20.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بترسید بترسید از این نسل یمانی
نماهنگ «اصحاب یمن» با صدای حنیف طاهری
@defae_moghadas2
❣
34.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣فرازی از وصیتنامه شهید غریب «غلامحسین قائد رحمت»
🌷 شهید غریب در اسارت، غلامحسین قائد رحمت، ۱۲ خرداد ۱۳۶۶ در عملیات فتح ۵ در منطقه ماووت در استان سلیمانیه، بر اثر اصابت ترکش مجروح و به دست نیروهای بعثی اسیر شد و بعد از یک سال در اسارت غریبانه به شهادت رسید.
@defae_moghadas2
❣
#خاطرات_شهید
🔸بچه های زینبیون میگفتند: پدر ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای خانواده شهدا و جانبازان مشکلی پیش می آمد، این حیدر بود که وسط می آمد.
🔹آنها میگفتند: هیچ فرمانده ای به خوبی حیدر با آنها برخورد نکرد او در کنار یک سفره با انها هم غذا میشد و مراقب خانواده هایشان بود.
🔸استعداد بالایی در فرماندهی نیروها داشت و به خاطر اخلاق حسنهاش، افراد زیادی را جذب خود کرده بود و از محبوبیت بالایی میان نیروهایش برخوردار بود.
🔹بسیار متواضع بود و تا زمان شهادت نزدیکانش هم نمیدانستند که فرمانده گروههای مقاومت را بر عهده داشته است. محمد جنتی در حماه سوریه منطقه تل ترابی به شهادت رسید و همچون حضرت عباس(ع) سر و دستش را فدا کرد..
🔸سردار سلیمانی درباره این فرمانده شهید گفته بود: «حیدر یکی از بهترینهایم بود.»
📎فرماندهٔ تیپ زینبیون
🌹شهید_محمد_جنتی🌷
@defae_moghadas2
❣
📌 شهادت در برف و الهام به مادر شهید
🔹️ مادر شهيد «محمدعلي اصلانی» : «محمدعلی» چون تنها پسرم بود بعد از مرگ پدرش کفیل من و از سربازی معاف شد اما در دلش شوق جبهه رفتن بود.
من به او می گفتم: مادرجان! من به جز تو كسي را ندارم پيش من بمان و به جبهه نرو ، تا اينكه يك روز محمد علی رضایت گرفت و رفت
🔹️ محمد علی در چند مرحله اعزام شد و به جبهه رفت و سرانجام در یکی از شبهای سرد و برفی دیماه خبر شهادتش را آوردند.
روزي كه به شهادت رسيد انگار به من الهام شده بود، برف مي آمد و خيلي هوا سرد بود.
من و دخترم در خانه بودیم. دردی به جانم نشست و به دخترم گفتم: نمي دانم انگار يك چيز به کمر من خورده و خيلي درد مي كند. و به یاد محمد علی گریه میکردم و خوابم برد و در خواب دیدم گلوله ای به پشت محمد علی اصابت و روی برف افتاده و به شهادت مي رسد. آن شب انگار من هم گلوله خورده بودم و چنین احساسی داشتم.
🔹️ صبح آمدند وگفتند: پسرت به شهادت رسيده است وچند روز بعد پیکرش را آوردند.
🔹️ به راستی چگونه پاسخ این "مادران شهدا" را که این چنین تنها سرپناه وامید خود را فداکردند را خواهیم داد.
#دفاع_مقدس
و سرانجام شهادت_در_برف
@defae_moghadas2
❣
« یام یام » های بهشتی حاج بخشی ...
خیلیها حاجبخشی را به یامیام هایش میشناختند. شیرینیهای ویفری کوچکی که حاج بخشی وقت و بیوقت با چند جعبه از آنها سر میرسید و بین بچهها سرش دعوا بود. چقدر مزه میداد وقتی حاجی زیر آتش سنگین بعثیها و درست وسط خط مقدم سر می رسید و یامیام های طلایی اش را بین بچهها پخش میکرد..!
#تدارکات
#دفاع_مقدس
#زندهیاد_حاجذبیحالله_بخشی
@defae_moghadas2
❣
🔸در سال 1372 در شهر کراچی کشور پاکستان به دنیا آمد. پدرش احمد نام داشت. بعد از فراگیری علوم کلاسیک به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی (سطح2) بود. به عنوان داوطلب به همراه لشگر فاطمیون راهی جبهه های سوریه شد. شانزدهم فروردین 1396 در جبهه سوریه توسط تکفیریون داعشی به شهادت رسید. پیکرش در سوریه به جا ماند و مفقود الجسد گردید و بعد چند سال پیکر مطهرش تفحص و در سال ۹۸. در قطعه 13 بهشت معصومه (سلام الله علیها) قم بخاک سپرده شد
🌹 شهادت روحانی شهید محمد حسین مومنی از شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون گرامی باد🌹
#شهید_محمد_حسین_مومنی
عکس از: خبرگزاری دفاع مقدس
@defae_moghadas2
❣
2.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌آخرین فیلم از شهید مدافع حرم ، محمد جنتی قبل از شهادت
🔸شهید محمد جنتی معروف به «فرمانده حیدر» فرمانده رزمندگان مدافع حرم پاکستانی (تیپ زینبیون) بود
محمدعلی_جنتی شهادتت مبارک
مدافع_حرم شهادتت مبارک
😭😭😭😭😭
@defae_moghadas2
❣
#ڪݪام_شهیـــــد 🍃🌷
💠 هیچ #قطرهای در مقیاس حقیقت در نزد خـدا از قطره #خونـی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و میخواهم که با این قطره خون به #عشقم برسم که خداست ...✨
🔹فرمانده لشکر۲۷حضرترسول
#شهید_عباس_کریمی_قهرودی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌹🌸🌺🌹🌸🌺
@defae_moghadas2
❣
❣عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال
🌱در صبح روز۲۳ فروردین سال ۱۳۶۰ به من و جهانگیر مرادیان گفتند به همراه برادر عباس که، بعداً متوجه شدیم دانشجو و مهندس بوده و شهید هم شد، برای دیده بانی شیار و سنگر بزنیم.
وقتی رسیدیم آنجا تعداد دیگری نیرو هم بودند. شروع کردیم به کارکردن، تپه های شوش گل رس نرم بود.
با توجه به فصل بهار هوا هم تقریباً خوب بود. منطقه بکر و دست نخورده بود. دامنهی تپهها سرسبز و بعضاً گلها خودنمایی میکردند.
در وجود نیروها، عشق، ایثار، جانفشانی، تلاش کوشش و شجاعت موج میزد. خستگی، ترس،ناامیدی، پژمردگی، دیده نمیشید.
جزء انجام تکلیف و اطاعت از فرماندهی و ادای دین، شجاعت و شهادت طلبی چیز دیگری در وجود نیروها دیده نمی شد. تنها رسیدن به هدف و قرب الهی مهم بود.
🌱تپه ای بود مانند کله ی قند، که مشرف بود بر منطقه ما باید شیار میزدیم، تابه قله آن میرسیدیم.
البته قبلاً روی آن کار شده بود و ما باید ادامه میدادیم و کار را به پایان میرساندیم.
همه با دل و جان کار و تلاش میکردند. در همین موقع نیروهای عراقی چند خمپاره ۶۰ زدند که کمی با ما فاصله داشت. ولی برادران توجهی نمیکردند، همه یک نفس، یک صدا، یک دل و یک هدف شیار میزدند.
چه روحیهی شادی، چه توکلی، چه عشقی، چه ایثاری در آنجا حاکم بود. واقعاً ستودنی و بیاد ماندنی و فراموش نشدنی بود.
زبان و قلم از آن همه گذشت، عشق، انگیزه، ایثار و... قاصر است.
واقعاً و حقیقتاً یادش بخیر باد.
مدتی در آنجا کار کردیم متوجه شدیم. فردی پیش ما میآید.
بعداز سلام و احوالپرسی به من گفت باید بیایی با گروه برویم شناسایی.
با برادر عباس که مسئول ما بود هماهنگ کردم و همراه آن برادر به سنگرها رفتیم. وقتی رسیدیم دیدم گروه تقریباً ۱۲ نفره همه آماده مسلح، دارای مهمات لازم، من هم به گروه اضافه شدم.
فرمانده شجاع،دلاور ما سردار یحیی هاشمی، معاون ایشان پاسدار مخلص، شجاع، سلمان حاجوی، مسعود پیشبهار، زنده یاد حاج لطف الله حسینی، علی آذرگه، غلام سپیده دم، شکراله کرمی، یدالله محمدرضایی و ...
همه به خط شدیم.
✍امیر فروزی
@defae_moghadas2
❣
❣عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال
ادامه👇
🌱سردار یحیی هاشمی هدف از ماموریت و شناسایی را برای ما توضیح داد. آشنایی با منطقه برای عملیات آینده که یک
عملیاتی ایذایی
بود.
شناسایی شیارها، راه های نفوذ دشمن
و دیگر موارد مورد نیاز، بصورت ستون با فاصله، حرکت کردیم بطرف دشمن. همه مصمم، با اراده پولادین، با ایمان قوی و حفظ و رعایت اصول اطلاعاتی، هر کجا که لازم بود سردار یحیی هاشمی با اشاره و آرام راهنمایی میکرد. تا اینکه رسیدیم به منطقه مورد نظر عملیات.
سردار شهید یحیی هاشمی منطقه را مانند کف دست میشناخت. آشنایی و آگاهی کامل از شیارها، نحوه نفوذ دشمن و نیروهای گشتی عراق را داشت. وقتی به شیار مورد نظر رسیدیم، یک به یک وارد شیار شدیم.چون در شیار حرکت کردن امنیت بیشتری داشت. یک نفر را فرستاد جلو به عنوان دیده ور و بقیه پشت سرهم آرام بدون سروصدا حرکت می کردیم.
من تقریباً نفر آخر بودم. پشت سر ما شیار ادامه داشت. گشتی های عراقی، از آنجا میآمدند.
به من گفت در این شیار کوچک کمین کن و مواظب باش عراقیها ما را غافلگیر نکنند. گفت: معمولاً گشتی های عراقی دو یا سه نفرند. دقت کن اجازه بده خوب در تیرس باشند. البته ادامه شیار پیچی داشت. که باید در صورت آمدن گشتی های عراقی از آن پیچ رد میشدند. و بعداً من با آنها درگیر می شدم.
من وارد شیار شدم و تفنگ ژ۳ را گذاشتم روی رگبار و آماده برای شلیک. روی لبه شیار هم بوتهای بود که خوب توانستم خود را استتار کنم. که عراقیها اصلاً مرا نمیدیدند و انتخاب این شیار دلالت بر ذکاوت، هوش نظامی و درایت فرماندهی سردار یحیی هاشمی بود.
او توصیه های لازم را کرد و بطرف نیروها رفت. من هم در آنجا کمین کردم. و منتظر گشتی های عراقی به هوش و به گوش بودم.
آن لحظه ها، لحظات خاصی بود. تواًم با غرور، احساس مسئولیت، ادای دین، تکلیف، و....
الحمدالله در آن روز گشتی های عراقی نیامدند.
تا اینکه به من اشاره کردند که بیا. من از شیار بیرون آمده و بطرف نیروها آمدم. شیار بعد از من زنده یاد حاج لطف الله حسینی کمین نشسته بود.
که من با سر سلامی کردم و رد شدم.
✍امیر فروزی
@defae_moghadas2
❣