eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣۱۷، ۱۸ سالش بود که گفت من می خواهم ازدواج کنم! گفتم چه عجله ای... اشک توی چشمش پیچید. گفت خواب دیدم رفتم جبهه و شهید شدم. دو فرشته دستم را گرفته و به آسمان می بردند. در آسمان دو فرشته دیگر, پایم را گرفته و پایین کشیدند. گفتند این باید برگردد. دو فرشته اول گفتند این آرزوی شهادت داشت و به آرزویش رسیده... دو فرشته پایین گفتند نه, این باید برگردد, ازدواج کند و صاحب دو فرزند شود بعد شهید شود! سعدی زود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد, علی و مرضیه. در تمام این سال ها پا از جبهه نکشید و هر وقت با تن بی زخم بر می گشت, غصه دار بود که چرا این بار بی نصیب مانده... 🌷قبل از عملیات والفجر ۱۰ بود. برای عملیات آماده می شدیم که هواپیماهای عراقی مقر ما را بمباران کردند. بعد هم با موشک های دور برد کار را تمام کردند. سریع کار امداد رسانی را انجام دادیم.دیدم زیر آن اتش سنگین, سعدی در حال باز کردن استارت و آژیر گَردان یکی از آمبولانس های منهدم شده است. گفتم این چه کاریه ولش کن... محکم گفت:این ماشین بیت المال است ، شما نیروها رو ببر من چند قطعه از این را باز می کنم میارم برا آمبولانس های عملیاتی که اگه لازم شد استفاده کنیم!!! 🌷اخرین روز سال ۶۶ بود. سعدی حال و هوای عجیبی داشت. گفتم: چرا اینقدر دلهره داری ؟ گفت: نمی دانم یک حالت خاصی دارم ، احساس میکنم یک جور دیگر هستم! گفتم : احتمالا به خاطر سال تحویل هست ، عیده شاید دلت برای بچه هات تنگ شده ؟ گفت: نه اصلا یک حالت خاص دیگری دارم ، ... همان لحظه توپخانه دشمن شروع به کار کرد هر لحظه شدت آتش شدید تر می شد... ترکش هایی که تن سعدی را نشانه رفته بودند تا رویای صادقه چند سال پیش او را محقق کنند. 🌷بهمن ماه 66بود که جنازه شهیدی را به شیراز آورد. صبح روز بعد راه کج کرد تا برگردد جبهه. علی، پسر سه ساله ما, دست در پایش پیچید که نرو... گفت: بابا بذار من برم جبهه به من نیاز داره, برای عید بر می گردم. این بی تابی پسرمان بود تا عید. آنقدر دلتنگ پدر شده بود که دستگیره در را می گرفت و می گفت دوست دارم اولین نفر باشم که در را روی پدرم باز می کنم! انقدر می ایستاد تا خسته می شد و می نشست.می گفتم سرده، بیا تو! می گفت نه بابا قول داده عید برمی گرده! این حالت تا روز سوم عید بود.با گریه و نا امیدی گفت: مامان چرا بابا نمیاد, مگه قول نداده! گفتم وقتی قول داده حتما میاد! خیلی گریه کرد و با گریه به خواب رفت. یک ساعتی گذشت تا از خواب پرید. گفت بابا تو حیاطه! گفتم: علی جون بابا همین روز ها میاد... گفت: نه به خدا بابام آمد, صورت منو بوسید و دست روی سرم کشید و گفت: بابا ناراحت نباش چهار روز دیگر من رو می بینی! از این حرف های علی به دلشوره افتادم. چهار روز بعد خبر شهادت سعدی را به ما دادند و ما برای دیدنش به معراج شهدا رفتیم... 🌷🌹🌷🌹🌷 هدیه به شهید سعدی فلاحی صلوات,,شهدای فارس ↘️ تولد:۱۳۴۲-روستای حاجی آباد مرودشت شهادت:۱۳۶۶/۱۲/۳۰- عملیات والفجر ۱۰ @defae_moghadas2
شهید سعدی فلاح
(1 بهمن ۱۳۶۵ ، تهران، مسجد علی بن ابی‌طالب (ع)؛ از راست به چپ، ایستاده: حمیدرضا شهبازی، احمد رجب زاده، محمدرضا ثابتی، محمود رضایی یزدی، حسین کچوئیان، شهید محمدرضا سعیدی؛ نشسته: رضا محسنی، مهدی جم، شهید مهدی کهرام.) (بخش نخست) دی ۱۳۶۵ ـ تهران غافل‌گیری کربلای5 غافل‌گیرمان کرده است؛ هم ارتش عراق و هم ما خیال می‌کردیم عملیات کربلای4، همان عملیات مهم سالیانه است که درست به بار ننشست و حالاحالا طول می‌کشد که ایران عملیات مهمی انجام دهد. دو هفته نگذشت که مارش عملیات جدید و مهمی در شلمچه در رادیو پیچید. بازهم جا ماندیم! شهدا را می‌آورند؛ پشت سر هم. در محله، هرروز چند شهید تشییع می‌شود. سهم ما از عملیات، فقط شده حسرتی که زیر تابوت شهدا می‌خوریم. من که دیگر آمپر چسبانده بودم، دوباره قید درس و مدرسه را که فقط برای 3-4 ماه دوباره سرم را به آنها گرم کرده بودم زدم و رفتم مسجد علی بن ابی‌طالب (ع) ببینم همراه و هم‌سفر دارم یا ندارم. شدم یک نفر از گروهی که مرتب به جمعیتشان اضافه می‌شد. منتظر اعزام جمعی نشدیم. از پایگاه شهید بهشتی معرفی‌نامه گرفتیم و رفتیم پادگان ولی‌عصر (عج) و امریه اعزام انفرادی گرفتیم. برادر مهدی کهرام، رضا محسنی، محمدرضا سعیدی، محمدرضا ثابتی، محمود رضایی یزدی، حسین کچوئیان و احمد رجب‌زاده هم که از آشنایان برادر محمد رضایی یزدی بودند، به ما پیوستند. کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 21 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿👆🏿 ✍️✍️✍️ راوی : این عکس برای زمانیه که تجهیزات رو بستیم و آماده تقسیم شدن توی گردان های لشگر 27 برای .هستیم معاون گردان تخریب داشت منطقه ی عملیاتی رو توجیه میکرد. اونی که سمت راست حاج محسن واستاده ودستاش توجیبشه منم. مقرمونم توی بود که البته قبل عملیاتها برای تیپ ولشگرا تو منطقه ای نزدیک به محل عملیات ایجاد میشد و بهش میگفتن هست. یادش بخیر اون روز یه تنشه که واسه اولین بار ابداع شده بود همون جلیقه ها که و جای و جیب سی چار(یک نوع ماده منفجره (C4داره. تعدای ازشهدا هم توی عکس هستن مثل و و و و و دوروز بعداز این عکس یکی از سنگرای رو توی ، هواپیماهای دشمن کرد. دوتا سوله ی کوچیک بود وبا فاصله که توش مستقر بودیم. درست خورد جلوی در سوله ی بغلیمون، که حدود20 تا از (ص) توی یه چشم بهم زدن ودرجا بااولین تنفس به شهادت رسیدند. صحنه ی عجیبی بود. که بچه ی و ازاون لاتای با معرفت و دریا دل بود وخیلی باصفا وبا مرام ، تصویرشهادتش از یادم نمیره، فرصت نکرده بود رو بزنه. چندتا ازبچه ها هم خواب بودند و بشهادت رسیدن. یامرتضی علی چه صحنه ای بود. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
🔰 حاج حسین یکتا؛ بچه‌ها ! بگردید یه رفیقِ خدایی پیدا کنید یه دوست پیدا کنید که وسط میدون مینِ گناه دستمونُ بگیره.... ۴ آبان‌ ماه ۱۳۶۶ آخرین عکس یادگاری با رفیق شهید تخریب‌چی "شهید "آن روز در 🌷 روی قله‌های سردشت آسمانی شد و امروز ما محتاج نگاه او هستیم . شهید ، شاهد است و خدا به ما نظر لطف دارد . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣عمو موتور گازیتو اینجا نبند! فرمانده تیپ داره میاد!😌 یه انیمیشن زیبا ببینید در سالروز شهادت شهیدی که بهش میگفتن اوس عبدالحسین ❤️🇮🇷 @defae_moghadas2
(بخش دوم) 1 بهمن ۱۳۶۵ ـ تهران سرگردان در ترمینال جنوب برای اهواز، قطار نیست. می‌گویند عراق یکی از پل‌های راه‌آهن لرستان بین دورود و اندیمشک را زده و مسیر راه‌آهن جنوب، قطع ‌شده است. دیگر طنین سوت قطارهای دلاور و دلبر، در دوکوهه نمی‌پیچد. چاره‌ای نیست؛ باید با اتوبوس برویم. دفتر نماینده ارتش و سپاه در ترمینال جنوب، غلغله است. همه، دستشان امریه است و می‌خواهند راهی جنوب بشوند. وعده دادند تا بعدازظهر با یکی از اتوبوس‌ها ما را خواهند فرستاد. تا عصر در ترمینال قدم می‌زدیم و یا از این اتوبوس تا آن اتوبوس می‌دویدیم، تا سرانجام یکی نصیبمان شود. مشکلمان تعداد زیادمان است و اینکه همه می‌خواهیم با یک اتوبوس برویم. برادر رجب‌زاده، شوخ‌طبع است و با لهجه مشهدی که دارد، نکات شیرین و بامزه‌ای می‌گوید و لبخند را بر لب‌ها می‌نشاند. مسئول امریه وعده داده اتوبوس بعدی، نوبت ماست. موقعی که اتوبوس آمد، متوجه شدیم افراد دیگری را دارد سوار می‌کند. اعتراض کردیم و به‌جایی نرسید. اگر به خودمان بود، کوتاه می‌آمدیم؛ اما کچوئیان ول‌کن ماجرا نبود؛ تا آنجا که دست‌به‌یقه شد و همین کوتاه نیامدن، باعث شد حقّ خود را بگیریم و سوار اتوبوس شویم و عازم اهواز بشویم. اوّلین‌دفعه است که با اتوبوس به جبهه جنوب می‌روم. آیا خداوند روزی‌مان می‌کند سر سفره عملیات بنشینیم؟ کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 26 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
✅ این تکه کلام بود. سید خیلی دوست داشت بره سوریه و اسمش توی مدافعان حرم ثبت بشه و خیلی هم به این در و اون در زد اما قسمتش نشد. بارها ازش شنیده بودم که میگفت : جعفر.. خدا به اخلاص آدم ها نمره میده و به هیاهوها توجه نمیکنه. خدا هم به اخلاص نمره 20 داد و چند تا دشمن قسم خورده و به تعبیری اشقی الاشقیا رو فرستاد برای شهید کردن سید مهدی عزیز. و چقدر سعادتمند که بعد از تجدید وضو ودر حالیکه آب وضویش خشک نشده بود مزدوران داعشی بالای سرش رسیدند و اورا گلوله باران کردند و به شهادت یکی از بازماندگان این حادثه که در چند قدمی سید مخفی شده بود و مصلحت الهی بود که زنده بماند نقل کرد که آخرین جمله ای که از سید قبل از شهادتش شنیدم خواندن این آیه از قرآن بود : و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين. و پايان گفتار ما اينست كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است. در روز 17 خرداد 96 در حمله تروریستی در محل کارش در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. یاد شبهایی که آقا سید مهدی در بر کرسی موعظه مینشست و دفترچه ای که حاصل سالهای زحماتش در کسوت سربازی امام صادق علیه السلام بود میگشود و مباحث بکری را برای دوستان و همرزمانش مطرح و زمین تشنه وجود شان را سیراب مینمود بخیر. هفته های بعد از دهه اول محرم سال گذشته بود که بحثی را شروع کرد در مورد امام شناسی وبرای توضیح بحث وارد مصادیقی از واقعه کربلاشد. سید برای ما گفت : عدم معرفت نسبت به امام کار را به جایی میرساند که به چشم خود نظاره گربریدن سر امامت میشوی و تکانی نمیخوری. سید فرمود روز عاشورا وقت ذبح سر حجت خدا و امام بر حق حسین ابن علی علیه السلام عده زیادی برای تماشای این منظره خود را به بالای گودال رسانیده بودند ومثل مادربچه مرده ضجه میزدند وناله میکردن. حضرت زینب سلام الله علیها رو به آنها کرد وفرمود برای چه کسی ناله وشیون میکنید. جواب دادند .. به چشم خود میبینیم که فرزند پیغمبر ما را به ظلم سر میبرند و ناله و فریادمان بلند است. حضرت زینب سلام الله علیها برآشفته شد و برسرشان فریاد زد… گریه میکنید؟؟؟؟ بروید یاریش کنید!!!!!! از همه جا که نا امید شد رو به مدینه کرد و از پیامبر استمداد طلبید سید میگفت : باید معرفتمان را نسبت به امام مسلمین بالا ببریم و فرامینش را اطاعت کنیم. همانگونه که شهدا گوش به فرمان امامشان بودند و او را تنها نگذاشتند ما هم امروز باید مطیع فرمان نائب امام عصرباشیم سید مهدی به سخنان امام خامنه ای اشاره کرد که آقا فرمودند من خیلی وقته شمشیر به دست در میدان رزم مشغول جنگیدن هستم واین بیان یعنی اینکه از امام مسلمین عقب نمانیم روح پاکش را به فاتحه ای میهمان کنیم 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اکسیر اعظم الهی 👈🏻 بی بروبرگرد نتیجه می گیرید... ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @defae_moghadas2
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آخرین صحبتهای شهید لبنانی سعید علی احمد دقماق و درخواستش از مقام معظم رهبری واقعا بچه های حزب الله لبنان ارادتشون به حضرت آقا یه مدلی هست که در تاریخ ماندگار میماند. @defae_moghadas2
سالروز عملیات ام‌الحسنین(س) گرامی باد 🔺یکی از نقش‌های همیشه کتمان و کمتر گفته شده سردار شهید علی هاشمی در دفاع مقدس نقش او در پیروزی عملیات بزرگ فتح المبین است. بعد از عملیات طریق القدس وقتی رزمندگان اسلام برای انجام یک عملیات گسترده به غرب شوش منتقل شده بودند دشمن به منطقه چزابه تک کرد تا در اجرای عملیات اخلال وارد کند. این حمله عراق ضمن به تاًخیر انداختن عملیات باعث شهادت تعدادی از رزمندگان نیز شد. 🔺فرماندهان برای انحراف ذهن دشمن و جلوگیری از جابجایی نیرو از منطقه جنوب و غرب اهواز به منطقه فتح المبین (شوش)، یک عملیات پشتیبانی را طراحی و در تاریخ ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۶۰ به مدت سه روز در محور اجرا کردند. که در سرنوشت فتح المبین مؤثر واقع شد. 🔺 طی این عملیات نیروهای ایران با شیوه چریکی در جنوب کرخه‌نور ضرباتی به دشمن وارد آوردند. جنگ سختی در گرفت که کانون آن منطقه عملیاتی سیدجابر بود. 🔺علی هاشمی ارادتی خاص به حضرت زهرا(س) داشت. عملیات را ام‌الحسنین(س) نام گذاشت که هم اسم بی‌بی فاطمه زهرا(س) و هم نام امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آن بود. رمز عملیات را فاطمه الزهرا(س) گذاشتند. استعداد این عملیات سه گردان رزمی بود.» @defae_moghadas2