eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال ادامه👇 🌱سردار یحیی هاشمی مانند فرماندهی دوره دیده که در آکادمی های نظامی آموزش دیده باشد تمام شیارها و موقعیت عراقیها را توضیح می داد. می گفت این شیار بن بست است، آن شیار مین گذاری شده، این شیار به خط عراقیها راه دارد و پشت این تپه عراقیها چه ادواتی دارند. لازم به ذکر است که بگویم نقش برادر سلمان حاجوی بی بدیل بود و جنب جوش خاصی داشت. چندین بار از اول تا آخر ستون رفت آمد می‌کرد. مسئولانه و متعهدانه با رعایت اصول اطلاعاتی، در ساماندهی و ماموریت نیروها تلاش میکرد. تا این که رسیدیم به محل مورد نظر برای عملیات. یعنی جایی که باید در روز عملیات عمل می کردیم. از قبل مهمات را در جاهایی تعبیه کرده بودند. سنگر نارنجک تفنگی ژ۳ را آماده نموده بودند. جای تیربار را مشخص نمودند. سردار یحیی هاشمی تمامی اطلاعات لازم مربوط به عملیات، مهمات، سلاح، موقعیت عراقیها را توضیح دادند و نیروها را توجیه نمودند. همانند فرماندهی که دوره های مختلف نظامی را دیده باشد فرماندهی باکیاست، شجاع و دلسوز نیروها، فداکار، نترس، متعهد و ایثارگر. وقتی شناسایی کامل انجام گرفت، از همان مسیری که رفته بودیم با همان روش و همان ساز و کارها و خلاقیتها به سلامت به سنگرها بازگشتیم. آماده می‌شدیم برای عملیات آینده که واقعاً نیروها مشتاقانه، بیصبرانه، آگاهانه برای انجام آن سراز پا نمی شناختند. خود را از همه لحاظ آماده می‌کردند و جان را در طبق اخلاص گذاشته بودند. که دشمن را از سرزمین ایران اسلامی عزیز بیرون کنند و خاک پاک ایران را از لوث وجود بعثیهای مهاجم پاک کنند. روز ۲۳ فروردین که ما رفتیم شناسایی منطقه، طبق اطلاعات فردی من قرار بود ۲۴ فروردین عملیات صورت بگیرد ولی به دلایلی صورت نپذیرفت. ما از قبل آماده بودیم. تفنگها، سلاحها(روغن کاری، تمیز شده، امتحان کرده)وسایل انفرادی، گروهی،تهیه مهمات، توصیه اخلاقی، نوشتن وصیت نامه، حلالیت طلبیدن رازونیاز با معبود خویش، خواندن نمازشب، و رازونیازهای عارفانه، عاشقانه، سفارشات ویژه شفاعت از همدیگر جزء برنامه های رزمندگان بود. درروز ۲۵ فروردین ۱۳۶۰سحرگاهان بیدارباش زدند. نیروها برای نماز صبح آماده شدند. نمازعاشقانه و عارفانه را بجای آوردند،گ.تجهیزات را برداشتند و به صف بطرف سنگر فرماندهی برادر مرتضی صفارب راه افتادند.... ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
❣من عقیده‌ی راسخ دارم بر اینکه یکی از نیازهای اساسی کشور، زنده نگه داشتن نام شهدا است.(مقام معظم رهبری) ♨️ آیـــــیــــــن رونمــــایــــی از مـــــزار یادبود سرلشکر شهید اسمــــاعیــــل دقایقــــــی (فرمانده لشکر۹بدر) و 💠گرامیداشت چهلمین سال تاسیس لشکربــدر اولین یگان رزمی جبهه مقاومت اسلامی ⊰با حضور خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، مجاهدین عراقی و مقامات لشکری⊱ 🗓زمان:۲۸ فروردین ساعت ۱۵ 📍مکان:گلزارشهدای بهشت زهرا قطعه۲۴(جنب شهدای۷۲ تن) @defae_moghadas2
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال ادامه👇 🌱در آنجا صحنه‌های باشکوه، باعظمت و با جلال جبروتی بود. همه نیروهای ارتش، سپاه و بسیج صف اندر صف منظم استوار با ایمان، بااخلاص جلوه گری می‌کردند. ای کاش دستگاهی بود که آن همه عظمت، اخلاص، ایثار، جانفشانی، ابتکار، خلاقیت، برادری و حماسه آفرینی را ثبت میکرد. هماهنگی لازم صورت گرفت. حرکت کردیم بطرف خط دشمن. سردار رشید اسلام یحیی هاشمی، آخرین توصیه و سفارشات را در رابطه با عملیات انجام داد و گفت: گروه ما عملیات ایذایی انجام می دهد. یعنی زودتر از نیروها باید با دشمن با شدت تمام و حجم آتش فوق العاده، درگیر شویم. تا دشمن خیال کند عملیات اصلی در این منطقه است و کل نیروهای عراقی اعم از نیروهای پیاده، ادوات و زرهی بطرف ما بیایند، تا نیروهای خودی راحتتر بتوانند در دیگر محور ها نفوذ کنند و نیروهای عراقی را دور بزنند. سنگرهای آنها را فتح نمایند. عملیات اصلی با فریب دادن دشمن انجام و مناطق مورد نظر را آزاد سازند. در واقع دستور کار این بود. در آن عملیات فرمانده دلاور ما سردار یحیی هاشمی، معاون برادر پاسدار جان برکف سلمان حاجوی، تیربارچی برادر علی آذرگه و برادر شکرالله کرمی نارنجک انداز تفنگی ژ۳ سردار شهید مسعود پیشبهار و زنده یاد حاج لطف الله حسینی مهمات بیار (انتقال مهمات برای نفرات ) برادر یدالله محمدرضایی و امیر فروزی چند نفر هم تک تیرانداز بودند. وقتی به محل مورد نظر رسیدیم، هوا تقریباً تاریک بود.نیروها در جای خودشان مستقر شدند. تا اینکه فرمانده دستور آتش داد. همه شروع کردند و حجم آتش قابل توجهی ایجاد شد. تیربارچی، نارنک تفنگی تک تیراندازها آر پی چی زن، شلیک میکردند.چیزی که مهم بود این بود که ما نیروهای عراقی را بطرف خودمان بکشانیم. عراقیها هم تبادل آتش کردند و با انواع سلاحها خصوصاً پرتاب خمپاره ۶۰ آن منطقه شد پر از دود، بوی باروت پ گردوخاک. حجم آتش عراقیها بگونه ای بود که ما بعضی از نیروهای خودی را نمی دیدیم. نیروها چنان سرگرم درگیری با دشمن بعثی بودند که تشنگی، گرسنگی و حتی خودشان را از یاد برده بودند، عشق، انگیزه الهی، جهاد فی سبیل الله ایثار و گذشت فداکاری، مقاومت در وجودشان موج میزد. فرمانده در تکاپو و تلاش بود، از آن تپه بالا میرفت، وارد آن شیار میشد تا راهی پیدا کند تا تیربارچی عراقی که بچه ها را اذیت می کرد خاموش کند..... ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
من اون کسی رو که بین مردم جا انداخت دخترا شهید نمی‌شوند رو حلال نمیکنم. نثار شهیده_زینب_کمایی تو بخوان فاتحه با صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2
حكمت 265 ۲۶۵- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً و درود خدا بر او فرمود: گفتار حكیمان اگر درست باشد درمان، و اگر نادرست، درد جان است اين سخن از آنجا سرچشمه مى گيرد كه مردم چشم به سخنان دانشمندان مى دوزند و گوش جان به گفتار آنها مى سپارند به خصوص حكيم و دانشمندى كه آزمايش خود را در ميان مردم پس داده و سابقه تقوا و وارستگى او در ميان آنان مشهور باشد. چنين كسى هرچه بگويد بسيارى از مردم آن را به كار مى برند به همين دليل اگر گفتار درستى باشد داروى دردهاى فردى و اجتماعى مادّى ومعنوى مردم خواهد بود و اگر به راه خطا برود باز ناآگاهانه مردم از آن پيروى مى كنند و موجب دردهاى مادى و معنوى جامعه مى شود. اين سخن هشدارى است به دانشمندان و علما و حكماى جامعه كه درباره سخنان خود درست بينديشند و دقت كنند و بدانند يك گفتار نابجا از سوى آنها ممكن است جامعه اى را بيمار كند و عواقب سوء آن دامن خود آنها را نيز بگيرد، ازاينرو گفته اند: لغزش عالِم به منزله لغزش عالَم است. @defae_moghadas2
سر قولی که دادی هستی؟! اصلاً با شھدا قول و قرار میگذاری⁉️ مناجـات چی رفیق؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@defae_moghadas2
علی صدای خوبی داشت، دعا ها و مداحی هایی که بلد بود را بلند می خواند و ما هم کیف می کردیم، یکی از شعرهایی که می خواند: می دونم با نگاه تو روسفید میشم ایشالله آخرش یه روز شهید میشم 🔹منم به شوخی بهش گفتم مگه شهادت الکیه که نصیب هر کسی بشه، ولی دوباره بیت دوم شعر را خواند” ایشاالله آخرش یه روز شهید میشم” ✍به روایت خواهر بزرگوارشهید 🌷 ●ولادت : ۱۳۷۰/۵/۱۵ باخرز ، خراسان‌رضوی ●شهادت : ۱۳۹۴/۱/۱۷ کمین اشرار ، نوارمرزی ایران و پاکستان @defae_moghadas2
31.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | مستند "بلتا" –قسمت اول 💠 نگاهی به نقش تیپ محمد رسول ‌الله(ص) (به ‌فرماندهی‌حاج ‌احمد متوسلیان) و به ویژه گردان حبیب بن مظاهر - در عملیات 🌴 فروردین ۱۳۶۱ - دوران @defae_moghadas2
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال ادامه👇 🌱اصلاً ترس در وجود این سردار معنایی نداشت. بسیار شجاع، باحرارت، بااخلاص، پرتلاش، بافکر و خستگی ناپذیربود. برای ازبین بردن دشمن سر از پا نمی شناخت‌ دوبار به او سر زدم ببینم کاری نداره. از تپه رفت بالا و نگاهی کرد و برگشت. دوباره درجایی دیگر رفت بالا و دنبال راهی بود که تیربارچی را خاموش کند. به من گفت برو در آن سنگر. معاون گروه سلمان حاجوی واقعاً انسانی وارسته، بااخلاص بود. یک لحظه آرام و قرار نداشت و نیروها را هدایت میکرد. عجیب انسانی بود.چقدر برای بچه ها تلاش میکرد که آسیب نبینند. ای کاش دوربین‌هایی بود این حماسه آفرینی‌ها را ثبت و ضبط میکرد. وقتی می‌رفتم به برادر لطف الله حسینی و مسعود پیشبهار سر بزنم ببینم مهمات نمی‌خواهند، چنان گردوخاکی روی آنها نشسته بود که فقط دو چشم آنها پیدا بود. نارنجک تفنگی پرتاب می‌کردند. چه شوری چه غوغایی به پا کرده بودند. با دست و کمک پاها حجم آتش را زیاد می‌کردند. سردار شهید مسعود پیشبهار تلاش می‌کرد نارنجک تفنگی ژ۳ را وارد سنگر تیربارچی عراقی کند. در همین موقع فریاد زدند گلوله آر‌پی‌جی، با برادر یداله محمدرضایی رفتیم عقب خط درگیری و گلوله آوردیم ولی کم بود. موضوع را با فرمانده یحیی هاشمی درمیان گذاشتیم. او گفت بروید و از عقبه بیاورید. با هم بصورت بدو رو با سرعت بدون اینکه در شیارها برویم آمدیم بطرف سنگر برادر مرتضی صفار که دیدیم آنجا هم غوغاست و نیروها در تلاش و تکاپویند،، زخمی ها را سامان دهی می‌کنند. اسرای عراقی رابه عقب می‌برند و رزمندگان عرب زبان شوش از عراقی‌ها اطلاعات کسب می‌کنند پیدا بود با تلاش عملیات ایذایی ما عملیات اصلی در محور دیگر موفقیت آمیز و مناطق مورد نظر آزاد شده است. البته لازم به ذکر است که بگویم دربین راه برگشتن هم عراقی‌ها خمپاره ۶۰ می‌زدند که خیز می‌رفتیم و دوباره بلند می شدیم و حرکت می‌کردیم. دو گونی گلوله آرپی‌چی گرفتیم و پشت کول انداختیم و برگشتیم پیش نیروها. وقتی رسیدیم متوجه شدیم نیروها ناراحتند.آشفته اند. نگرانند. وقتی علت را از آنها جویا شدیم گفتند فرمانده یحیی هاشمی و معاون او سلمان حاجوی شهید شده‌اند..‌.. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
یاد و خاطره شهدای عملیات ۱۳۶۰/۱/۲۵ شوش سلمان حاجوی، یحیی هاشمی،مرتضی شریعتی و عبدالمجید محمدجعفری گرامی باد.
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال 🌱در همین موقع بود که برادر مسعود پیشبهار فریاد زد: زدمش، نابود شون کردم. منظورش سنگر تیربار عراقی بود که با نارنجک تفنگی ژ۳ نابود کرده بود. تقریباً نزدیک ظهر شده بود. آتش بازی ما و عراقی‌ها هم کم شده بود‌. خودمان را جمع و جور کردیم. فرصتی پیدا کردیم رفتیم بطرف شیاری که دو شهید والامقام آرمیده بودند. جلو رفتیم. دیدیم فرمانده شهید یحیی هاشمی پاها رو به عراقی‌ها و به پشت دراز کشیده لباس پلنگی به تن دارد و صورت و بدنش ترکش یا تیر خورده و آرام خوابیده. دو متر جلوتر شهید والامقام سلمان حاجوی هم مثل او پاها رو به سنگر عراقی‌ها به پشت خوابیده. پاها بطرف جلو دست راست تا مچ قطع شده و ترکشهایی در بدن و صورت دارد. ساعت سیکو ۵ روی دست چپ او هنوز داشت کار می‌کرد. پیدا بود هر دو نفر رو به جلو و در حال حمله به دشمن شهید شده‌اند. احتمالاً شهید حاجوی با نارنجک دستی رفته بطرف سنگر عراقی، یا سنگر تیربارچی که هدف قرار گرفته بود. شهید هاشمی برای کمک به او رفته که او هم مورد اصابت قرار گرفته بود. البته این تصور من است شاید چنین چیزی نبوده. خلاصه با غم و اندوه جانکاه و نفرت از عراقی‌ها، فرمانده و معاون شهید مان را چهار نفری به پشت تپه جای امنی آوردیم. در همین موقع ماشین جیپی که توپ ۱۰۶ روی آن سوار بود آمد و چرخی زد. دنبال موقعیتی بود که بطرف عراقی‌ها شلیک کند که موقعیت برایش جور نشد، و برگشتند. چون ما فرمانده و معاون هم نداشتیم سردرگم بودیم. نمی‌دانستم چکار کنیم تجربه هم نداشتیم. یکی از نیروها(که الان در ذهنم نیست کی بود)بچه‌ها را دلداری می‌داد. ما را جمع جور کرد. و گفت آنها به آرزوی خودشان که شهادت بود رسیدند. ما باید راه آنها را ادامه دهیم. به من گفت برو به فرماندهی اطلاع بده دو پتو هم با خودت بیاور. من سریع رفتم و اطلاع دادم و جریان شهادت عزیزان را اعلام کردم. آنها هم برادر مهدی مجتهدی را فرستادند برای ساماندهی نیروها. مهدی مجتهدی بازوی سمت چپش ترکش خورده بود. ولی اصلاً اعتنا نمی‌کرد. دو پتو را گرفتم و با برادر مهدی مجتهدی پیش نیروها رفتیم. چهار نفره پیکر پاک و مطهر شهید یحیی هاشمی و شهید سلمان حاجوی را به عقب آوردیم و تحویل دادیم. بعد از موفقیت آمیز بودن عملیات در خطوط و محورهای دیگر جبهه شوش و تصرف اهداف مورد نظر عملیات اصلی برادر مهدی مجتهدی با نیروها تقریباً تا ساعت ۱ یا ۲ بعد از ظهر کمتر یا بیشتر به عقب برگشتند. وقتی نیروها به سنگرها برگشتند چقدر گریه کردند. ناراحت بودند. به حال شهدا (غبطه) می خوردند. همانجا هم قسم شدند تا انتقام شهیدان را نگیرند از پای ننشیند. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2