eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان براساس خاطره واقعی است. لطفاً تا انتها ببینید.👆
❣ یکم مردادماه، مصادف با شهادت شهید هسته‌ای کشور داریوش رضایی‌نژاد گرامی باد 🔹دانشمند هسته ای داریوش رضایی‌نژاد (متولد ۱۳۵۵ در آبدانان استان ایلام) موفق به طراحی و ساخت یک نوع مقاومت الکترونیکی بعنوان بار با اندوکتاس کوچک برای یک مولد ضربه با ولتاژ بالا و همچنین طراحی، ساخت و آزمایش یک سوییچ انفجاری بسته شونده با کاربرد زیرساخت های هسته ای شده بود و به همین خاطر از طرف مثلث شوم ترور (آمریکا، اسرائیل و انگلیس) در لیست ترور شوندگان قرار گرفت ایشان در یکم مرداد ۱۳۹۰ و در سن ۳۵ سالگی به ضرب گلوله در مقابل منزلش و در برابر چشمان همسر و دختر خردسالش مورد سوءقصد دو موتورسوار قرار گرفت و به شهادت رسید. @defae_moghadas2
. ▪️مادر شهید:رضا پسری آرام و ساکت بود شبها در بسیج فعالیت می کرد و به مسجد می رفت. روزها روزه می گرفت و من اطلاع نداشتم و چیزی نمی خورد. من فکر می کردم که او بیمار است یا ناراحتی دارد و از دوستانش پرسیدم که چرا رضا چیزی نمی خورد. دوستانش میگفتند که رضا روزه دارد. من از او پرسیدم پسر تو که سحری نمی خوری چرا بدون سحر روزه می گیری؟ گفت مادر بیا کنارم بشین .گفت مادر مگه تاکنون نشنیدی که در دوره حضرت علی (ع) زمانی همه روزه بودند فقیری آمد و آنان افطاری خودشان را به فقیر دادند و این عمل تا 3 روز تکرار شد مگر ما از آنها بالاتریم پشت او را زدم و گفتم ما که حضرت علی (ع) نمی شیم پسر.برگشت و گفت : درسته ولی می تونیم راه آنها را ادامه بدیم. . 🚩 رضا غلام پور ۱۶ ساله اهل بود که در ۲۱ تیر ۱۳۶۳ در با تیر به سر رسید. @defae_moghadas2
❣سلام بر او که میگفت: مطمئن باشيم در هر شغلی كه هستيم اگر ذره‌ای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا سقوط می‌كنيم. فردا نباشد پس‌فردا سقوط می‌كنيم چون انقلاب هر زمان يک موج می‌زند يک مشت زباله را بيرون می‌ريزد. ""احتمال بخاطر همینه که زباله خرها تو ایران و فضای مجازی و بلاخص تو جهان زیاد شده اند‌..!"" "شهید عبدالحمید دیالمه" @defae_moghadas2
❣شهید محمد اسلام نسب نقل می کرد، عملیات والفجر2 بود. قبل از حرکت برای گردان زیارت عاشورا می خواندم. دعا را به رسول دادم و گفتم ادامه بده... چند فراز را خواند تا رسید به این عبارت، اللّهُمَّ اجعَل مَحیایَ مَحیا محمد و آل محمد و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد (خدواندا زندگی و حیات ما را زندگی و حیات محمد و خاندانش قرار بده و مرگ ما را مرگ آنان قرار بده ) باز خواند و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد و تکرار کرد. شروع کرد به اشک ریختن و باز خواند و مَماتی مَماتَ محمد و آل محمد اشک می ریخت و این فراز را تکرار می کرد. گفتم رسول ادامه بده وقت نداریم. اما فقط اشک می ریخت و این فراز را می خواند و تکرار می کرد. دعا را از دستش گرفتم و خودم تمام کردم. به سمت منطقه عملیات حرکت کردیم. منطقه کوهستانی بود، رسول هم که از ناحیه ران مجروحیت داشت، با لنگیدن جلو نیروها حرکت می کرد. به جایی رسیدیم که مقداری آب بین سنگ ها یخ زده بود. رسول یخ را شکاند و شروع به گرفتن وضو کرد. گفتم چه وقت وضو گرفتن است. گفت می خواهم با وضو باشم! به خط درگیری رسیدیم. رسول با صدایی بلند نیروها را به حمله ترغیب می کرد که ناگهان صدایش خاموش شد... فهمیدم رسول شهید شد! 🌹🇮🇷🌹 هدیه به شهید رسول گلبن حقیقی صلوات- @defae_moghadas2
فرمانده اےکہ بعــد از شهادتش اسراییلی ها و منافقیــن برایش جــشن گرفتند😳😭🌹 فرمانــده عملیــات ایران در لبنان بود بعد هم شــد فرمانده عملیات قرارگاه حمزه. بین اسراییلے ها و منافقین معروف بود به ،،، اما خودش پایان نامه ها مے نوشت "امروز فردا ".💞 وقتی افتــاد زمین، یکے از منافقین فریاد زد این شــیرازیه، از ترس یه تیر خلاص تو سرش زدن، یکی تو دهنش، هفتاد تا هم به سینــش.... 😳😳😭 رادیو اســراییل و منافقـــین تا چند روز جشن گرفته بودند.... ابوالوردے @defae_moghadas2
❣برای تهیه مهمات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدم. به طرف اتاق فرماندهی رفتم. در باز بود ، اما حاج احمد نبود ... یکی از دوستان گفت: مطمئن نیستم ، اما شاید بدونم کجاست! به طرف دستشویی ها راه افتادیم... درست حدس زده بود ... حاج احمد در حالی که سطل آب به دست داشت، مشغول نظافت دستشویی ها بود. داغ شدم ... رفیقمون رفت تا سطل رو از دستش بگیره حاج احمد یک قدم عقب کشید و به نظافت مشغول شد. نگاهی کرد و گفت: یادت باشه! فرمانده هنگام جنگ برادر بزرگتر همه است... و در بقیه مواقع کوچکتر از همه... ♥️ 🕊 @defae_moghadas2
از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان عج در زندگی‌مان گم شود. @defae_moghadas2
❣شهید محمد اسلامی نسب در کنار شهید محمدعلی رجایی🌹 🌾برای کاری با آقای اسلام نسب به شیراز آمدیم. سوار بر ماشین جوانان محمد، از خیابان رد می شدیم که یکی از آشنایانش را دید که با خانواده کنار خیابان ایستاده اند. کنار آنها ایستاد و با آنها سلام و احوالپرسی کرد. ظاهراً از شهرستان آمده بودند. رو به من گفت پیاده شو! پیاده شدم. خودش هم پیاده شد و کلید ماشینش را به سمت آن بنده خدا گرفت و گفت: این ماشین من، در اختیار شما! بعد کلیدی را از جیبش را در آورد و گفت: این هم کلید خانه ام، هر چند روز که می خواهید در خانه من بمانید. آنها که رفتند، متعجبانه گفتم: محمد آقا، شما مگر خودتان به ماشین نیاز نداشتید. خندید و گفت: این ماشین و خانه، هیچ کدام مال ما نیستند، همه امانت خداوند هستند. دیروز به ما داده است، فردا هم پس می گیرد. بگذار حالا که رفتنی هستند، با آنها کار چند نفر را هم راه بی اندازیم! راوی غلامحسین شهنواز 🌷🌹🌷 هدیه به سردار شهید محمد اسلامی نسب صلوات- @defae_moghadas2
❣ در وصيتنامه‌اش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد. ● ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه مي‌گفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، مي‌دهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. ● می‌گفت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت: دوست‌تان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. نقل از محترمه شهید ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2
علمدار عملیات مرصاد، شهید رضا نادری ♦️سنگ قبر شهید نادری در گلزار شهدای شاهرود حال و روزی متفاوت دارد. بنابر وصیت خودش روی آن این گونه نوشته اند: ♦️ای برادر به كجا می‌روی، كمی درنگ كن! آیا با كمی گریه و خواندن یك فاتحه بر مزار من و امثال من، مسئولیتی را كه با رفتن خود بر دوش تو گذاشته‌ایم فراموش خواهی كرد یا نه؟ ما نظاره گر خواهیم بود كه تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی كرد. @defae_moghadas2
کاروان حضرت زینب (س)... 🌱بعداز شهادت مظلومانه سیدحسین و یارانش در هویزه، رفت‌وآمدها به خانه شهیدعلم‌الهدی زیاد شد. روزی مادر شهید از خانم‌هایی که مرتب به او سر می‌زدند پرسید شما این برنامه سرکشی و دلجویی را برای همه خانواده‌های شهدا اجرا می‌کنید؟ گفتند نه، چون پسر شما حق استادی به گردن ما دارد ما وظیفه خود می‌دانیم که به شما سر بزنیم. همانجا مادر شهید از آنها خواست تا این برنامه را برای همه خانواده‌های شهدا اجرا کنند. 🌱از فردای آن روز مادر شهید علم‌الهدی با خانم‌های هیئت در آن شرایط‌سخت زیر آتش توپ‌وخمپاره برای همدردی با خانواده‌های شهدا از این خانه‌ی شهید به آن خانه شهید می‌رفتند. رفته رفته تعداد مادران شهدا زیاد شده و تبدیل به یک کاروان شدند. و اسم این حرکت‌شان را هم کاروان حضرت زینب (س) گذاشتند. مادر شهید علم‌الهدی درباره انتخاب این نام میگفت: "پسران ما کار حسینی کردند و ما هم باید کار زینبی کنیم" اغلب خانواده‌های شهدا در اهواز مادر شهید را می‌شناختند و منتظر آمدن کاروان این بانوان بودند. @defae_moghadas2