❣ فرمانده جوانی که پای درس رهبر انقلاب بزرگ شده بود
✏️ رهبر انقلاب: من شهید محمود کاوه را از بچگىاش مىشناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگى مسجد امام حسن بود - كه بنده آنجا نماز مىخواندم و سخنرانى مىكردم - دست اين بچه را هم مىگرفت با خودش مىآورد، و من مىدانستم همين يك پسر را دارد، گاهى حرفهاى تندى هم مىزد كه در دوران اختناق آنجور حرفى كسى نمىزد.
✏️ اين بچه آنجور توى اين محيط خانوادگى پرشور و پرهيجان تربيت شد و خوراك فكرى او از دوران نوجوانيش عبارت بود از مطالب مسجد امام حسن. كه از نوارها و آثار آن مسجد [مىشد فهميد ]كه چه نوع مطالبى بود. در يك چنين محيط فكرى اين جوان تربيت شد، و جزو عناصر كمنظيرى بود كه من او را در صدد خودسازى يافتم؛ هم خودسازى معنوى و اخلاقى و تقوايى، هم خودسازى رزمى.
✏️ در يكى از عمليات اخير دستش مجروح شده بود تهران آمد سراغ من؛ من ديدم دستش متورم است.
بنده نسبت به اين كسانى كه دستهايشان آسيب ديده يك حساسيتى دارم، فورى مىپرسم دستت درد مىكند. پرسيدم دستت درد مىكند گفت كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم، برادرهاى مشهدىاى كه آنجا هستند، گفتند دستش شديد درد مىكند، اين همه درد را كتمان مىكرد و نمىگفت - كه اين مستحب است، كه انسان حتىالمقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد - يك چنين حالت خودسازى ايشان داشت.
✏️ یک فرماندهى بسيار خوب بود، از لحاظ ادارهى واحد خودش در تيپ ویژه شهدا. این تیپ یک واحد خوب بود جزو واحدهاى كارآمد ما محسوب مىشد.
خود او هم در عمليات گوناگونى شركت داشت، و كارآزمودهى ميدان جنگ شده بود؛ از لحاظ نظم ادارهى واحد، مديريت قوى، دوستى و رفاقت با عناصر لشگر و از لحاظ معنوى، اخلاق، ادب، تربيت توجه و ذكر یک انسان جوان اما برجسته بود.
✏️ اين هم يكى از خصوصيات دوران ماست، كه برجستگان هميشه از پيرها نيستند، آدم جوانها و بچهها را مىبيند كه جزو چهرههاى برجسته مىشوند. رهبان الليل و اسدالنهار غالبا توى همين بچههايند، توى همين جوانهايند. ۶۶/۵/۲۷
🗓 ۱۱شهریور، سالگرد شهادت شهید محمود کاوه فرمانده لشکر۵۵ ویژه شهدا
@defae_moghadas2
❣
❣روزی کنار مغازه پدر حمید ایستاده بودم که با موتورش آمد. با پول خودش مقداری میل گرد خرید و به اندازه هایی که می دانست برش داد. گفت: «آقا یحیی با من میایی؟»
- «کجا؟»
- «به خسرویه!»
حمید معلم مدرسه روستای خسرویه بود. من پشت سرش نشستم، میل گرد ها را روی پایم گذاشت، مقداری هم نان سنگک، پنیر و حلوای ارده همراه داشت آنها را هم روی میل گرد ها گذاشت و رفتیم به سمت روستا. جاده خاکی بود و پر از پیچ و پستی و بلندی. از دست انداز ها که عبور می کرد، آهن ها به پایم ضربه می زد. حمید گفت: «درد هم دارد؟»
- «معلومه که درد داره!»
- «این طور مواقعی که توی زندگی برای تو سختی پیش می آید به فکر آن زندانی های سیاسی باش که در زمان شاه ملعون سخترین شکنجه ها را تحمل کردند که این انقلاب به پیروزی برسد!»
وقتی به روستا رسیدیم، دست به کار شد و با آن میل گرد ها برای بچه های روستا پلی ساخت و جایگزین پل چوبی قبلی کرد که هنگام بارندگی حسابی درد سر ساز بود. نان و پنیر و حلوایش هم همه سهم دانش آموزان بود. در مدتی که در آن روستا بود برای مردم حسینیه ای ساخت و کلی کار های عمرانی دیگر.
در روستا پیرمرد فقیر و بیماری بود که کسی به او توجه نمی کرد. حمید این پیرمرد را روی دوش می کشید و برای درمان به شهر می آورد و بعد از درمان به حمام می برد.
🌷یکی از دانش آموزانش تعریف می کرد؛ روزی سر کلاس یکی از بچه ها بلند شد و گفت: آقای عارف، توالت مدرسه دخترانه خراب است!
آقا معلم، خیلی عادی گفت: «باشه، درستش می کنیم!»
بعد از کلاس با موتورش رفت دستشویی را دید و بلافاصله رفت داراب و با مقداری جنس برگشت. صبح که به مدرسه آمدیم، دیدیم همه دستشویی ها درست شده است. فهمیدیم آقا معلم با کمک چند تا از دانش آموزان تا ساعت 12 شب مشغول درست کردن دستشویی ها بوده اند!
روزی به خانه حمید رفتم دیدم یک کارتن تخم مرغ خریده و گفته همه اینها را آب پز کنید. خیلی از دانش آموزانش دو شیفت بودند یعنی از صبح می آمدند تا غروب و چون بعضاً فقیر بودند، ظهر ها گرسنه می ماندند، حمید این تخم مرغ ها را آب پز می کرد و برای آنها می برد.
تعریف می کرد؛ روزی برای دانش آموزان ساندویچ کتلت درست کرده بودم، اما مانده بودم چه طور به آنها بدهم که به غرورشان بر نخورد. سر کلاس شروع کردم به پرسیدن سؤال، جواب هر سؤال یک ساندویچ بود. کم کم سؤال ها را آسان کردم تا اینکه همه بچه حداقل یک سؤال را جواب دادند و یک ساندویچ گرفتند!
🌸🌷🌸
شهید غلامحسین( حمید) عارف دارابی صلوات،، شهدای فارس
👇
تولد: 1336 دارب، ( 13 رجب) مصادف با میلاد امام علی(ع)
سمت:فرمانده عملیات سپاه داراب و بوشهر
شهادت: 22/4/1361، عملیات رمضان، ( 21 رمضان) مطابق با شهادت امام علی(ع)
@defae_moghadas2
❣
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ برشی زیبا از مستند «روایت فتح» با صدای آسمانی شهید آوینی
🔸آری، شهادت تنها مزد خوبان است.
🌹 یاد شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@defae_moghadas2
❣
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣مصاحبهای بسیار دلنشین با جانباز شهید اکبر آقابابایی؛ قبل از شهادت
پیشنهاد میکنم هرگز دیدنش رو از دست ندین
فرمانده شهید اکبر آقابابایی 🌹
@defae_moghadas2
❣
❣پیرمرد بعد از فتنه ۸۸ نگران جان رهبر بود. شهیدی به خوابش آمد و گفت نگران نباش، ما محافظ او هستیم. نشانی مزارش را هم گفت. پیرمرد اعتنا نکرد. خوابها تکرار شد. سراغ همان نشانی مزار رفت. تصویر شهید همان بود که در خواب دیده بود. روی مزار نوشته بودند:
محافظ رئیسجمهوری محترم حجت الاسلام سیدعلی خامنهای.
@defae_moghadas2
❣
❣ ۱۲ شهریور سالروز شهادت اسوه غیرت ملی، شهید رئیسعلی دلواری و روز ملی مبارزه با استعمار گرامی باد.
♦️شهید آوینی: «دین اسلام نه تنها در تعارض با فرهنگ های ملی نیست، بلکه چون خاک آماده ای است که شجره فرهنگ های ملی را می پرورد و صفاتِ حسنیٰ و استعدادهای نهفته آن را بر می گیرد و اظهار می کند.»
🔸منبع: کتاب «آغازی بر یک پایان»، مقاله «نظم نوین جهانی و راه فطرت»
@defae_moghadas2
❣
❣یک بار در شوش، از ساعت نه صبح تا یک بعد از ظهر تلاش کرد تا با تلفن عمومی با خانواده اش تماس بگیرد. گفتم: حاج آقا، سپاه که پنج خط تلفن دارد، از آنجا زنگ میزنیم، پولش را به حساب سپاه واریز میکنیم. گفت: نخیر، میخوام از بیت المال به هیچ شکلی استفاده نکنم. اگر خودم کوچکترین استفاده شخصی بکنم، دیگر به آن آقای نوعی نمیتوانم بگویم از بیت المال استفاده نکن. حتی هر ماه مبلغی از حقوق خود را به حساب سپاه واریز میکرد، مبادا از تلفن استفاده کرده باشد و هزینه آن را بیت المال بپردازد
🌹خاطره ای بیاد روحانی شهید عبدالله میثمی
📚کتاب "عبدالله" نویسنده: سردار سید علی بنی لوحی
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه بسیجی شهید علیرضا سبکتکین از زرین شهر اصفهان تیپ 44 قمر بنی هاشم علیه السلام.
🌹خداوندا تو خود میدانی که از روی احساسات نبود که به جبهه آمدم بلکه عشق به الله و معبود مرا به این دانشگاهِ عشق و شهادت و میعادگاه خون و اخلاص و صفا و عشق به حسین علیه السلام و کربلای او مرا به این وادی کشانید. خداوندا هرچند که میدانم لیاقت شهادت را ندارم، چونکه شهید مقام بالا و والایی دارد اما از تو میخواهم که شهادت را نصیبم کنی و مرگ مرا شهادت در راه مکتب اسلام و قرآن قرار دهی.
خدایا! هرچه داشتم اینک در طبق اخلاص نهادم و تقدیمت میکنم هرچند ناچیز است اما از این بنده حقیر پذیرا باش.
دوست ندارم که آقایم حسین بدون سر و با پیکری خون آلود به پیشگاه تو بشتابد ولی من با سر، شرمسار و با تنی گناهکار به سوی تو هجرت کنم. دوست دارم در آخرین لحظاتِ زندگی در کنار سنگر غرقه به خون و با سری خونین آقایم را ملاقات کنم.
(دقیقا به همین نحو در جزیره مجنون به دیدار آقایش شتافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.)
@defae_moghadas2
❣