17.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# یاران حقیقی حسین (ع)
، برشی دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید شهیدان اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
#شهید_آوینی: چه سهل است با زبان « یا لیتنا کنا معکم » گفتن و چه سخت است تا پای جان در رکاب حسین (ع) ایستادن...!
ای دل ، صحرای بلا به وسعت تاریخ است و تا مؤمنین را به بلایی کربلایی نیازمایند ، رها نمیکنند.
میانگاری که با یک زبان در دهان گرداندن که « یا لیتنا کنا معکم »، تو را واگذارند تا در صف اصحاب عاشورایی امام عشق محشور شوی..!؟
زنهار که رسم دهر بر این نیست؛ دهر بر محور حق و عدل میچرخد و تا تو کربلایی نشوی ، تا سلاح در کف نگیری و پای در میدان ننهی و بر غربت و مظلومیت و جراحت و درد و سختی و شدت و اسارت صبر نورزی ، تو را به خیل عاشوراییان نمیپذیرند.
یاران حقیقی حسین (ع) این دلاورانند، نه آن که در خانهی عافیت نشسته است و به زبان زیارت عاشورا میخواند...!
، یاد باد یاد مردان مرد...
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_اسلام
شهدا ی عزیزراهتان ادامه خواهیم داد
@defae_moghadas2
❣
(بخش چهاردهم)
11 اسفند ۱۳۶۵ ـ اردوگاه کارون
که ما بیخانمان بودیم و رفتیم
ناگهان گفتند آماده شوید برویم جلو.
هولهولکی ناهار را خوردیم و محمدرضا سعیدی و رضا محسنی باعجله ظرفهای ناهار را بردند بشویند.
امروز رضا محسنی و محمدرضا سعیدی، خادمالحسین دستهاند.
من رفتم سهمیه مهمات خودم و محمدرضا سعیدی را گرفتم.
«خدایا! چه شده؟ صدای شکستن دلمان را شنیدی و برایمان عملیات جور کردی؟»
اتوبوسهای استتارشده آمدند تا سوار شویم.
جلوی اتوبوس ایستادهایم که سروکله بچههای گردان مالک که از عملیات برگشتهاند، پیدا شد؛ شکر خدا همه سالماند.
برادر زینالدینی به موشکهای ایرانی آرپیجی که کلهشان تخممرغی است، اشاره کرد و گفت:
«به شما خوب شد از اینا دادن. اون یکی موشکا وقتی از بغل میخوره زمین، منفجر نمیشه.»
دل توی دلمان نیست.
نکند سرِکار باشیم و گردان ما را فقط برای احتیاط میبرند جلو.
اگر بار گران بودیم رفتیم/اگر نامهربان بودیم رفتیم
شما با خانمان خود بمانید/که ما بیخانمان بودیم و رفتیم
برادر ابوالفضل مرتضوی، در اتوبوس میخوانَد و ما سینه میزنیم و جواب میدهیم و اشک میریزیم.
اشک شوق!
اشک حسرت!
امشب نوبت کیست که ما را جا گذارد و برود؟
به مقرّ تاکتیکی شهید چمران در جاده شهید صفوی رسیدیم.
هوا تاریک شده است.
هر دسته داخل یک سنگر رفت.
تا نماز را خواندیم، شام آوردند.
شام کنسرو تن ماهی است.
یکی گفت: «بچهها! هول نشید؛ زیاد تن ماهی نخورید.
ممکنه مزاجتون به هم بریزه و وسط عملیات حالتون خراب بشه.»
حرفش را گوش کردیم و دو سهنفری یک تن ماهی را با نان خشک بالا انداختیم.
وسط غذا خوردن، فرمانده دسته، نقشه عملیات را توجیه میکند.
برادر محسن کوشکنویی، با نوک خودکار روی نایلونهای دیوار سنگر، نقشه عملیات را رسم میکند و توضیح میدهد:
«قراره امشب یکی از خاکریزهای نونی عراق رو بگیریم.
خاکریز نونی، مثل نون گِرده.
از کانال میریم جلو، تا به خاکریز برسیم.
با یاری خدا وقتی مقاومتشون شکست و وارد خاکریز شدیم، قرار است دسته بهطرف راست خاکریز ادامه بده و سنگرها رو پاکسازی کنه.
حواستون باشه؛ خاکریز گِرده؛ دو جهت داره؛ بههیچوجه سمت چپ نرید.»
همه توجیه نیروها برای عملیات، همین بود و بس!
کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 62
(خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5)
ادامه دارد ...
@defae_moghadas2
❣
✍ #شهدای_مدافع_حرم ( #از_خاطرات_شهید_رضا_کارگر_برزی )
به تله و انفجارات که رسید،چاشنی ها و نوع مواد و نحوه کارگزاری رو که دید گفت
این روش و این ترکیب ،ترکیبی است که خودم به #بچه_های_حماس نشان دادم.
حالا کار به جایی رسیده که همین #تعالیم_خودمان را بر #علیه_خودمان به کار گرفته اند.
کارگر برزی شاگرد به حق #حاج_اسماعیل_حیدری بود
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
❣
📌بدهکاری از جنس شهدا...
🔸زیاد روزه میگرفت.گفتم: «برای چی اینقـدر روزه میگیری؟!»
🔹گفت: «بدهکارم، باید بگیـرم.» نشستم و دودوتا چهـارتا کردم؛ حرفش با عقلـم جـور در نمی آمد.
▪️حتی قبـل از سن تکلـیف هم روزه های ماه رمضانش را میگرفت. برایم جای سؤال بود که به چی بدهکـاره؟!
▫️بعداز شهـادت، دفتـرچه یادداشتش حـل معمـای بدهکـاری هایش شد.
یکروز روزه جریمه شنیدن غیبت
یکروز روزه جریمه دروغ
یکروز روزه جریمه ...
📚 کتاب سه بـرادر
شهید حاجابراهیم جعفـرزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@defae_moghadas2
❣
❣یادش بخیر، مردی و مردانگی به سن نبود، غیرت میخواست و جوانمردی!!
الحق که بزرگمردان ایران غیرت و مردانگی را خوب به نمایش گذاشتند.
@defae_moghadas2
❣
❣هم فرزندانش را در راه خدا داد و هم تنها داراییاش، یعنی خانهاش را، میگفت همه امانت خداست، پس باید به خدا برگردانده شود.
اتفاقات بیمارستان حضرت علی اصغر شهرستان بیرم فارس که توسط پدر شهیدان شاپور، عیدی محمد و علیرضا طاهری، شهدای شهرستان امیدیه با پول فروش خانهاش ساخته شد
@defae_moghadas2
❣
❣گذری در گلزار شهیدان
دلم گرفته بود. از فراق یاران. از دوری لالهها. دل است دیگر. کارش همین است. گاهی می گیرد. گاهی بهانه گیری می کند. نمی دانم شایدم درد جاماندگی است. میترسد آخر بمیرد و شهید نشود و از یارانش دور بیوفتد. گویا این بار هم بهانه گرفته بود. بهانه سایت خیبر و تپه عرفانش. بهانه هور و شلمچه. فاو و اروند. بهانه فکه و طلائیه. دستم از تربت پاک یارانم کوتاه بود تا به زیارتشان بروم و بهانه دل برگیرم. دنبال مرهمی بودم تا روح غمگینم را آرام کنم. بهترین جا گلزار شهیدان بود. چون ساکن شیراز بودم به سراغ گلزار شهدای شیراز رفتم. عرض ادب کردم و سلامی دادم. اذن دخول گرفتم و پای در حریمشان گذاشتم. در میانشان قدم زدم. نگاهی به سنگ مزارشان و نگاهی به صورت زیبا و معصومشان داشتم. اما چیز عجیبی بود. خیلی عجیب. انگاری همشان را میشناختم. آشنای آشنا بودند. هرچند در هنگام رزم در کنارشان نبودم. آخه آنها شیرازی بودند و من بهبهانی. آنها بچههای لشکر فجر بودند و المهدی. من لشکر ولیعصر بودم و امام حسن. اما انگاری سالهاست که آنها را میشناسم. فرقی با همرزمان شهیدم نداشتند. تنها فرقی که داشتند اسمشان بود. اما همه در یک نام مشترک بودند. نام زیبای شهید. در کنارشان آرامش پیدا کرده بودم. دل گرفتهام شاد شده بود. بهانه دلم گم شده بود. فضای نورانی و معنوی گلزار کار خودش را کرده بود. از قدم زدن در کنارشان لذت میبردم و خسته نمیشدم. دوست داشتم ساعت ها در کنارشان بمانم. به کنار تربت پاک شهیدی رسیدم. امام رضاییاش میخواندند. نامش امام رضایی نبود. اما چون تذکره زیارت امام رئوف را به خیل مشتاقان زیارتش داده بود به شهید امام رضایی شهرت یافته بود. نامش سید کوچک موسوی بود. او سردار جانبازی بود که حتی یک برگ کاغذ به عنوان پرونده جانبازی در بنیاد جانبازان نداشت. خودش گفته که میخواهم اگر قرار است پروندهای بعداز پرونده پاسداریم تشکیل شود پرونده شهادتم باشد. شد آنچه را که میخواست. دومین پرونده مجاهدتش پرونده شهادتش شد. کرامات زیادی داشت و تذکره زیارت امام رضا (ع) یکی از کراماتش بود. کافی است نام مبارکش را در اینترنت جستجو کنید و کراماتی را که خود کرامت یافتگانش نوشته اند ببینید. از او خواستم که دعا کند عاقبت من هم ختم به شهادت شود. به راهم ادامه دادم تا به قطعه شهدای گمنام رسیدم.
اما گمنام؟ کدام گمنام؟ گمنام یعنی چه؟ مگر شهید هم گمنام میشود؟
من هرچه دیدم شهرت بود و خودنمایی. آنها فقط نام دنیایی خود را گم کرده بودند و نام شهید را برای خود برگزیده بودند. شاید آن هم خواست خودشان بوده تا مانند مزار مادر، بی نام و نشان باشند. اما کافی بود کمی کنارشان بنشینی تا هم خودشان را معرفی کنند. هم بگویند چه بر سرشان آمده است. از تیر و ترکشهایی که بر بدنشان نشسته. تا سالهایی که دور از چشمان مادر در زیر آفتاب سوزان تابستان و سرمای زمستان و در زیر باران خوابیده بودند. صلواتی به روح پاکشان فرستادم و از کنارشان گذشتم.
دیگر کاملاً آرام شده بودم و تسکین پیدا کرده بودم. آنها خوب مهمان نوازی کرده بودند. شما هم اگر دنبال آرامش میگردید حتماً سری به گلزار شهدای شهرتان بزنید. کافی است دستتان را دراز کنید تا آنها دستتان را بگیرند. در میانشان قدم بزنید و در کنار یکی از آنها بنشینید. درد دل کنید و حاجت بخواهید. مطمئن باشید دست خالی برنمی گردید. آنها رسم مهمان نوازی را خوب بلدند.
✍حسن تقی زاده بهبهانی
@defae_moghadas2
❣
🚩 به یاد شهدای گردان مالک اشتر لشکر ۲۷
🔹شهید علی همایون پور
🔹عملیات بیت المقدس ۴
🔹منطقه شاخ شمیران
🔸گروهان شهید بهشتی
🔸 تولد ۱ شهریور ۱۳۴۶
🔸 شهادت ۱۷ فروردین ۱۳۶۷
🔸 مزار شهید: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۹ ، ردیف ۱۷۲ ، ش ۸
@defae_moghadas2
❣
#خاطره_شهید 🎤♥️
سخنان حاج قاسم در وصف شهیدمصطفےصدرزاده :
"من آن زمان در دیرالعدس دیدم یک صدای خیلے برجسته ای می آید...
سیدابراهیم صدرزاده خیلے صدای مردانه ای داشت! مثل داش مشتی های تهرانی🖐🏻
من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف میزد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است؟!»
حسین (بادپا) گفت: «سیدابراهیم🍃»
وقتے از دیرالعدس برمی گشتیم، از حسین (بادپا) سؤال کردم: «این سیدابراهیم کیه که با این صدای بلند و مردونه صحبت می کرد؟»
سید را نشان داد (و) گفت: «این!»
یک جوان تو دل برویی بود! آدم لذت می برد نگاهش کنه...♥️
من واقعا عاشقش بودم..✨
پرسیدم: «چطور به اینجا آمده اس؟.»
(گفتند:) این جوان چون ما راه نمی دادیم بیاید، رفت مشهد و در قالب فاطمیون و به اسم افغانی ثبت نام کرده و به اینجا آمده بود.
زرنگ به این می گویند! زرنگ به من و امثال من نمی گویند..!
زرنگ فردی نیست که به دنبال مال جمع کردن و گول زدن مردم است!
زرنگ و با ذکاوت شخصے است که فرصت ها را به این شکل به دست می آورد🖐🏻
زرنگ یعنی کسے که فرصت ها را به نحو احسنت استفاده می کند.
چرا او این کار را کرد؟ این خیلی قیمت دارد!
خدا کسے را که در راهش جهاد می کند، دوست دارد♥️
"فَضَّلَ اللّهُ المجاهدینَ عَلَی القاعِدینَ أَجرًا عظیمًا"
اگر کسے را خدا دوست داشته باشد، محبت، عشق و عاطفه اش را در دل ها آکنده می کند.
امثال سیدابراهیم در خیابانهای تهران بسیارند، اما آن چیزی که سیدابراهیم را بسیار عزیز کرد، این مسأله بود.🕊"
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ♡
#شهید_حاج_حسین_بادپا
#شهید_علیرضا_توسلی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@defae_moghadas2
❣
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎥
سیدابراهیم خطاب به ابوعلی:
_آقا یه دو دقیقه وایسا فیلم بگیر!
+نمیشه! پاهام خسته میشه😔😁
_صحنه قشنگیه تیر میخوری معروف میشی😂😜
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
#شهید_مرتضی_عطایی ✨
@defae_moghadas2
❣