🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#تخریبچی_بی_مزار
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
#تخریبچی_شهید
#حسین_شاه_حسینی
#شهادت #عملیات_والفجر_یک
#فکه_شمالی
22 فروردین ماه 1362
✅ در آخرین دیداری که خدمت مرحوم حاج عبدالوهاب شاه حسینی پدر شهیدان شاه حسینی رسیدیم ایشون فرمودند "غصه ام این است که هنوز پیکر حسین من برنگشته" حسین سومین شهید خانواده بود و بعد از او سعید به شهادت رسید.
✅ #شهید_حسین_شاه_حسینی ، سید جمال شرق آزادی و حسین معمار زاده مامور باز نمودن #معبر #عملیات_والفجر_1 در منطقه فکه شمالی شدند.
#حسین_شاه_حسینی و #سیامک_معمار_زاده از همان معبر پرکشیدند. و سید جمال شرق آزادی در حین زدن معبر با آتش سنگین دشمن که معبرشان را نشانه رفته بود به سختی #مجروح شد و بدنش ساعت ها در میدان مین رها شده بود و با سبک شدن آتش دشمن سید را در حالیکه تمان بدنش را ترکش فرا گرفته بود به عقب آوردند.
سید جمال تنها تخریبچی بود که از اون معبر زنده ماند.
سید جمال هم در #عملیات_خیبر به قافله شهدا ملحق شد.
@defae_moghadas2
❣
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
شرحی دلنشین از حماسه
#تخریبچی_شهید_سیامک(حسین) #معمارزاده
شهادت 22 فروردین 1362 #عملیات_والفجر_1
محل شهادت #فکه_شمالی
✅مزار : گلزار شهدای چیذر
🔶14 فروردین سال 62 ماموریت سه ماهه من به جبهه تمام میشد اما شنیدم عملیاتی در پیش است و در نامه ای برای مادرم که بی تاب شده بود نوشتم "مادرجان من پشت به امام حسین(ع) نمی کنم. او احتیاج به کمک دارد و من برای یاری او میمانم" و ماندم . زیباترین شب در عمر من شب عملیات بود. چون اون شب شب قرار و وصال بود. شب عملیات والفجر یک من هم مهیا شدم برای عملیات و با دیگر دوستان و همرزمان به یکی از گردانهای تیپ سیدالشهداء(ع) مامورشدیم. فکر کنم گردان حضرت علی اصغر(ع) بود. وظیفه ما گشودن معبر در میدان مین بود. هوا تاریک شده بود و ظلمات شب همه جا رو گرفته بود. همه گردان در یک ستون به پای کار رسیدیم. حدود 400 نفری می شدیم. گردان پشت یک تپه ای نشست و ما از گردان فاصله گرفتیم. خودمون رو پشت سیم خاردار اول میدون مین رسوندیم. همه جا سکوت بود. گاهی تیربار دشمن کار میکرد و منوری آسمون رو روشن میکرد. قرار شد حسین شاه حسینی مینها رو خنثی کنه و من هم پشت سرش طناب معبر رو پهن کنم. آستین ها رو بالا زدیم و وارد میدون شدیم.
طناب معبر رو باز می کردم و روی خاک خط سفیدی میکشیدم و گاهی هم به اطراف نگاه میکردم و سنگر کمین دشمن رو می پاییدم. حسین سرش پایین بود و یک یک مینهای گوجه ای و والمرا رو کنار میگذاشت. از سنگر کمین اول دشمن رو عبور کردیم. اونقدر وجعلنا خونده بودم که فکم درد گرفته بود. نزدیک کمین دوم دشمن بودیم که تیربار دشمن شروع به تیر اندازی کرد. تیرهای دشمن به فاصله چند سانتی از زمین به سمت ما میومد. حسین اصلا توجهی به آتیش دشمن نداشت و جلو میرفت. تقریبا آخرای میدون مین رسیده بودیم و آخرین مینی که حسین کنار گذشت مین والمر بود. رسیده بودیم پشت سیم خاردار توپی آخر میدون مین و آماده بودیم تا رمز عملیات اعلام بشه و ما سیم خاردار آخر میدون مین رو قطع کنیم و گردان وارد معبر بشه و به دل دشمن بزنه که تیربار دشمن شروع به تیر اندازی کرد و گلوله ای به شکم حسین شاه حسینی خورد. فاصله من و حسین تا سنگر دشمن به اندازه چند توپ سیم خاردار بیشتر نبود. مثل اینکه دشمن حسین رو دیده بود و آتیش تیربار روی حسین متمرکز شد. حسین داشت تو خون دست و پا میزد اما من نمیتونستم کاری کنم. باید عقب میومدم و گردان رو میبردم و از معبر عبور میدادم. از جام بلند شدم و دولا دولا رفتم به سمت ابتدای میدون مین که گلوله خمپاره ای کنارم خورد و ترکش بزرگی پهلوم روشکافت. دستم رو به پهلو گرفتم و روی طناب سفید معبر به عقب میرفتم. تنهای تنها بودم، وسط میدون مین. اون لحظه آرزوی شهادت نداشتم. آرزوم این بود که زمین نخورم تا به اول میدون برسم و گردان رو از معبر رد کنم و بعد شهید بشم. اما نفهمیدم چی شد و رفتم روی مین والمر. با صدای انفجار چند تا از بچه ها وارد میدون مین شدند و میشنیدم یکی میگفت راه بازه...راه بازه! اما یه تخریبچی اول میدون مین افتاده و یه تخریبچی آخر میدون.
خیالم راحت شد که مرا پیدا کردند. منو کنار معبر کشیدند و گردان شیر خواره اربابم امام حسین(ع) یعنی گردان حضرت علی اصغر(ع) از معبر به سلامت عبور کرد. من هم که دیدم کار تموم شده با اندک رمقی که داشتم مهر تربت کربلا رو از جیبم در آوردم و داخل دهانم گذاشتم و منتظر اومدن اربابم نگاهم به آسمان دوخته شد. هم تشنه بودم و هم تنها. 22 روز از بهار گذشته بود که از خاک مقدس منطقه شرهانی مرا به آسمان بردند و به سعادت رسیدم.
از اینکه شرح ماوقع طول کشید شرمنده ام. و جمله آخرم اینکه بدانی برای چه هدفی رفتم. خواهشم این است که قلم و کاغذ دست بگیر و بنویس...
✅ رفتم تا دین خدا را یاری کنم
رفتم تا ثابت کنم من غلام وفادار حسینم
رفتم تا درخت اسلام را باخون خود آبیاری کنم
رفتم تا فدای اسلام شوم
رفتم تا رهرو راه شهیدان باشم (گزیده ای از وصیت نامه شهید حسین(سیامک)معمارزاده)
راوی:جعفرطهماسبی
@defae_moghadas2
❣
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶🍁
🔶🍁
🍁
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
چهل و دو سال از شهادتت گذشت
42 سال پیکر مطهرت میهمان خاک #فکه است
تو با خدا خود چه گفتی که اینگونه عاشقت شد
#شهید_علی_معطری در ماه ولادت رسول خاتم به دنیا آمد و 18 سال بعد در مبعث رسول گرامی اسلام از #سرزمین_فکه آسمانی شد.
وَالسَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا
✅ #شهید_علی_معطری از رزمندگان تیپ10 سیدالشهداءعلیه السلام بود که در #عملیات_والفجر1 با گردان آرپی جی زن حجر تیپ سیدالشهداء(ع) وارد عملیات شد و در سن 18سالگی در تاریخ 22 فروردین 1362 به شهادت رسید و پیکر مطهرش برای همیشه در جبهه ی فکه باقی ماند.
@defae_moghadas2
❣
سلام
دعای امام سجاد عليه السلام:
بارالها
همانطور که ستمکشی را در نظرم ناخوشایند ساختی مرا نیز از ستمکاری حفظ فرما.
بارالها، به احدی غیر تو شکایت نکنم، و از هیچ حاکمی جز تو یاری نمیجویم، حاشا که چنین کنم، پس بر محمد و آلش درود فرست، و دعایم را به اجابت برسان.
خدایا مرا به ناامیدی از عدل خود آزمایش مکن، و دشمن را به ایمنی از کیفرت امتحان منمای، تا بر ستم بر من اصرار ورزد، و بر حقّم مستولی شود، و بههمین زودی او را بهآنچه ستمکاران را بدان تهدید نمودهای، آشنا کن. و مرا به اجابتی که به بیچارگان وعده داده ای، آگاهی ده،
التماس دعا
@defae_moghadas2
❣
37.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند بلتا قسمت چهارم
@defae_moghadas2
❣
❣زهرا بابا حسینی مادر شهید فاضل شیرالی می گوید:
🌱 شبی در عالم رویا بانوی سبز پوشی را دیدم که یک قواره پارچه سبز رنگ به من داد و گفت: این را بگیر! خداوند پسری به تو عطا میکند، نام او را فاضل بگذار این امانت را نزد خود نگه دار تا زمانی که او را از تو پس بگیریم. سالیان متمادی گذشت تا اینکه شب شهادت فاضل فرا رسید. در همان شب مادر شهید در عالم رویا همان بانو را میبیند که لباس سیاه رنگی به او میدهد و میگوید: باید آن را بپوشی! او میگوید: آمده است تا امانتی را که سالها پیش خداوند به او ارزانی داشته، از او پس بگیرد.
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
#دفاع_مقدس
#دلاور_ماهشهری
#شهید_فاضل_شیرالی
@defae_moghadas2
❣
❣سال ١٣۶۵ بود. به اتفاق جمعی از رزمندگان لشکر، من جمله سید باقر به حج مشرف شده بودیم.در طبقه دوم مسجد الحرام بودیم و به کعبه و طواف زوار نگاه می کردیم. سید باقر با چهره سرخ و سفیدش در آشوب بود. گفت حاج نبی دلم روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها کشیده، می خوام روضه بخوانم!
اینجا؟
اره همین جا.
رو به کعبه شروع به خواندن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها کرد. اشک از دیدگانش جاری شده بود و هق هق گریه اش بلند بود. نمی دانم چرا شرطه ها و چفیه قرمزها اصلاَ به سمت ما نمی آمدند و مانع ما نمی شدند. در میان همان هق هق گریه ها گفت: بیا به هم قول بدهیم هر کدام زودتر شهید شدیم دیگری را شفاعت کنیم!
قول را که گرفت صدای نوای سیدباقر در مسجد الحرام بلند شد.
ای غریبی که لب تشنه بریدند سرت
تا زجان سوخت زداغ علی اکبرجگرت
برلب خشک تو آبی پسر سعد نریخت
باوجودی که بُدی ساغی کوثر پدرت
تشنه لب هیچ مسلمان نکشد کافر را
توچه کردی که بریدند لب تشنه سرت...
👆به روایت #سردار_حاج_نبی_رودکی
🌷🌹🌷
هدیه به سردار شهید سید محمد باقر دستغیب صلوات، شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
32.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند بلتا قسمت پنجم @defae_moghadas2
❣
40.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | مستند "بلتا" –قسمت ششم (پایانی)
@defae_moghadas2
❣