6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویری جدید از سرداب امام زمان(عج) همراه با تصویری از داخل ضریح مطهر نرجس خاتون مادر گرامی امام زمان(عج) در شهر مقدس سامرا همزمان با سالروز #میلاد_امام_زمان(عج)
@defae_moghadas2
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سپه مهدی (عج) عازم، به نبرد است برادر
🔶 انتظار واقعهای عظیم است که لشکریان صاحبالزمان (عج) در دوران دفاع مقدس آن را به صحنه رویارویی با جبهه کفر کشاندند و در خاکریزها و کانالها و سنگرها، در جستوجوی موعود خویش بودند؛ لشکریانی که در امتداد قیام عاشورا، کربلایی دیگر را در عصر آخرالزمان رقم زدند تا به مهدی موعود بگویند که همچون اهل کوفه، امام عصر خویش را تنها نخواهند گذاشت.
🔶 فیلمی که مشاهده میکنید، مداحی حاج صادق آهنگران در وصف سربازان حضرت صاحب الزمان (عج) در جبهههای نبرد حق علیه باطل با عنوان «سپاه مهدی (عج)» است که همراه با صحنههایی از مجاهدتهای رزمندگان از مقابل دیدگان شما میگذرد.
و اما
آن روز نبرد با دشمن در خط مقدم و جبهه های جنوب و غرب کشور بود و حالا نبرد با دشمن در خیابانهای شهر ها است . آن وقت گلوله ها از جنس سرب بود ولی الان از جنس شبهه ها و امواج ماهواره ای و فضای مجازی است .
به هوش باشیم . اکنون سلاح مبارزه با دشمن قلم است و بصیرت و بصیرت .
@defae_moghadas2
شب عاشورا در چنانه
این نوشته تنها یک خاطره نیست ؛ روایتی است از یک شبِ پر تکرار در طول تاریخ . درست مثل شب عاشورا که هر جوانمردی ، در خیمه گاه ابا عبدالله شرح دلدادگی و ماندن کنار حجت خدا را بر صفحه تاریخ مانا کرد اما با دو تفاوت . شب عاشورا در سال ۶۱ هجری زیر خیمه امام حسین علیه السلام روی داد که اصحاب بی مثالش ۷۲ و شاید اندکی بیشتر فدایی داشت .
اما در شبهای عاشورای هشت سال دفاع مقدس ، خیمه امام حسین علیه السلام به وسعت جبهه های نبرد گسترده شد ، ولی در زمان غیبت امام و حجت آخر ؛ مهدی موعود .
و تفاوت دوم در تعداد فدائیان مولا بود . ایرانِ امام رضا علیه السلام پر شد از سینه چاکان و عاشقان شهادت . و این یعنی کربلا جاوید بود و جاوید خواهد ماند .
و اما شرح آن شبِ شیدایی .
دشتی پر از لاله های وحشی .
سرخ و مخملی و لطیف .
گردان عمار بود و خیمه های پر از بسیجی . زیر آسمان خدا . روزهایش پر از تلاش و آموزش . شبهایش پر رمز و راز . گاه خشم شب ؛ یا ستون کشی عملیاتی . مشق آفند در دل شب . وقت و بی وقت تمرین و جهت یابی ،به وقتِ تاریکی مطلق . بعد از عدم الفتح در والفجر مقدماتی ، همه منتظر عملیاتی دیگر بودند . چند ماه تمرین و آموزش و سختی های متفاوت ، که دوباره بوی خوش عملیات به مشام بچه ها رسید . دلها بی قرار و شور و شوق بی انتها .
چه سوز و گدازی بود به هنگام خواندنِ زیارت عاشورا . چه حال خوبی به وقت دعای توسل ،کمیل و ندبه .
اما حکایت آن شب چیز دیگری است . شبِ امضای شهادتنامه بسیجی های عاشق . شب عاشورای گردان عمار در دشت لاله خیز چنانه .
شاید چند شب بیشتر به انجام عملیات نمانده بود .حسینه گردان پر بود از بچه ها . ناله ، گریه و نوحه بود و التماس برای رسیدن به خدا . نور فانوس ها را پایینکشیده بودند و حسینه کم نور بود . حاج آقا جوکار روحانی با صفای گردان اشک ریزان پشت بلند گو به بچه ها می گفت : بچه ها الان وقت خواستنه . از خدا بخواهید . امشب شب عاشورای گردان عماره . مگه شهادت رو نمیخواهی؟ مگه آغوش امام حسین رو نمیخواهی؟ پس همدیگه رو حلال کنید . ببخشید .
گاهی بچه ها سینه می زدند و امام زمان را به حسینه دعوت می کردند و گاهی در آغوش هم حلالیت میطلبیدند . اسماعیل لشگری فرمانده گردان ، کنار حاج آقا جوکار گریه می کرد . آقا مرتضی مفاخری هم در بین بچه ها از خدا همانی را می خواست که اصحاب امامحسین می خواستند . رضا ابراهیم فرمانده گروهان شهید بهشتی در کنار نیروهایش سینه می زد . شب از نیمه گذشته بود ولی کسی دلش نمی آمد مراسم تمام شود ...
و این گونه بود که شهادتنامه ها امضا شد . دلها زنده تر شد ...
گذشت آن شب و چند روز بعد
فرمان رفتن به عملیات رسید . مهمات پخش شد . آخرین توجیه ها و توصیه ها گفته شد . سربندها به سرها بسته و آمادگی کامل گردید ...
رزمندگان از خاکریز خط مقدم زدند به دل دشمن . از لابلای تپه های پیچ در پیج منطقه عملیاتی گذشتند . تخریبچی ها در میدانهای مین معبر زدند . نوار سفیدی کشیده شد تا خط شکنان مبادا به روی مین های مرموز بروند .
درگیری شروع شد . آتش تیربارهای دشمن سینه آسمان را می شکافت . گاهی عزیزی غرق در خون می شد . خط اول دشمن شکست ... سپیده سر زد . شهیدان به خاک افتاده بودند و برخی مجروح شدند ...
من در اولین پاتک عراق مجروح شدم . درست صلات ظهر .
آنهایی که شهادتنامه شان امضا شده بود پر کشیدند و رفتند ...
شهید سید حسین باقری شبستری. شهید محمد رضا بصیریان. شهید حسن فروزنده . شهید رضا ابراهیم فرمانده ریز نقش گروهان شهید بهشتی . شهید حاج آقا جوکار و ...
سالها گذشت تا بدن مطهر شهیدان به آغوش خانواده برگشت . اما بسیاری از شهیدان هنوز پنهان ز دیدگان زمینی ها مانده اند .
و شهید حسن فروزنده یکی از آنهاست که پیکرش تاکنون برنگشته است .
خوشا به حال شهیدان مظلوم عملیات والفجر یک .
خوشا به حال اسماعیل لشگری فرمانده محبوب گردان عمار. خوشا به حال اصحاب امامحسین علیه السلام در دشت چنانه .
و این شبهای شیدایی بارها و بارها تکرار شد . دوکوهه ، کرخه ، اردوگاه کارون ، کوزران ...
نام شهیدان ، همیشه زنده است .
یاد شهیدان همیشه جاوید است .
والسلام
@defae_moghadas2
❣روایت عشق
💠در تمام مجالس و مراسم های عزاداری با پای برهنه شرکت می کرد.
حتی در تظاهرات های انقلاب پا برهنه بود.
در شب و روز پیروزی انقلاب تمام مدت پا برهنه در خیابان ها می دوید و کارمی کرد.
بعد هم وقتی وارد سپاه و بسیج شد پا برهنه بود حتی در سخت ترین عملیات ها هم حاضر نبود کفش به پا کند.
شب عملیات والفجر 8، مسئول هماهنگی اجرای عملیات بود. با پای برهنه کار هایش را پیش می برد. می گفت: «مگر شما قصد کربلا ندارید، کربلا را باید با پای برهنه رفت! »
همین پای تاول زده اش در شناسایی جسدش خیلی کمک کرد.
دو سه شب پشت سر هم خواب می دیدم علی اکبر شهید شده و جنازه اش گم شده است. چند روز بعد که از خط آمد جریان را برایش گفتم. گفت:
«خواب دیدی خیر باشه، چون به این موضوع فکر می کنی خوابش را هم می بینی! »
قبل از والفجر ۸من برگشتم جهرم. چند ماه بعد خواب تعبیر شد، علی اکبر شهید شد و جنازه اش چند روزی گم شد!
**
#شهید علی اکبر رحمانیان
سمت: فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 33 المهدی فارس
@defae_moghadas2
❣
❣شهید والا مقام مسعود صالحی
تاریخ تولد : 1345/06/01
تاریخ شهادت : 1364/11/24
محل شهادت : فاو-عملیات والفجر هشت
🌷فرازی از وصیتنامه شهید:
ای همیشه زنده. ای میراننده. به هرگونه میخواهی بمیرانیم. بمیرانم و هر طوری که میخواهی ببریم، ببرم. اگر یک بار به من به مرگم راضی نیستی هر بار بکشم و زندهام کن باز بکشم. حاضرم راضیم. فقط یک چیز از تو میخواهم. ای عزیز از من بگذر. گناهانم را محو کن و آتش جهنم را یار من مکن. به هنگام مرگ و مردن از مرگ فراری نیست. خدایی زندگی کنید. چنان باشید که به قول امام علی(ع) برای هر لحظه مردن آماده باشید. دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم حالا دیدم. گویی فرشتگان مامور در حال گرفتن فیلم از مایند. بهترین انفاقتان خواهرانم حجابتان سنگری آغشته به خون من است. میدانم بالاتر از آنهایید که سفارش به پوشش و حجاب شما را کنم. ولی بدانید تفنگی که در دست من است، چادری است که بر سر شماست. اگر میل به حفظ اسلام دارید چادرتان را سلاحم بدانید.
@defae_moghadas2
❣
❣شهید والا مقام عبدالرحیم رستگار
تاریخ تولد : 1341/09/15
تاریخ شهادت : 1364/11/27
محل شهادت : فاو-عملیات والفجر هشت
🌷ای کسانی که هم اکنون وصیتنامه مرا میخوانید، بدانید و آگاه باشید که این جهان آزمایشگاهی بیش نیست و همه به مرحلهای میرسیم که باید انتخاب کنیم. انتخابی سرنوشت ساز یا حق و یا باطل را. اگر حق را انتخاب کنیم راه سخت و دشواری در این راه دنیا انتخاب کردهایم و باید راه صبر را در پیش گرفته ایمان به حق را تقویت کرده اعمال شایسته در راه الله انجام داده تا رستگار شویم و اگر به باطل روی آوریم زیان میبینیم و از آتش جهنم در امان نخواهیم ماند.
@defae_moghadas2
❣
🔹 خاطره ولی الله همت (برادر شهید همت) از شهید قاضی میرسعید:
او سال 1361 در پاوه خدمت می کرد. زمانی که نزد امام می رفت و او را می دید اشک در چشمانش حلقه می زد.
حمید در زمان جنگ توانست در دانشگاه در رشته پزشکی تحصیل کند و با موفقیت آن را به سرانجام برساند؛ حمید فردی ولایتمدار بود، جاذبه او چندین برابر دافعه اش بود به طوری که جذابیت او تمامی رزمندگان و همکلاسی هایش را شیفته خود کرده بود.
روزی یکی از پزشکان حمید را با شخصی که پوشش درستی نداشت جلوی درب دانشگاه دید.
از حمید پرسید او کیست؟
حمید در پاسخ گفت: باید برای جوانان و کشور خود تلاش کرد، این جوان بسیار پاک است اما مشکلات جامعه او را به بیراهه کشیده است. ما باید تلاش کنیم این چنین افراد را همان کسانی کنیم که اسلام می خواهد...
شهید قاضی میرسعید پشت جبهه هم تلاش خود را می کرد تا جوانان را به مسیر اصلی بازگرداند.
شهید با وجود اینکه دانشجو بود زمانی که می شنید در جبهه عملیاتی است خود را به قرارگاه می رساند تا برای اسلام کاری کرده باشد.
در عملیات والفجر هشت در منطقه عملیاتی فاو، تصمیم گرفته شد اورژانسی در نزدیکی خط برپا کنند. حمید به عنوان داوطلب به آن اورژانس رفت تا به رزمندگان خدمترسانی کند؛ در همین عملیات بود که بر اثر اصابت توپ به این اورژانس به شهادت رسید.
نام و یادش در دل تاریخ جاودان است .
شهید شاهد است و نظاره گر ما .
🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸@defae_moghadas2
❣
💠 سبره شهدا 🌷
🌿 #قدرشناسی
🌧 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس ها و ظرف ها. همین طور که داشتم لباس می شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست های یخ زده ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می کشم. من نتونستم اون زندگی ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباس شویی لباس می شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می کنم. همین قدر که درک می کنی و می فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه».
💕 شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید
@defae_moghadas2
❣
❣آیت اللہ جوادی آملی:
ما برای اینکه از #دعای_شهدا برخوردار باشیم، باید در مسیر آنها حرکت کنیم و بدانیم، دعای شهدا، جزو دعاهای مستجاب است....
@defae_moghadas2
❣
❣شهید حسین محرابی شهیدی که از شهادتش خبر داشت
📌شهید مدافع حرم «حسین محرابی» روز ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۶ در نیشابوربه دنیا آمد و در تاریخ ۱۰ آذر سال ۱۳۹۵ در حلب سوریه بال در بال ملائک گشود و به شهادت رسید.
🔸او برای رفتن به سوریه از طریق تیپ فاطمیون نامنویسی کرد ولی چون این تیپ فقط مدافعان حرم افغانستانی را برای دفاع اعزام میکند، پس از چندین بار اقدام،ناامید نشد و همچنان برای رسیدن به هدفش که همان دفاع از حرم بود تلاشش ادامه داد.
🔹سرانجام یکی از روزها که به مشهد برگشته بود، خودرو را می فروشد و با هزینه شخصی خودش به لبنان میرود و این بار از طریق حزبالله لبنان به سوریه اعزام شد.
▪️یکی از همرزمانش روز قبل از عملیات به بقیه مدافعان حرم میگوید: فردا شهادت امام رضا(ع) است و خوش به حال کسی که فردا شهید شود. هنوز حرف این مدافع حرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش گفت: کسی که میگویی شهید میشود، من هستم.
▫️همرزم شهید در مورد نحوه شهادتش می گوید:شهید محرابی روی پشت بام یکی از ساختمانها پشت من ایستاده بود که ناگهان صدایی را از پشت سرم شنیدم. به محض اینکه برگشتم، حسین روی زمین افتاده بود.
🔻خونریزی او به شدت زیاد بود. دوباره برگشتم و مشغول تیراندازی به سمت داعشیها شدم و مجدد به حسین نگاه کردم. در حالت سجده بود و آخرین کلمهای که گفت: «یا اباالفضل (ع)» بود. تیر دقیقاً به قلب شهید خورده بود.
#شهید_حسین_محرابی
@defae_moghadas2
❣
❣روایت عشق
💠هر سال چندین روز قبل از فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زهرا(س)، بچه های مسجد دور هم جمع می شدند و بساط عزاداری حضرت رو فراهم می کردند. یکی از این برنامه ها، برپایی خانه نمادین حضرت زهرا (س) و درب نیم سوخته بود.
محسن با ارادت ویژه ای که به ساحت مقدس مادر سادات داشت، هرسال پای ثابت این برنامه بود؛
توی همه ی کارهایی که لازم به کمک بود، از بنایی گرفته تا پخش چای و شربت، پیش قدم بود.
اما سال ۹۹ آخرین فاطمیه ای بود که آقا محسن برای غربت و مظلومیت حضرت زهرا(س) عزاداری کرد.
یکی از رفقای شهید تعریف می کرد ایام فاطمیه ۹۹ در محل کار در زاهدان بودیم که آقا محسن بخاطر مشغله کاری و مأموریت ها کمتر می رسید توی مراسمات عزاداری فاطمیه شرکت کنه؛
یادمه یک روز در همین ایام فاطمیه، بعد از نماز ظهر و عصر درب اتاق آقا محسن رو باز کردم و دیدم محسن با یکی از همکاران توی اتاق نشسته بودند و با صوت روضه حضرت زهرا(س) که در حال پخش بود، سر به زیر گریه می کردند.
🏴
یادم به این شعر افتاد:
دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام...
غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام میخرد...
#کنگره_ملی_شهدای_فارس
#شهید محسن جعفری
#شهدای_فارس
#سالگردشهادت
@defae_moghadas2
❣