eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣روایت عشق 💠در تمام مجالس و مراسم های عزاداری با پای برهنه شرکت می کرد. حتی در تظاهرات های انقلاب پا برهنه بود. در شب و روز پیروزی انقلاب تمام مدت پا برهنه در خیابان ها می دوید و کارمی کرد. بعد هم وقتی وارد سپاه و بسیج شد پا برهنه بود حتی در سخت ترین عملیات ها هم حاضر نبود کفش به پا کند. شب عملیات والفجر 8، مسئول هماهنگی اجرای عملیات بود. با پای برهنه کار هایش را پیش می برد. می گفت: «مگر شما قصد کربلا ندارید، کربلا را باید با پای برهنه رفت! » همین پای تاول زده اش در شناسایی جسدش خیلی کمک کرد. دو سه شب پشت سر هم خواب می دیدم علی اکبر شهید شده و جنازه اش گم شده است. چند روز بعد که از خط آمد جریان را برایش گفتم. گفت: «خواب دیدی خیر باشه، چون به این موضوع فکر می کنی خوابش را هم می بینی! » قبل از والفجر ۸من برگشتم جهرم. چند ماه بعد خواب تعبیر شد، علی اکبر شهید شد و جنازه اش چند روزی گم شد! ** علی اکبر رحمانیان سمت: فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 33 المهدی فارس @defae_moghadas2
شهید والا مقام مسعود صالحی تاریخ تولد : 1345/06/01 تاریخ شهادت : 1364/11/24 محل شهادت : فاو-عملیات والفجر هشت 🌷فرازی از وصیت‌نامه شهید: ای همیشه زنده. ای میراننده. به هرگونه می‌خواهی بمیرانیم. بمیرانم و هر طوری که می‌خواهی ببریم، ببرم. اگر یک بار به من به مرگم راضی نیستی هر بار بکشم و زنده‌ام کن‌ باز بکشم. حاضرم راضیم. فقط یک چیز از تو می‌خواهم. ای عزیز از من بگذر. گناهانم را محو کن و آتش جهنم را یار من مکن. به هنگام مرگ و مردن از مرگ فراری نیست. خدایی زندگی کنید. چنان باشید که به قول امام علی(ع) برای هر لحظه مردن آماده باشید. دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم حالا دیدم. گویی فرشتگان مامور در حال گرفتن فیلم از مایند. بهترین انفاقتان خواهرانم حجابتان سنگری آغشته به خون من است. می‌دانم بالاتر از آنهایید که سفارش به پوشش و حجاب شما را کنم. ولی بدانید تفنگی که در دست من است، چادری است که بر سر شماست. اگر میل به حفظ اسلام دارید چادرتان را سلاحم بدانید. @defae_moghadas2
شهید والا مقام عبدالرحیم رستگار تاریخ تولد : 1341/09/15 تاریخ شهادت : 1364/11/27 محل شهادت : فاو-عملیات والفجر هشت 🌷ای کسانی که هم اکنون وصیت‌نامه مرا می‌خوانید، بدانید و آگاه باشید که این جهان آزمایشگاهی بیش نیست و همه به مرحله‌ای می‌رسیم که باید انتخاب کنیم. انتخابی سرنوشت ساز یا حق و یا باطل را. اگر حق را انتخاب کنیم راه سخت و دشواری در این راه دنیا انتخاب کرده‌ایم و باید راه صبر را در پیش گرفته ایمان به حق را تقویت کرده اعمال شایسته در راه الله انجام داده تا رستگار شویم و اگر به باطل روی آوریم زیان می‌بینیم و از آتش جهنم در امان نخواهیم ماند. @defae_moghadas2
🔹 خاطره ولی الله همت (برادر شهید همت) از شهید قاضی میرسعید: او سال 1361 در پاوه خدمت می کرد. زمانی که نزد امام می رفت و او را می دید اشک در چشمانش حلقه می زد. حمید در زمان جنگ توانست در دانشگاه در رشته پزشکی تحصیل کند و با موفقیت آن را به سرانجام برساند؛ حمید فردی ولایتمدار بود، جاذبه او چندین برابر دافعه اش بود به طوری که جذابیت او تمامی رزمندگان و همکلاسی هایش را شیفته خود کرده بود. روزی یکی از پزشکان حمید را با شخصی که پوشش درستی نداشت جلوی درب دانشگاه دید. از حمید پرسید او کیست؟ حمید در پاسخ گفت: باید برای جوانان و کشور خود تلاش کرد، این جوان بسیار پاک است اما مشکلات جامعه او را به بیراهه کشیده است. ما باید تلاش کنیم این چنین افراد را همان کسانی کنیم که اسلام می خواهد... شهید قاضی میرسعید پشت جبهه هم تلاش خود را می کرد تا جوانان را به مسیر اصلی بازگرداند. شهید با وجود اینکه دانشجو بود زمانی که می شنید در جبهه عملیاتی است خود را به قرارگاه می رساند تا برای اسلام کاری کرده باشد. در عملیات والفجر هشت در منطقه عملیاتی فاو، تصمیم گرفته شد اورژانسی در نزدیکی خط برپا کنند. حمید به عنوان داوطلب به آن اورژانس رفت تا به رزمندگان خدمترسانی کند؛ در همین عملیات بود که بر اثر اصابت توپ به این اورژانس به شهادت رسید. نام و یادش در دل تاریخ جاودان است . شهید شاهد است و نظاره گر ما . 🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸@defae_moghadas2
💠 سبره شهدا 🌷 🌿 🌧 یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس ها و ظرف ها. همین طور که داشتم لباس می شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست های یخ زده ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می کشم. من نتونستم اون زندگی ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباس شویی لباس می شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می کنم. همین قدر که درک می کنی و می فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه». 💕 شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید @defae_moghadas2
❣آیت اللہ جوادی آملی: ما برای اینکه از برخوردار باشیم، باید در مسیر آنها حرکت کنیم و بدانیم، دعای شهدا، جزو دعاهای مستجاب است.... @defae_moghadas2
شهید حسین محرابی شهیدی که از شهادتش خبر داشت 📌شهید مدافع حرم «حسین محرابی» روز ۳۰ شهریور سال ۱۳۵۶ در نیشابوربه دنیا آمد و در تاریخ ۱۰ آذر سال ۱۳۹۵ در حلب سوریه بال در بال ملائک گشود و به شهادت رسید. 🔸او برای رفتن به سوریه از طریق تیپ فاطمیون نام‌نویسی کرد ولی چون این تیپ فقط مدافعان حرم افغانستانی را برای دفاع اعزام می‌کند، پس از چندین بار اقدام،ناامید نشد و همچنان برای رسیدن به هدفش که همان دفاع از حرم بود تلاشش ادامه داد. 🔹سرانجام یکی از روزها که به مشهد برگشته بود، خودرو را می فروشد و با هزینه شخصی خودش به لبنان می‌رود و این ‌بار از طریق حزب‌الله لبنان به سوریه اعزام شد. ▪️یکی از همرزمانش روز قبل از عملیات به بقیه مدافعان حرم می‌گوید: فردا شهادت امام رضا(ع) است و خوش به حال کسی که فردا شهید شود. هنوز حرف این مدافع حرم تمام نشده بود که شهید محرابی به همرزمانش گفت: کسی که می‌گویی شهید می‌شود، من هستم. ▫️همرزم شهید در مورد نحوه شهادتش می گوید:شهید محرابی روی پشت بام یکی از ساختمان‌ها پشت من ایستاده بود که ناگهان صدایی را از پشت سرم شنیدم. به محض اینکه برگشتم، حسین روی زمین افتاده بود. 🔻خونریزی او به شدت زیاد بود. دوباره برگشتم و مشغول تیراندازی به سمت داعشی‌ها شدم و مجدد به حسین نگاه کردم. در حالت سجده بود و آخرین کلمه‌ای که گفت: «یا اباالفضل (ع)» بود. تیر دقیقاً به قلب شهید خورده بود. @defae_moghadas2
روایت عشق 💠هر سال چندین روز قبل از فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زهرا(س)، بچه های مسجد دور هم جمع می شدند و بساط عزاداری حضرت رو فراهم می کردند. یکی از این برنامه ها، برپایی خانه نمادین حضرت زهرا (س) و درب نیم سوخته بود. محسن با ارادت ویژه ای که به ساحت مقدس مادر سادات داشت، هرسال پای ثابت این برنامه بود؛ توی همه ی کارهایی که لازم به کمک بود، از بنایی گرفته تا پخش چای و شربت، پیش قدم بود. اما سال ۹۹ آخرین فاطمیه ای بود که آقا محسن برای غربت و مظلومیت حضرت زهرا(س) عزاداری کرد. یکی از رفقای شهید تعریف می کرد ایام فاطمیه ۹۹ در محل کار در زاهدان بودیم که آقا محسن بخاطر مشغله کاری و مأموریت ها کمتر می رسید توی مراسمات عزاداری فاطمیه شرکت کنه؛ یادمه یک روز در همین ایام فاطمیه، بعد از نماز ظهر و عصر درب اتاق آقا محسن رو باز کردم و دیدم محسن با یکی از همکاران توی اتاق نشسته بودند و با صوت روضه حضرت زهرا(س) که در حال پخش بود، سر به زیر گریه می کردند. 🏴 یادم به این شعر افتاد: دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم و نام... غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام میخرد... محسن جعفری @defae_moghadas2
🍂 مجله دفاع مقدس کانال خاطرات "حماسه جنوب" • خاطرات • طنز جبهه • نشر کتب • نکات شنیدنی • کلیپ‌های زیرخاکی خاطرات رزمندگان دفاع مقدس 👉 @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
❣روایت عشق ♨️یاد فدائیان امام زمان عج 💠ارتباط قلبی‌اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می‌گفت، یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی‌دارند. این شهید عاشق امام زمان بود و هنگامی که نام مبارک آن حضرت را می‌شنید به عنوان احترام بلند می‌شد و ارادت خاصی به آن حضرت داشت.  همیشه توصیه می‌کرد در قنوت نماز بخوانید: « اللهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)». 🍃🌷🍃🌷 عبدالحمید حسینی @defae_moghadas2
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شهید سیدحسن ولی یکی از شهدای شهرستان آمل میباشد که در حین تحویل پیکرش به خانواده اتفاق بسیار عجیبی افتاد. سید حسن بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها عشق میورزید. خواهر این شهید بزرگوار میگوید: وقتی حسن دو دستش را باز میکرد، کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن روانه میشد رفته و برگشتند. ظاهرا فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبر شهادت سیدحسن به خانواده‌اش، مادرش اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و میگفت پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت. خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند. وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتران به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان دادند و با شهید همراه گشتند. از علامه طباطبایی در عالم رؤیا پرسیدند که چه چیزی در آن عالم، موجب تحیّر شما شد؟ پاسخ داد: مقامات والایی که شهدای انقلاب کسب کرده‌اند... عجیب است این‌همه فضیلت و کرامت و ولایت. @defae_moghadas2