eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
31.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | مستند "بلتا" –قسمت اول 💠 نگاهی به نقش تیپ محمد رسول ‌الله(ص) (به ‌فرماندهی‌حاج ‌احمد متوسلیان) و به ویژه گردان حبیب بن مظاهر - در عملیات 🌴 فروردین ۱۳۶۱ - دوران @defae_moghadas2
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال ادامه👇 🌱اصلاً ترس در وجود این سردار معنایی نداشت. بسیار شجاع، باحرارت، بااخلاص، پرتلاش، بافکر و خستگی ناپذیربود. برای ازبین بردن دشمن سر از پا نمی شناخت‌ دوبار به او سر زدم ببینم کاری نداره. از تپه رفت بالا و نگاهی کرد و برگشت. دوباره درجایی دیگر رفت بالا و دنبال راهی بود که تیربارچی را خاموش کند. به من گفت برو در آن سنگر. معاون گروه سلمان حاجوی واقعاً انسانی وارسته، بااخلاص بود. یک لحظه آرام و قرار نداشت و نیروها را هدایت میکرد. عجیب انسانی بود.چقدر برای بچه ها تلاش میکرد که آسیب نبینند. ای کاش دوربین‌هایی بود این حماسه آفرینی‌ها را ثبت و ضبط میکرد. وقتی می‌رفتم به برادر لطف الله حسینی و مسعود پیشبهار سر بزنم ببینم مهمات نمی‌خواهند، چنان گردوخاکی روی آنها نشسته بود که فقط دو چشم آنها پیدا بود. نارنجک تفنگی پرتاب می‌کردند. چه شوری چه غوغایی به پا کرده بودند. با دست و کمک پاها حجم آتش را زیاد می‌کردند. سردار شهید مسعود پیشبهار تلاش می‌کرد نارنجک تفنگی ژ۳ را وارد سنگر تیربارچی عراقی کند. در همین موقع فریاد زدند گلوله آر‌پی‌جی، با برادر یداله محمدرضایی رفتیم عقب خط درگیری و گلوله آوردیم ولی کم بود. موضوع را با فرمانده یحیی هاشمی درمیان گذاشتیم. او گفت بروید و از عقبه بیاورید. با هم بصورت بدو رو با سرعت بدون اینکه در شیارها برویم آمدیم بطرف سنگر برادر مرتضی صفار که دیدیم آنجا هم غوغاست و نیروها در تلاش و تکاپویند،، زخمی ها را سامان دهی می‌کنند. اسرای عراقی رابه عقب می‌برند و رزمندگان عرب زبان شوش از عراقی‌ها اطلاعات کسب می‌کنند پیدا بود با تلاش عملیات ایذایی ما عملیات اصلی در محور دیگر موفقیت آمیز و مناطق مورد نظر آزاد شده است. البته لازم به ذکر است که بگویم دربین راه برگشتن هم عراقی‌ها خمپاره ۶۰ می‌زدند که خیز می‌رفتیم و دوباره بلند می شدیم و حرکت می‌کردیم. دو گونی گلوله آرپی‌چی گرفتیم و پشت کول انداختیم و برگشتیم پیش نیروها. وقتی رسیدیم متوجه شدیم نیروها ناراحتند.آشفته اند. نگرانند. وقتی علت را از آنها جویا شدیم گفتند فرمانده یحیی هاشمی و معاون او سلمان حاجوی شهید شده‌اند..‌.. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
یاد و خاطره شهدای عملیات ۱۳۶۰/۱/۲۵ شوش سلمان حاجوی، یحیی هاشمی،مرتضی شریعتی و عبدالمجید محمدجعفری گرامی باد.
عملیات ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۰ منطقه شوش دانیال 🌱در همین موقع بود که برادر مسعود پیشبهار فریاد زد: زدمش، نابود شون کردم. منظورش سنگر تیربار عراقی بود که با نارنجک تفنگی ژ۳ نابود کرده بود. تقریباً نزدیک ظهر شده بود. آتش بازی ما و عراقی‌ها هم کم شده بود‌. خودمان را جمع و جور کردیم. فرصتی پیدا کردیم رفتیم بطرف شیاری که دو شهید والامقام آرمیده بودند. جلو رفتیم. دیدیم فرمانده شهید یحیی هاشمی پاها رو به عراقی‌ها و به پشت دراز کشیده لباس پلنگی به تن دارد و صورت و بدنش ترکش یا تیر خورده و آرام خوابیده. دو متر جلوتر شهید والامقام سلمان حاجوی هم مثل او پاها رو به سنگر عراقی‌ها به پشت خوابیده. پاها بطرف جلو دست راست تا مچ قطع شده و ترکشهایی در بدن و صورت دارد. ساعت سیکو ۵ روی دست چپ او هنوز داشت کار می‌کرد. پیدا بود هر دو نفر رو به جلو و در حال حمله به دشمن شهید شده‌اند. احتمالاً شهید حاجوی با نارنجک دستی رفته بطرف سنگر عراقی، یا سنگر تیربارچی که هدف قرار گرفته بود. شهید هاشمی برای کمک به او رفته که او هم مورد اصابت قرار گرفته بود. البته این تصور من است شاید چنین چیزی نبوده. خلاصه با غم و اندوه جانکاه و نفرت از عراقی‌ها، فرمانده و معاون شهید مان را چهار نفری به پشت تپه جای امنی آوردیم. در همین موقع ماشین جیپی که توپ ۱۰۶ روی آن سوار بود آمد و چرخی زد. دنبال موقعیتی بود که بطرف عراقی‌ها شلیک کند که موقعیت برایش جور نشد، و برگشتند. چون ما فرمانده و معاون هم نداشتیم سردرگم بودیم. نمی‌دانستم چکار کنیم تجربه هم نداشتیم. یکی از نیروها(که الان در ذهنم نیست کی بود)بچه‌ها را دلداری می‌داد. ما را جمع جور کرد. و گفت آنها به آرزوی خودشان که شهادت بود رسیدند. ما باید راه آنها را ادامه دهیم. به من گفت برو به فرماندهی اطلاع بده دو پتو هم با خودت بیاور. من سریع رفتم و اطلاع دادم و جریان شهادت عزیزان را اعلام کردم. آنها هم برادر مهدی مجتهدی را فرستادند برای ساماندهی نیروها. مهدی مجتهدی بازوی سمت چپش ترکش خورده بود. ولی اصلاً اعتنا نمی‌کرد. دو پتو را گرفتم و با برادر مهدی مجتهدی پیش نیروها رفتیم. چهار نفره پیکر پاک و مطهر شهید یحیی هاشمی و شهید سلمان حاجوی را به عقب آوردیم و تحویل دادیم. بعد از موفقیت آمیز بودن عملیات در خطوط و محورهای دیگر جبهه شوش و تصرف اهداف مورد نظر عملیات اصلی برادر مهدی مجتهدی با نیروها تقریباً تا ساعت ۱ یا ۲ بعد از ظهر کمتر یا بیشتر به عقب برگشتند. وقتی نیروها به سنگرها برگشتند چقدر گریه کردند. ناراحت بودند. به حال شهدا (غبطه) می خوردند. همانجا هم قسم شدند تا انتقام شهیدان را نگیرند از پای ننشیند. ✍امیر فروزی @defae_moghadas2
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند بلتا قسمت دوم نگاهی به نقش تیپ محمد رسول الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در عملیات فتح‌المبین @defae_moghadas2
‍ ‍ 🌼 رحیم متولد ۱۱مهر۱۳۴۲ روستای قره تپه (مازندران) بود. ۱۷سال داشت که جنگ شروع شد، نیمکت‌های مدرسه را رها کرد و زندگی آرام خود را در یکی از سرسبزترین شهرهای شمالی گذاشت و در گرمای جنوب و سرمای غرب جنگید. ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵رحیم کابلی به همراه۱۲ تن دیگر از حرم مازندارنی در شهر مجاور همیشگی حریم عقیله بنی‌هاشم شد و نیز بازنگشت. •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا @defae_moghadas2
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 استناد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عبارتی از نهج‌البلاغه پیرامون وظیفه علما و توصیه به نخبگان علمی درباره بی‌تفاوت نبودن در قبال قضیه غزه 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: این جمله‌ی معروف امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در این زمینه، حرف را تمام میکند: وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی العُلَماءِ اَلّا یُقِرّوا عَلیٰ کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظلوم؛ یعنی خدای متعال این تعهّد را از علما گرفته، از دانشمندان گرفته که در این زمینه تحمّل نکنند «کِظَّة ظالم» و «سَغَب مظلوم» را؛ نباید تحمّل کنند پُرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده را؛ اَلّا یُقِرّوا. باید عکس‌العمل نشان بدهیم، واکنش نشان بدهیم. •┈┈••✾❀🌺🔶🇮🇷❀✾••┈┈ @defae_moghadas2
ابدی بر شما باد که جز از بین بردن نسل جوان کار دیگری بلد نیستید و در چار چوب مادیات غرق شده اید و جز نابودی افراد جامعه کار دیگری از شما ساخته نیست. ما با و قلبی آکنده از ایمان و عشق به رهبرمعظم انقلاب به استقبال شهادت می رویم، ما را با زور گلوله به این جا نیاورده اند، ولی شما اگر اقدامی بر علیه این مملکت کنید گلوله پشت سرتان است و شهادت ما خیلی است. منافقین باعث شدندکه صدامیان در جنگ با رزمندگان اسلام روحیه بگیرند. و شما پشتوانه ای هستید برای ، لذا باید هر چه سریع تر ریشه این فاسدان را از ایران اسلامی بکنیم." 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا @defae_moghadas2
شهید روز علی خاکباز اهل و بود و شبی نبود که با خدای خویش نکند.در اواخر سال 1366 در منطقه دربندیخان عراق با هم بودیم شب عملیات با و معنوی به من گفت:«ببین اباذر به بهترین نقطه دنیا آمده ایم اینجا جایی است که ملائک خدا به ما افتخار میکنند.»با شنیدن این جملات پرمغز و عمیق به چهره نورانی و مصمم آن شهید نگاه کردم و با خود گفتم:آقای خاکباز در این عملیات شهید می شود ببین چقد نورانی شده! در حین عملیات نیز با و به دشمن حمله می کرد به طوری که من با دیدن این همه دلاوری و شجاعت متحیر شده بودم. یک ساعت قبل از شهادتش به من گفت:«آتش دشمن کمتر شده من میروم اگر مجروحی داریم به عقب بیاورم.»دقایقی بعد به دنبال او رفتم و دیدم در حال کمک به مجروحین مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفته و به رسیده است. ✍ :اباذر کشاورز 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•   شادےروح شهدا @defae_moghadas2
حكمت 266 ۲۶۶- وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنْ يُعَرِّفَهُ الْإِيمَانَ فَقَالَ ( عليه السلام ) : إِذَا كَانَ الْغَدُ فَأْتِنِي حَتَّي أُخْبِرَكَ عَلَي أَسْمَاعِ النَّاسِ فَإِنْ نَسِيتَ مَقَالَتِي حَفِظَهَا عَلَيْكَ غَيْرُكَ فَإِنَّ الْكَلَامَ كَالشَّارِدَةِ يَنْقُفُهَا هَذَا وَ يُخْطِئُهَا هَذَا . و قد ذكرنا ما أجابه به فيما تقدم من هذا الباب و هو قوله الإيمان علي أربع شعب و درود خدا بر او (شخصی از امام پرسید كه ایمان را تعریف كن) فرمود: فردا نزد من بیا تا در جمع پاسخ گویم، كه اگر تو گفتارم را فراموش كنی دیگری آن را در خاطرش سپارد، زیرا گفتار چونان شكار رمنده است، یكی آن را به دست آورد، و دیگری آن را از دست می دهد (پاسخ امام در حكمت ۳۱ آمد كه ایمان را بر چهار شعبه تقسیم كرد.) اگر كلام در برابر جمع ايراد شود وبعضى نتوانند به حقيقت معناى آن برسند، گروه ديگرى كه داراى فهم و شعور بيشترى هستند آن را درك كرده و براى ديگران تبيين مى كنند. اين سخن امام عليه السلام مى تواند اشاره و تأكيدى بر حفظ احاديث و نقل كامل وكتابت آنها براى كسانى كه در مجلس امام عليه السلام حضور نداشتند و يا نسلهاى آينده باشد. درست برخلاف رفتارى كه با احاديث پيامبر صلي الله عليه وآله در قرن اول به واسطه كج انديشىِ بعضى از حاكمان انجام شد كه نقل احاديث آن حضرت را ممنوع ساختند و بسيارى از گوهرهاى گرانبهاى احاديث، برپايه اين ندانمكارى ويا اعمال اغراض سوء از ميان رفت و هنوز نيز مسلمانان از اين نظر احساس خسارت بزرگى مى كنند. @defae_moghadas2
26.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند بلتا قسمت سوم نگاهی به نقش تیپ محمد رسول الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان در عملیات فتح‌المبین @defae_moghadas2
❣به اتفاق محمود از منطقه عازم اقلید بودیم. ابتدا باید به شیراز می آمدیم و از شیراز به اقلید می رفتیم. از همان ابتدا محمود شرط کرده بود که مخارج سفر نصف به نصف. به شیراز که رسیدیم، تا به اتوبوس اقلید برسیم من یک روزنامه خریدم تا بخوانم. محمود گفت: صفحه اولش را ببینم! همین طور که روزنامه دستم بود، صفحه اول را به سمت محمود گرفتم و محمود تیتر روزنامه را خواند. چند کیلومتری به اقلید مانده بود. محمود دفترچه ای از جیبش در آورد و شروع کرد به جمع زدن مخارج. گفت: این پول بلیط، این پول اتوبوس، این پول غذای بین راه، این هم پول روزنامه! گفتم: روزنامه، روزنامه را که من با پول خودم خریدم! گفت: اما من تیترش را خواندم! راضی نشد از پول روزنامه بگذرم تا مدیون خواندن همان تیر صفحه اول هم نباشد! 🌷از آموزش هلی برد برمی گشتیم] پیاده شدن نیرو از بالگرد[. تمام بدنم کوفته شده بود. با خودم گفتم قبل از خواب، یک دوش، خستگیام را بیرون میکند. به چادر که رسیدم، زیر پتو لباسهای کارم را کندم و درون یک کیسه پالستیک گذاشتم، بعد هم توی کیفم. رفتم سمت حمام که چند کانتینر فلزی بود. آنقدر هوا سرد بود که خیلی زیر آب نماندم و ده دقیقه نشده برگشتم توی چادر. سرم را روی کیف گذاشتم تا بخوام دیدم سرم رفت توی ساک، انگار خالی شده بود، اما آنقدر خسته بودم که حوصله باز کردن آن را نداشتم، زود خوابم برد. صبح ساعت هشت بود که کیفم را باز کردم تا لباسهای کثیف را بشورم، اما دیدم از لباس ها خبری نیست! تمام چادر را زیر و رو کردم نبود. با عصبانیت از چادر آمدم بیرون دیدم تمام لباسها شسته شده بر روی طناب چادر پهن شده است. برگشتم توی چادر، گفتم: چه کسی لباسهای من را شسته؟! کسی چیزی نگفت. اما دیدم محمود سر به زیر دارد. گفتم: محمود! کار تو بود؟ لبخند ملیحی روی صورتش نقش بست. گفتم: کی؟ گفت: همان ده دقیقه ای که حمام بودی! 💐🌷💐 هدیه به شهید محمود آقا شیری صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2