشده بود. او اهل جلوه گری و ارزش گذاری به کار خود نبود، به همین نسبت اهل شکوه و طرح مشکلات کار خود هم نبود، خود حل المسائل روزگار سخت بود برای همه؛ با این وجود پیدا بود که حس تنهایی، غربت، همراه با عدم درک دیگران از موقعیت ها، و کوتاهی مسوولین، آنها را در اذیت قرار داده است. رنج این «غربت ادراکی»، در مضمون کلام غالب نیروهای خدوم آنجا قابل درک بود. برداشت من از آن مهمانی این بود که به احتمال قوی دلیل دعوت جمع ما نیز همین بوده است. ابتهاج و شعف ناشی از درک و توجه عده ای از متخصصین به حوزه مشکلات درمانی گروهی از مستضعفین در منطقه مقاومت (مردم عادی اردوگاههای فلسطین) و حضور عملی در آنجا، که بی نیاز از تکلیف اداری و نظامی، صورت گرفته بود. با آنکه حجم کار ما محدود بود، بزرگ نبود، برای نیروهای نظامی و عملیاتی هم نبود اما گویا تاثیر روانی آن حرکت کوچک و محدود، در دلگرمی آن مجاهدان بزرگ خط مقدم ایثار, ارزش معنایی بسیاری داشته است. در واقع کار ما، قبل از آن‌که پاسخی به نیازهای درمانی مردم بی‌پناه داده باشد به نیاز روحی آن مجاهدان پاسخ گفته است. در لحظه پایان سفر نیز که سوار هواپیما شده بودیم، بار دیگر درست قبل از حرکت، از پنجره هواپیما سید رضی را دیدم که مشغول جابجایی سریع بسته هایی به داخل بار بود. در تهران متوجه شدم که آن بسته ها، هدیه های مبارک و لذیذ آن بزرگوار بوده است به ما که شامل زیتون، شیرینی، و لوحی شکسته از تصویر حاج قاسم با آخرین وصیتش بود که اینک در ظرف خاطرات الهام‌بخش ذهن من، تزئین مطب شده است. با آنکه به‌ظاهر هماهنگی های کاری گروه درمانی ارتباط مستقیمی با ایشان پیدا نمی کرد اما ایشان هواس‌شان بوده که از باب تقدیر ، آنها را دعوت بنماید و آن هدایا را نیز دقیقاً هماهنگ با زمان پرواز آنها با خود به فرودگاه آورده و بدون هیچ‌گونه تعارف و رودررویی با افراد گروه و یا گرفتن عکس یادگاری، که بخواهد اعتباری برای خود بخرد، خودش سوار بار نماید. یعنی توجه داشته که در آن سفر فشرده، افراد گروه ، حتی کمترین دردسری برای بسته بندی، جابجایی و وزن بار هم نداشته باشند. جالب آنکه حتی چنین کار اولیه‌ای را هم خود مستقیماً به انجام می رساند! پیداست که ایشان در کار خود، شأنی جز خدمتگزاری تعریف نکرده‌ است. نه طالب معروفیت و شهرت بود و نه خواسته‌ای دیگر داشت. روحش قرین رضوان خدا باد. ✍دکتر ابراهیمی دی ماه ۱۴۰۲ @defae_moghadas2
❣رفته بود بازدید از یک کارخانه‌ی تولید وسایل جنگی در آمریکا. ژنرال آمریکایی هلیکوپتری را نشانش داد و گفت: «جناب ادواردو این هلیکوپتر، پیشرفته‌ترین هلیکوپتر ماست. مانند او توی دنیا نیست. همه فناوری‌ها درآن جمع شده. این از همان هلیکوپترهایی است که پارسال در حمله به ایران از آن استفاده شد» ادواردو گفت: «منظورتان حمله به است؟ اما این هلیکوپترها با آن دبدبه و کبکبه‌شان در طبس زمین‌گیر شدند و شکست خوردند». ژنرال آمریکایی ماند چه بگوید! سرش را انداخت پایین و گفت: « خدای آنها قوی‌تر از هلیکوپترهای ما بود!» منبع: کتاب من ادواردو نیستم، خاطراتی از ادواردو آنیلی ص۴۹ 🔻۵ اردیبهشت‌ماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا به ایران در طبس گرامیباد. @defae_moghadas2
روایت یک دیدار به یاد سردار شهید سید رضی موسوی، خدمتگزار ارشد جبهه مقاومت «قسمت سوم» 🌷 دل سیر و نفس غنی‌ او رشک‌برانگیز بود. گویا در قالب ذهنی ایشان سهمی از غوغای درآمدها و برداشت‌های اقتصادی برای آسایش زندگی خود و فرزندانش دیده نمی شد. با وجود تورم افسارگسیخته داخل و زندگی سخت و پرمخاطره آنجا، نه نگران از دست دادن منافعی بود و نه نگران نرسیدن به خواسته‌های شخصی و خانوادگی. نه تنها خود آن زندگی را با انتخاب تحمل می کرد که بعضاً افراد خانواده هم مجبور بودند در آن شرایط دشوار امنیتی، در غربت همراه پدر باشند. یعنی این شخصیت‌ها، در کار خود، نه «خود» را، که زندگی خود را هم تعریف نکرده بودند. در حالیکه در ایران، در غالب موارد، مقام‌های مسؤول، در کار جز «خود» را نمی بینند و کار ما به‌ازای آورده‌ای است که برای آنها دارد. حجم بزرگ مفاسد و رشوه‌ها هم به همین علت است. این بود که از همان ابتدای آشنایی با این نیروها، با توجه به شرایط پر دردسر کاری آنجا و نیز نبود هیچ گونه موقعیت ارتباطی سرگرم کننده‌ برای زن و بچه های آنها بجز زیارت، این سوال همچنان تا به امروز در ذهن من دور می زد که در آن محیط پر استرس خسته کننده‌ی ناموزون، که نظم درستی بر مدیریت و کار آنجا حاکم نیست، این نیروها با دلگرمی به چه چیزی چنین ثابت قدم، ۲۴ ساعته، ۷ روز هفته را در تلاشند!؟ می دانیم که کشور جنگ‌زده سوریه، دارای انبوهی از مشکلات است. به‌لحاظ امکانات پزشکی و مدیریت درمانِ اورژانس‌ها نیز دارای محدودیت‌های فراوانی است. من از بعضی دوستان همراه، مواردی از مشکلات درمانی را که برای رزمنده‌ها بوجود آمده بود شنیدم که اگر داخل ایران رُخ می داد به راحتی قابل حل نبود بلکه به تجربه عرض می کنم اینجا هم با وجود امکانات غیرقابل مقایسه، کاری غیرممکن بود؛ اما آنجا، به محض تماس با سید و عرض مشکلات و محدودیت‌های پیش‌آمده، آن غیرممکن‌ها، ممکن شده بود. می فرمودند هر موقع شب هم که تماس گرفته می شد پاسخگو بودند و بلافاصله به حل مسأله می پرداختند. فرقی هم نداشت که ساعت دو و سه بعد از ظهر باشد یا دو و نیم شب. طبیعی است که حجم کار، تنوع نیازهای هر روزه محورمقاومت، سرعت پاسخی که به تناسب رویدادهای نوپدید لازم بوده، و نیز روحیه پیشرفت‌گرای ایشان که در آن شرایط ناهموار و ناهمگون، لازم می دیده برای کسب نتیجه، خودش کارها را تا پایان مدیریت کند، شرایط را چنان رقم می زند که برای ایشان حتی استراحت ضروری هم معنایی نداشته باشد. بی ادعا و بی غرض، تمام ظرفیت 24 ساعته خود را، فعالانه، با بهره‌وری 48 ساعته، در کار حل مسأله بود. او به‌واقع یک نیروی عملیاتی 247 در مدیریت بحران بود. ✍دکتر ابراهیمی دی ماه ۱۴۰۲ @defae_moghadas2
❣سال 65 بود. محسن تازه از جبهه برگشته بود.چند روزی مرخصی داشت. من را صدا زد. گفت: برادرم خانه ای اجاره کرده، بیا با هم بریم قبل اسباب کشی آن را تمیز کنیم. صبح زود با موتور و یک دبه 20 لیتری آب به دنبال من آمد. گفتم: مگه آن خانه آب نداره؟ گفت تا قبل ساکن شدن حساب آب با مستأجر قبلی است، من یک لیوان آب هم از آنجا بخورم، مال مَردم است، فردا روز که مُردم، جواب آن یک لیوان آب را چه طور بدهم. یک دبه آب با خودم می برم، که مدیون کسی نباشم. تو هم تشنه شدی از این آب بخور. علی این ذره المثقال بدبختمون می کنه ها. حدود دو روز آن خانه کار کردیم، وقت وضو نماز هم به مسجد می رفتیم. غروب روز دوم کار تمام شد. وسایل را جمع کردم که برویم. دیدم با دو دست شاخه های نارنج توی حیاط را گرفته و شانه هایش تکان می خورد. کنارش رفتم، دیدم به پهنای صورت اشک می ریزد. گفتم: محسن کاکا چی شده، چرا گریه می کنی؟ گفت: خدا دیگه بسمه، دیگه کی می خواهی من را ببری؟ چقدر برم و بیام و یکی از بچه های پایگاه مسجد شهید شده باشه. منی که این ها را آوردم به مسجد شهید شدند، اما خودم راست راست دارم بین مردم راه می رم. خوب که گریه کرد. حواسش که به من جمع شد: گفت یه وقت به بچه ها نگی من گریه می کردم. گفت دلم گرفته بریم گلزار شهدا. مثل همیشه دوری در قبور شهدا زد، تا رسید به قبر برادرش. می گفت: ببین کنار مهدی یک جای خالی هست،این جای من است.کسی را اینجا خاک نمی کنند، چون سندش را به اسم من زده اند. وقتی در کربلای 4 شهید، جنازه اش، همان جا که می گفت دفن شد. 🌸🌷🌸 هدیه به شهید محسن ظریفکار صلوات،،شهدای فارس @defae_moghadas2
❣ماییکه ادعاۍ سربازی امام زمان (عج) را داریم باید حرکات و سکنات ما طورۍ باشد که آقا ما را به سربازۍ خویش قبول فرماید و ما افتخار بودن در لشکر امام زمان (عج) را داشته باشیم @defae_moghadas2
روایت یک دیدار ادامه👇 بد نیست که اینجا در مقام مقایسه، یادی کنیم از رئیس‌جمهوری که در بحران سیل مخرب سال 1398 که 25 استان کشور را در بر گرفته بود و جان و مال و زندگی مردم بر فنا می رفت حاضر نشد حتی برای یک روز هم که شده از تعطیلات عید خود بکاهد! نه در متن بحران، که در دفتر کارش در تهران حاضر شود و شفاهی هم که شده به ابراز پیگیری مشکلات و مصیبت‌های مردم بپردازد. 🌹 حقیقتاً چگونه سید، آن حجم از کارهای متنوع و حساس را، در زیر چشم دشمن، با آن همه شرایط دشوار ترکیبی از رنج و درد و محدودیت و محرومیت، تا پایان تعقیب می کرد و تحمل می نمود!؟ آن‌هم نه تحملی از سر ناچاری و اجبار که با سینه‌ای گشاده پذیرای خدمت بود. به‌گونه‌ای که معروف بود هیچ نیازی به آقا سید حواله نمی گردد الا اینکه برآورده می شود. او کارها را از دریچه منافع خود نمی دید و چیزی را نمی خواست به جانب خود بکشد، این بود که با هیچ کسی در رقابت و نزاع نبود. با همه در صلح بود. او با همه نیروهای جبهه مقاومت ارتباطی برد برد برقرار کرده بود. ارتباطی نرم و پذیرنده که از طرح هیچ نیازی از طرف هیچ فرد و گروهی دل‌تنگ نمی شد. خود به اندازه چهل مرد کارمی کرد و دیگران را هم به حرکت وا می داشت. چرخ مقاومت بر دوش او حرکت می کرد. خدایش با بهترین پاداش‌ها سید رضی را به مقام «فترضی» «وَلَسَوفَ یُعطیک ربُّک فترضی» برساند. 🌹 برای ما که هفته‌ای بیش آنجا نبودیم با وجود شوق خدمت ، زیارت ، و نیز سیاحت شهر تاریخی دمشق، با کلی هماهنگی و امکانات رفاهی فراهم آمده، تحمل ادامه حضور در آن فضا سخت بود. بنابراین، این سؤال مطرح بود که ایشان چگونه، نه یک هفته و دو هفته، و نه یک ماه و دو ماه، که سالهایی طولانی توانسته‌اند قرار و آرامش خود را در بیقراری و رنج قرار دهند. راز این آرامش و قرار دل،در دل آن بیقراری‌هاو بی‌ثباتی‌ها در چیست؟ منبع الهام و انرژی آنها در آن محیط پر اضطرار و پر اضطراب در چیست؟ با وجود آن محدودیت‌های‌ اجرایی، و آن حجم از فشارها و ایذاهای تحمیلی از بیرون، این قوت قلب بالا را در پیگیری شجاعانه امور، آن هم با سرعت و نشاط بالا چگونه بدست آورده بودند که وجودشان عامل دلگرمی تمام نیروهای مقاومت شده‌ بود؟ آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست ورنه همه مرادها همچو نثار آیدت این غزل زیبا، تفاوت نگاه امثال من را به زندگی با امثال سید رضی نشان می دهد و در آن به علل موفقیت و رضایت خاطر او در دل تنگناها و گرفتاری‌ها می پردازد. او همچون حاج قاسم نمونه اعلایی از مردان پیشرفت‌گرای انقلاب بود.