eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس خود این جملات اطلاعات مهمی را انتقال می داد. با وجود همه خستگی‌ها اشتیاق مرا برانگیخت که ببینم این مجاهد فی‌سبیل‌الله و یارِ جانی روح‌الله و سیدعلی کیست که به رغم سن بالا و مشکلات طولانی قلبی، مدیریت میدانی نیروها را به عهده دارد. چون این پذیرش مدیریت با آن شرایط جسمی و سِنّی جز با «عهدی» که شخص در باور و اعتقاد خود به راه و هدف سیدعلی داشته باشد قابل توجیه نیست . این بود که فراتر از بحث پزشکی، خود مشتاق زیارت ایشان شدم. اما آن دوست ادامه سؤالات ذهنی مرا هم پاسخ داد . قبل از آنکه بپرسم چرا این موقع شب؟ چرا این دیدار برای فردا هماهنگ نشده؟ بیان کرد: «چون این فرمانده جدیداً از جبهه حلب برگشته است و یکی دوساعتی هم بیشتر فرصت حضور در دمشق را ندارد دوستان بهداری سپاه در سوریه مصلحت دیده‌اند که شرایط قلبی ایشان در این فرصت کوتاه حضورشان در دمشق توسط اساتید ایرانی ارزیابی شود». اما هنوز هم معرفی نکرده بودند که با چه مقامی روبرو می شویم. تصور من این بود که احتمالاً یکی از فرماندهان رده سوم و چهارم سپاه باشد. چرا که دلیلی نداشت بیماری قلبی پیشرفته یک فرمانده ارشد را در سوریه مورد ارزیابی آنژیوگرافی و درمان قرار دهند ولی به هرحال اکنون دیگر موقعیت فرماندهی او برای من مهم نبود. خود دیدار آن شخص مهم بود حتی اگر در حد یک فرمانده گروهان باشد. از طرفی در آن چند روز متوجه شده بودم که دوستان بهداری سپاه سوریه برای تمام نیروها در هر سطح از خدمت که باشند سنگ تمام می گذارند؛ که خود دریافت این حس از عملکرد آنها نیز به ما انگیزه خدمت بالاتری می بخشید که صبورانه‌تر عمل کنیم. به هرحال این مسیر طولانی طی شد و ما در یکی از خیابان‌های عادی دمشق پیاده شدیم. ورودی منزلی هم که وارد آن شدیم کاملاً عادی بود. درب منزل و ورودی اتاق‌ها باز بود؛ بدون هیچ نگهبان، گیت بازرسی و یا مونیتور واضحی. ورودی منزل، یک فضای دو ونیم در سه تا سه و نیم متر بود که فقط گنجایش پارک یک ماشین را داشت. با نرده‌ای که آن را از خیابان جدا می کرد و کاملا هم باز بود. یعنی حیات خاصی در کار نبود . در انتهای این فضای محدود سرباز، دو سه پله پایین‌تر، دو درب از روبرو و کنار باز بود. بدون هیچ مونیتور و مأموری بر سر در آن. شرایط فوق العاده عادی بود. من بی‌هوا از درب روبرو وارد شدم چون تصور می کردم از این نقطه به بعد احتمالا با تعویض وسیله و یا با عبور از گیت‌هایی امنیتی، تازه باید برای دیدار فرمانده به سمت یک محیط نظامی خاص حرکت کنیم. اما همین که وارد اتاق شدیم با کمال تعجب و البته خوشوقتی زیاد با سردار سرافراز سپاه اسلام حاج ابومهدی(زاهدی) روبرو شدیم . شهید حسین امان‌اللهی و دو نفر دیگر نیز حضور داشتند که ممکن است اکنون آنها نیز جزو شهدا باشند. شرایط منزل بسیار عادی ولی تمیز و مرتب بود؛ بدون هیچ محافظ ، سلاح، و یا لباس فرمی؛ نه در بیرون و نه در داخل منزل. ✍دکتر محمود ابراهیمی @defae_moghadas2
❣یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود. محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد. نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد. خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود. مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود. @defae_moghadas2
❣با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره" یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ "أنا زائر الحســــــین ع" شهید_محسن_درودی @defae_moghadas2
1.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 *شهید نادر نبهانی تاریخ تولد :1343/1/15 تاریخ شهادت :1363/2/14 منطقه عملیاتی سومار 🌹شادی روحش صلوات *ستاد یادواره شهدای ویس* @defae_moghadas2
بیاد شهید ابومهدی( محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس من قدری بهت‌زده شدم اما فرمانده شهید از همان ابتدای برخورد بسیار صمیمی، پرانرژی، خنده رو ، خوش سخن و جذاب ظاهر شد. به هیچ وجه حالت‌های هیجانی، گرفتگی و یا اضطرابی که معمولاً در مسوولان ارشد میدانی با تلنباری از مشکلات و گرفتاری‌ها دیده می شود در او ظاهر نبود. اطمینان و قوت قلب عجیبی در رفتار و گفتارش حاکم بود. انگار که هیچ دغدغه‌ای نداشت. جالب است که بعد متوجه شدم این شادی و خوش‌رویی شهید به گونه‌ای همیشگی بوده است که یکی از دوستان ایشان به طنز به ایشان گفته است: «اگر شما شهید هم بشوید در روزهای عادی نخواهد بود باید روز سیزده فروردین باشد که همه در طرب‌اند». عجیب است که سرنوشت قهرمان ما هم چنین می شود. شهادت در سیزده فروردین رخ می دهد اما چه سیزده فروردینی! روز قدر بیست و یکم ماه مبارک رمضان! روز شهادت مولا و سرورشان آقا امیر مؤمنان و شنبه قبل از روز قدس! محل شهادت نیز کنسولگری ایران. این شهادت با آن شرایط باعث می شود که هم روز قدس پرمشارکتی را رقم بزند و هم دلایل لازم را برای بسیج افکار و ارده‌ها، از هر طیف و جریانی در سطح ملی و بین‌المللی برای زدن ضربه‌ای اساسی به صهیون فراهم آورد. یعنی نه تنها زمان که مکان شهادت هم از هر حیث برای شهید بهترین بُرد و اثر را برای آزادی قدس که هدف اصلی او بود تولید می کند. در حالیکه اگر در حلب توسط داعش و یا در هر نقطه دیگری جز ساختمان کنسولگری به شهادت می رسید چنین تاثیری را پیدا نمی کرد. یعنی شهادت او نیز فتح باب دیگری شد بس عمیق‌تر از حیات ظاهر او؛ بگونه‌ای که با زمینه‌سازی اولین حمله مستقیم ایران به اسرائیل(وعده صادق)، باعث شد که با کنارزدن پسماندهای ذهنی «تله تنش» در نیروهای تصمیم‌ساز کشور، هم اقتدار ملت و ارتش کشور ما در سطح بین‌الملل به ظهور و تثبیت برسد و هم تاریخ مقاومت در برابر اسرائیل به قبل و بعد آن ضربه اساسی تقسیم شود. آری او به معنای حقیقی کلمه «عاش سعیداً و مات سعیدا» گشت. این‌ شهید و یارانش از معدود انسان‌هایی هستند که نه تنها حیاتشان در راه خدا سپری شد که آن خط سیر را با شهادت خود در بالاترین مرحله حیات عندالرب تزیین و تقویت کرد و بالاتر، بعد مرگشان را هم خداوند با بالاترین تأثیر در راه تثبیت حق بکار گرفت. شهید حسین امان‌اللهی نیز با آن قد رشید و رعنایش، و لطافت و خوش‌رویی کلام و رفتارش گرمابخش محفل آن شب بود. به هرحال جلسه زیبائی بود. فرمانده شهید بعد از شکر و سپاس از تیم پزشکی و ابراز عدم رضایت بابت زحمتی که در آن موقع شب فراهم آمده بود با شور و حرارت بالایی سخن می گفت آنهم سخنانی کاملاً امیدبخش، دلگرم کننده و نشاط‌انگیز. ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2
❣ موقع اذان، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم تکبیر نمازش را می‌گفت! این نماز اوّل وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار نماز آخرش را می‌خواند! ‌چنان با عشق نماز میخواند که گویی به آسمان وصل شده است! میگفت: هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندیم. به امامت خودش. 📚 شهید علی صیاد شیرازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌@defae_moghadas2
❣یک شب که تعدادی از خلبان ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد یکی میگفت: من به خاطر حقوقی که به ما میدهند میجنگم، یکی دیگر میگفت: من به خاطر بنی صدر میجنگم. یکی میگفت من به خاطر خودم میجنگم و دیگری گفت من به خاطر ایران می جنگم. شهید کشوری گفت: من همه این ها را قبول ندارم تنها چند تا را قبول دارم و گفت: من به خاطر خدا می جنگم @defae_moghadas2
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 *شهید سید طاهر مشعشعی تاریخ تولد :1339/10/1 تاریخ شهادت :1362/2/15 منطقه عملیاتی کردستان 🌹شادی روحش صلوات *ستاد یادواره شهدای ویس* @defae_moghadas2
بیاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس چنان خودمانی حرف می زد و مطالب متنوع مطرح می شد که من با تعجب به مسئول هماهنگی آن ملاقات گفتم مگر ایشان نباید ملاحظه مسائل اطلاعاتی را بنمایند؟ گفتند ایشان تیم پزشکی را خودی حس می کند. از همراهی حضورش با نیروهای میدان می گفت بگونه‌ای که من احساس کردم نزد ایشان همراهی با یک سرباز جزء ، معادل ارتباطی که با افسران رده بالا هست اعتبار و اهمیت دارد! این نگرش حرفه‌ای انسان را مجذوب و کنجکاو می کرد که ایشان با چه فلسفه‌ای از پیکار و نبرد رشد کرده و بزرگ شده‌ است! در حالی که بعد احوالپرسی و دیده بوسی‌های اولیه با فاصله‌ از ما، در سمت مقابل رختخوابی که پهن بود نشسته و لحافی هم بر روی دوپایش بود و با روحیه و نشاط بالایی هم همه را مجذوب سخنان خود نموده بود متوجه شدم پای چپ خود را بیقرارانه مدام تکان می دهد. به شیوه تکانی که معمولاً انسان از سر درد و ناراحتی، ناچار به عضو خود می دهد! با این وجود در صورت و کلام وی چیزی از این ناراحتی دیده نمی شد. پرسیدم پایتون مشکلی دارد؟ گفت : در دوران دفاع مقدس ترکشی بر نخاع من نشسته که باعث شده اعصاب حرکتی پا آسیب ببیند و عضلات آن به تحلیل برود ، اما در مقابل اعصاب حسی پا به شدت تحریک شده و همیشه یک احساس سوزش و سرمای شدیدی در پای خود دارم بطوریکه حتی در گرمای شدید تابستان جنوب ایران نیز از جوراب های ضخیم استفاده می کنم. برای قابل تحمل شدن این مسأله، بچه‌های حزب‌الله برای من یک جوراب برقی هم گرفته بودند اما چون استفاده از آن راحت نبود و پا را اذیت می کرد کنار گذاشتم. قبل از اینکه بپرسم این درد دائم پا را چگونه تحمل می کنی؟ سوال را خواند و ادامه داد: هر موقع حس می کنم خیلی در فشارم به یاد می آورم جانباز محترمی را که از شدت درد پتو را گاز می گرفت تا صدای آه و دردش دیگری را معذب نکند؛ یا جانباز دیگری را که او نیز در شرایط بسیار دشوار و عذاب آوری به شکل خاصی درد و ناراحتی خود را پنهان می کرد و قورت می داد و می گفت برای خداست باید صبوری کرد! یعنی: « با تأسی به موارد بسیار دشوارتر سعی می کرد به درد خود آرامش ببخشد و به خدمت خود ادامه دهد» و عجیب بود که در زبان و سیمایش ذره‌ای از آن درد عیان نبود. تازه فهمیدم دلیل قرارگرفتن در آن فاصله برای گفتگو که بظاهر بر رختخواب استراحت خود بود و آن طرز نشستن و انداختن لحاف بر روی دو پا، چه بوده است! ابتدای امر فکر می کردم ما مزاحم خواب ایشان شده‌ایم و در دل می گفتم: این رختخواب ، با این گفته رابط که ایشان فرصت حضور کوتاهی در دمشق دارند همخوانی ندارد! و از طرفی نشاط بالای ایشان نیز فاقد هرگونه علائمی از خستگی و خواب‌آلودگی است؟ پس علت انتخاب رختخواب برای نشستن در مقابل ما چیست؟ ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2