eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام الله پاسدار خون شهیدان سلام علیکم در این صبح بارانی در این صبح دل‌انگیز دعا کردن برای دوستان عزیزم چه قدر قشنگ است و شوق انگیز. عرض حاجت به خدای مهربان بردم و گفتم بار الها ای خالق زیبایی ها ای بخشنده به همه انسانها ای مهربان به مومن ها جز تو پناهی نداریم دست ما را بگیر . یاری برسان به رزمندگان ما جانبازان را شفا بده و ... حاجت مومنین را به اجابت برسان . به حق محمد و آل محمد یا علی مدد . ❤️🌹🌸🌺🌹❤️🌸🌺 @defae_moghadas2
(بخش هفدهم) 11 اسفند ۱۳۶۵ ـ شلمچه خطر از بیخ گوششان گذشت به خاک‌ریز بعدی که رسیدیم، شروع کردیم به کندن سنگر. ناگهان متوجه شدم دو تا کلاه‌خود، یواشکی از آن‌طرف خاک‌ریز سرک می‌کشند. «عراقی‌اند؟» فریاد زدم: «ایرانی؟ عراقی؟» جواب نمی‌دهند و فقط سرک می‌کشند. داد می‌کشم: «بگید قیچی چاقو» باز هم ساکتند. فریاد زدم: «سَلّم نَفسک!» شروع کردند از خاک‌ریز بالا آمدن. تفنگ را نشانه گرفتم و داد زدم: «ِارمَوا اسلحتکم!» تنها هستم. «چرا جواب نمی‌دهند؟ چرا اسلحه را نمی‌اندازند؟» دوباره با تمام قدرت داد می‌کشم:«ِارمَوا اسلحتکم!» هیچ توجهی به من نمی‌کنند. فرصت، کم است. دیر بجنبم مرا می‌زنند و بقیه نیروها را از پشت غافلگیر می‌کنند. شروع می‌کنم به شلیک. «عجیب است! چرا در این فاصله یکی ـ دو متری، گلوله به آن‌ها نمی‌خورد و همین‌جوری از خاک‌ریز بالا می‌آیند؟» دقیق نشانه می‌گیرم و شلیک می‌کنم. گلوله‌ها به خاک‌ریز جلوی سرشان می‌خورد و جرقه می‌زند؛ اما انگارنه‌انگار! عجیب‌تر آنکه اصلاً به شلیک‌های من توجه نمی‌کنند. دیگر تمام‌قد روی خاک‌ریز بالای سرم هستند. دستشان اسلحه است. گلوله‌هایم تمام شد. فرصت تعویض خشاب نیست. نارنجک را از کمرم برداشتم و درحالی‌که انگشتم را داخل حلقه‌اش انداخته‌ام چشم می‌اندازم و دوروبرم دنبال جان‌پناه می‌گردم. برای آخرین بار فریاد می‌کشم: «گردان عمارید؟» دهانشان باز شد: «نه! گردان مقدادیم.» آب دهانم را قورت دادم. خدا رحم کرده بود. باعصبانیت گفتم: «آن‌طرف خاک‌ریز چه می‌کنید؟ اینجا گردان عمار است.» گفتند: «گم شده‌ایم و دنبال گردانمان می‌گردیم.» اصلاً نفهمیدند از چه خطری رسته‌اند؛ آمدند پشت خاک‌ریز و راهشان را کشیدند و رفتند. هر دم بَرَم به گریه پناه از فراق یار 12 اسفند ۱۳۶۵ ـ شلمچه دوری از پیکر محمدرضا، سخت است. تا صبح به او فکر می‌کردم. آرزو می‌کنم اشتباه کرده باشیم و محمدرضا از جایش بلند شود و بیاید پیش ما. هوا روشن شد. حواسم است جایش را گم نکنم. مرتب دوربین را می‌گیرم و به پیکر محمدرضا نگاه می‌کنم. نگران خمپاره‌هایی هستم که اطرافش می‌خورد. هنوز مجروحان از خاک‌ریز خارج نشده‌اند و نوبت به تخلیه شهدا نرسیده است. نمی‌توانم بیشتر صبر کنم. ظهرنشده با رضا محسنی برانکاردی پیدا کردیم و رفتیم جنازه‌اش را سر کانال بردیم که دَم دست باشد؛ تا آن را ببرند یا موقع عقب رفتن، با خودمان ببریم. خبر شهادتش را به کهرام و بقیه دادم. کهرام، خیلی متأثر شد؛ اما خودش را نگهداشت. مجید خیری و مسعود شریفی، مجروح شده و عقب‌رفته‌اند. عجیب است! هرکس پشت سر من بوده، یا شهید شده یا مجروح! کتاب «تا آسمان راهی نبود»، جلد 3 ، ص 72 (خاطرات مربوط به عملیات تکمیلی کربلای 5) ادامه دارد ... @defae_moghadas2
یاد شهدا 🌷 دانشجوی بسیجی شهید محمد باقر نادم شفیعی 🌷 تولد اول مرداد ۱۳۴۲ قم 🌷 شهادت ۱۶ فروردین ۱۳۶۶ منطقه عملیاتی شلمچه 🌷 سن موقع شهادت ۲۴ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه عرفانی این شهید عزیز ✅ پروردگارا تو ستار العیوبی و این اسرار درون ما را هرگز کسی جز تو نخواهد دانست، مگر خود بخواهی ✅ خود را مجاهد در راهت می‌دانیم و می‌پنداریم تمامی هستی و نیستی‌مان را در کف اخلاص، برای رسیدن به لقایت گذاشته‌ایم، ولی تا چه حد در این وادی رضا و خوشنودی تو نهفته است، تنها خود می‌دانی ✅ و حتی خودمان چون سراپای‌مان ضعف و عجز است، نمی‌توانیم اعمالمان را در جهت پیوستن به تو و قبول در درگاهت ارزیابی کنیم و تنها به فضل و عنایت و کرامت و ستاریت، چشم امید و مرحمت داریم. ✅ پروردگارا اگر اعمالمان مورد قبولت می باشد نیت‌های‌مان را نیز در مسیر رضایتت خالص گردان 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدای امامین انقلاب اسلامی ، امام الشهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروز و هر روزتان ان شاء الله @defae_moghadas2
سالروز تولد شهدای عزیز ۱۶ فروردین را با ذکر صلوات گرامی می داریم @defae_moghadas2
حكمت 257 ۲۵۷- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَي إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّي يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ و درود خدا بر او فرمود: ای كمیل! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگواری، و شبها در رفع نیاز خفتگان بكوشند، سوگند به خدایی كه تمام صداها را می شنود، هر كس دلی را شاد كند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد كه به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید چنانكه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند امام علیه السلام در بخش اول می فرمایند انسان باايمان بايد به خودسازى و كسب فضايل مشغول باشد، بر علم خود بيفزايد، از تجارب ديگران استفاده كند، صفات برجسته انسانى را در خود پرورش دهد، رذايل اخلاقى را دور نمايد و به سوى كمال انسانى سير كند، و در بخش ديگر به دنبال حل مشكلات مردم باشد. بنابراين كسانى كه تنها به اصلاح خويش مى‌پردازند و كارى براى حل مشكلات ديگران انجام نمى‌دهند از حقيقت اسلام دورند. همچنين كسانى كه براى انجام حوائج مردم تلاش مى‌كنند و از خود غافلند آن‌ها نيز بيگانه‌اند؛ مسلمان واقعى كسى است كه هم به اصلاح خويش بپردازد و هم به حل مشكلات مردم توجّه كند. @defae_moghadas2
🥀 «عاشق بچه‌ها بود. از و بچه‌ها لذت می‌برد. می‌گفت باید با بتوانیم این بچه‌ها را جذب کنیم. خیلی بر شرکت در تاکید داشت. می‌گفت باید شرکت کنیم تا از عظمت بترسد؛‌ تا خون شهدا نشود.» ✍ :همسر شهید شهید_شعبانعلی_امیری   شادےروح شهدا صلوات •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ @defae_moghadas2
❣ابوذر در مجلسی که احساس می‌کرد احتمال گناه وجود دارد شرکت نمی‌کرد. مثلاً به خانه‌ای که در آن ماهواره بود نمی‌رفت. یا غالباً به عروسی‌ها نمی‌رفت و فامیل هم فهمیده بودند که نباید به او کارت دعوت به عروسی بدهند! 🔰در مجلسی که غیبت می‌شد، به فراخور شرایط طرف صحبت‌کننده، سعی می‌کرد موضوع بحث را عوض کند یا رک و راست درخواست می‌کرد غیبت را کنار بگذارند. 🔰 خانه برادرم کنار مسجد جامع صحرارود است.خادم مسجد می‌گفت «ابوذر خیلی وقت‌ها نیمه شب‌ها برای راز و نیاز و نمازش به مسجد می‌رفت و برای اینکه من از این رفت و آمدها ناراحت و معذب نشوم، درخواست کرده بود کلیدی یدکی به او بدهم. به شرطی پذیرفتم که هدیه‌ای به من بدهد. او هم انگشترش را به من داد.» این خادم مسجد هنوز انگشتر برادرم را به عنوان یادگاری از یک شهید در دست دارد. ✍به روایت برادرشهید @defae_moghadas2
❣وقتی به گلزار شهدا رسیدم، محمـد را تدفین کرده و رویش خاک ریخته بودند. مادرم که بی‌تاب محمـد بود، خسته و افتاده خودش را به خاک محمـد رساند. کنار خاک محمـد نشست، دستی روی خاک‌ها کشید و گفت: آخیش... راحت شدم. ۱۲ سال انتظار کشیدم محمـدم برگرده، با هر زنگی از جا پریدم و گفتم محمـد برگشت. حالا راحت شدم که برگشت. آن‌قدر گریه کرد که روی خاک‌ها بی‌حال افتاد و چشم‌هایش روی‌هم افتاد. کنارش نشستم و دست‌وپایش را مالش می‌دادم که سرحال بیاید. هم‌زمان یکی از آشنایان روی خاک محمـد آب پاشید. ناگهان خانم محجبه‌ای از چند ردیف دورتر خودش را به قبر محمـد رساند و گفت: این شهید کیه؟ گفتم: شهید محمـد دریساوی، که بعد از ۱۲ سال برگشته! گفت: وقتی‌که روی این قبر آب ریختند، بوی عطر مست‌کننده‌ای از آن بلند شد که پیش‌ازاین به مشامم نرسیده بود. دو نفر دیگر هم آمدند و گفتند: این قبر بوی عطر عجیبی می‌دهد. مادر همچنان صورتش را روی قبر محمـد گذاشته و چشم‌هایش را بسته بود. ناگهان صورتش را از روی قبر برداشت و صدا زد: محمـد... محمـد.. - مامان کدام محمـد را میگی؟ - محمـد خودم، اینجا بود. آمد پیشم گفت: مامان نگران نباش، ناراحت نباش. این‌قدر گریه نکن. بهش گفتم: مادر چشم‌هام درد می‌کنه. گفت بذار روی چشمت دست بکشم تا خوب بشه. دست روی چشمم کشید و گفت: حالا چشمت را بازکن! چشم که باز کردم دیگر محمـد نبود! از آن روز به بعد علاوه بر اینکه چشم درد مادر، برطرف شد، آرامش عجیبی پیداکرده بود. برشی از کتاب پرواز فرشته 🌷🌹🌷 هدیه به سردار شهید محمد دریساوی صلوات، ،شهدای فارس @defae_moghadas2
عَزیـزِ فاطِـمـه تا کِـی به هَـر دَری بِـزَنَــم؟ بیا بیا که دِگَـر دَر به دَر شُـدَن کافـیست... تو رحم کن به دلی که فقط تو را دارد به من سری بزن، این خون‌جگر شدن کافیست @defae_moghadas2
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌شهادت زیباترین،بالنده ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است. @defae_moghadas2