eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
آمبولانس تی.بی.تی توی بیمارستان صحرایی دوش گرفتیم و آمپولی زدن و سرمی وصل کردن. غیراز این کاری برای درمان شیمیایی ازشون برنمی‌‌آمد. گفتن باید به برای ادامه درمان به اهواز برید. هرچه گفتم من حالم خوبه باید پیش نیروهام برگردم. گفتن نمیشه باید به اهواز بری. حتماً پیش خودشون گفتن هنوز بدنت داغه حالیت نیست. زورم بهشون نرسید. گفتم میرم اگه مشکلی نبود برمی‌گردم. کل گردان ما یعنی فجر بهبهان در جاده شهید صفوی شلمچه شیمیایی شده بود. مجروح زیاد بود و آمبولانس کفاف نمی‌داد. گفتن باید با اتوبوس برید. اتوبوس ۳۰۲ تی.بی.تی بود‌. از در جلو سوار شدم.‌ صندلی نداشت. پتویی کف پهن کرده بودن. مثل دوران بچگی‌مون که توی یه اتاق ردیفی کنار هم می‌خوابیدیم دو طرف اتوبوس کنار هم مجروح خوابیده بود. فقط بجای فضولی کردن و نیشکون گرفتن و سُک زدن به همدیگه، آه و ناله همه بلند بود. همه سیاه و سوخته بودن. عُق می‌زدن و بالا می‌آوردن. تاول‌های خردلی روی بدن در حال نمایان شدن بودن. تاول‌های ریز و درشت. بعضیا چنان عُق می‌زدن که دل و روده‌شون بالا میومد. بعضیا از درد و سوزش به لرزه افتاده بودن. یکی آنقدر عُق زده بود می‌گفت بچه‌ها شکمم پاره نمیشه؟ دلم به حالش سوخت. کاری از دستم برنمی‌‌آمد. جایی برای خوابیدن من نبود. اتوبوس کیپ تا کیپ مجروح خوابیده بود. مثل شاگرد راننده توی رکاب نشستم. هنوز حالم بد نشده بود. امید برگشت داشتم. هرچند که همه نیروهای گروهانم شیمیایی شده بودن. اما هنوز عمق فاجعه رو نمی‌دونستم. می‌گفتم چیزی نیست برمی‌گردیم. صدای آشنای کسی به گوشم خورد. محمود پنجه‌بند جانشین گردان بود. سردش شده بود. می‌گفت سردمه. سراغش رفتم. از سرما می‌لرزید. پتویی بیکار پیدا کردم و رویش کشیدم. سرجایم برگشتم. نزدیکی‌های اهواز بود. حالم بد شد. دل و روده‌ام بالا آمد. در تمام عمرم اینقدر و به این شدت عُق نزده بودم. به قول آن دوستم فکر می‌کردم شکمم در حال پاره شدنه. امیدم رو از دست دادم. با این وضع شرکت در عملیات کربلای پنج رو از دست می‌دادیم. بالاخره آمبولانس تی.بی.تی با آه و ناله و درد و رنج ما وارد اهواز شد. تا نقاهت‌گاه باشگاه گلف ما رو همراهی کرد و رفت. وارد نقاهت‌گاه شدیم. وارد شدن همان و حدود دوماه در بیمارستان‌های تهران ماندن همان. آخر هم خوب نشدیم که نشدیم. بعداز ۳۹ سال هنوز هم درگیرش هستیم. گاهی از درد چشم. چندسال یکبار پیوند قرنیه. سرفه‌های مدام و تنگی نفس. اعصاب خراب و خط خطی. غم و غصه جاماندگی. والسلام ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
بلند مرتبه باد نام و یاد سپاهیان جان بر کف که جان دادند تا ایران اسلامی بماند . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹. 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
نام: سلمان   |   نام خانوادگی: ایزدیار   |   نام پدر: حمزه تاریخ ولادت: ۱۳۳۹/۹/۱۷   |   محل ولادت: کرج   |   سن: ۲۶ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۴/۱۱   |   شهادت: مهران – عملیات کربلای۱ مزار: کرج – امام‌زاده محمد (ع)   زندگی‌نامه شهید سلمان ایزدیار سلمان ایزدیار پسر دوم خانواده بود که در ۱۷ آذر سال ۱۳۳۹ در محله جوادآباد کرج دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد. همچنین علاقه زیادی به کشتی و ورزش رزمی داشت. از قد بلند و توانایی جسمی خوبی نیز برخوردار بود. او به گرداندن مغازه میوه فروشی پدر کمک می کرد و همواره احساس مسئولیت زیادی در خانواده داشت. همزمان با اوج گیری انقلاب همواره در صحنه حضور داشت و در اکثر راهپیمایی‌ها نقش اول را ایفا می‌کرد. با تشکیل سپاه به فرمان امام خمینی (ره) به عضویت این نهاد درآمد و به فعالیت‌های انقلابی خویش وسعت بیشتری بخشید. سلمان از ابتدای سال شصت، در عملیات فتح المبین و بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر، حضور مستمر داشته و جزء اولین گروه‌هایی بوده است که بعد از فتح وارد شهر خرمشهر می‌شوند. ثمره ازدواج شهید بزرگوار، یک فرزند به نام عمار است. «سلمان ایزدیار» چهره ای بسیار جدی و با جذبه داشته است اما پس ذهن سلمان مهربانی فوق العاده ای بود. وی بسیار خیّر و مهربان بود. او به عنوان پاسدار و با سمت فرمانده گردان در عملیات کربلای یک حماسه آفرینی کرد. سرانجام این سردار دلاور سپاه اسلام در روز ۱۱ تیر ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۱ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به دیدار معبودش شتافت. @defae_moghadas2
نام: کریم   نام خانوادگی: آخوندی   |   نام پدر: محمدابراهیم تاریخ ولادت: ۱۳۴۱/۷/۱۴   |   محل ولادت: کرج   |   سن: ۲۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۵   |   شهادت: جزیره ام‌الرصاص – عملیات والفجر۸ مزار: کرج – گلزار شهدای امام‌زاده محمد (ع) زندگینامه شهید کریم چهارمین فرزند خانواده بود. او در سال ۱۳۴۱ بدنیا آمد. در مدارس حصار (خلج آباد) تحصیل کرد، جثه قوی داشت و در بازیها همیشه سرگروه بود. از نظر اعتقادی بچه فعالی بود. در تظاهرات شرکت میکرد و شعارنویسی روی دیوارها را به عهده داشت. بعد ازانقلاب، جزو اولین کسانی بود که ورزش کنگ فو را به کرج آورد. در دوران نوجوانی تحت تاثیر پسرعموهایش که در جبهه بودند قرار گرفته برای دفاع از میهن به سپاه رفت و از آن طریق به گیلانغرب منتقل شد. در جبهه، به علت شخصیت محکم و قوی در میان همرزمانش بسیار محبوب شد. در عملیاتهای فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک، والفجر ۵ و الفجر ۸ شرکت نمود. در عملیات شهید رجایی و باهنر در جبهه کوره موش سرپل ذهاب براثر اصابت ترکش به دست راستش مجروح شد . در بیمارستان طالقانی تحت عمل جراحی قرار گرفت . پس از چهار سال حضور مداوم در جبهه ها، (والفجر ۸) در جزیره ام الرصاص به شهادت رسیده و مفقودالاثر شد . تا اینکه پس از ۱۳ سال مشتی استخوان به عنوان جنازه کریم به خانواده اش تحویل داده شد. او با ۷۰۰ شهید دیگر به خاک کرج بازگشت، ولی روز تشییع در آن هیاهو و شلوغی تابوتش گم شد و پس از آنکه همه مردم رفتند و تنها خانواده اش ماندند، تابوتش پیدا شد و در همان جمع بسیار کم، غریبانه در امامزاده محمد به خاک سپرده شد. @defae_moghadas2
نام : حسن نام خانوادگی : شاه بختی نام مادر : سیده زهرا موسوی نام پدر : محمد باقر تاریخ تولد : ۱۳۳۹/۹/۶ محل تولد : کرج، اشتهارد وضعیت تاهل : متاهل – دارای ۲ فرزند شغل : معلم میزان تحصیلات : فوق دیپلم تجربی تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۳ سن : ۲۷ سال محل شهادت : شرق بصره عملیات : کربلای۸ یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام گردان : امام سجاد (ع) مسئولیت : مسئول مخابرات مزار: گلزار شهدای اشتهارد، امامزاده ام کبری @defae_moghadas2
شناسه نام: جهانبخش نام خانوادگی: بیات نام پدر: جهانشاه نام مادر: بگم تاریخ تولد: 29 مهر 1341 محل تولد: کرج سن: 24 سال تاریخ شهادت: 25 فروردین 1365 محل شهادت: فاو عملیات: پدافندی فاو یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر مزار: بی بی سکینه – قطعه 1 ردیف 1 شماره 54 سایر اطلاعات: برادر ایشان جهانگیر نیز به شهادت رسیده است. زندگینامه شهید جهانبخش بيات بيست و نهم مهر 1341، در شهرستان كرج ديده به جهان گشود. پدرش جهانشاه، كشاورزی می‌كرد و مادرش بگم نام داشت. جهانبخش تا کلاس اول راهنمايی درس خواند. او كارگر كارخانه خودروسازی بود. وی که به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافته بود روز بيست و پنجم فروردين 1365، با سمت فرمانده محور عملياتی در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وی در گلزار شهدای بی‌بی‌سكینه شهرستان شهريار قرار دارد. برادرش جهانگير نيز به فیض شهادت نائل آمده است. @defae_moghadas2
علی: حكمت 272 ۲۷۲- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ . و درود خدا بر او فرمود: اگر از فتنه ها و لغزشگاه استوار بگذرم، دگرگونیهای بسیار پدید می آورم. پس از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در زمان خلفا انحرافى چه در مسائل عقيدتى وچه در احكام روى داد كه غالباً منشأ سياسى يا عدم آگاهى به تعليمات اسلام داشت و امام علیه السلام مترصد بود مسلمانان را از آن انحرافات بازگرداند و به اسلام خالص و راستين زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله سوق دهد؛ ولى متأسفانه جنگهاى داخلى كه يكى پس از ديگرى واقع شد و بى وفايى كوفيان و فعاليت شديد منافقان به آن حضرت مجال نمى داد. ازاينرو فرمود كه اگر اين لغزشگاهها برطرف گردد و آرامش پيدا شود ـ كه متأسفانه تا آخر عمر مبارك آن حضرت حاصل نشد ـ امورى را تغيير خواهم داد. شاهد اين سخن ما خطبه اى است كه حضرت ضمن آن مى فرمايد: زمامداران پيش از من كارهايى انجام دادند كه برخلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. عامدانه راه خلاف رفتند و نقض عهد آن حضرت كردند و سنتش را تغيير دادند و اگر من مردم را وادار به ترك آنها كنم و آنها را به حال اول و به همان چيزى كه در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود بازگردانم، لشكرم از اطراف من پراكنده مى شود تا آنجا كه تنهاى تنها مى مانم و يا كمى از شيعيان من با من مى مانند». @defae_moghadas2
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣پخش گزارش خبری صداوسیما از برگزاری مراسم رونمایی از مزار یادبود سردار شهید اسماعیل دقایقی و چهلمین سال تاسیس لشکر۹ بدر👆 @defae_moghadas2
وصیت نامه‌ی شهید سید احمد پلارک: بسم الله الرحمن الرحیم ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمی کردما هدایت نمی شدیم السلام علیک یا ثارا… ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید . ( یا حسین دخیلم ) آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده میرویم برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما . خدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضی بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما . خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و ا… اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستارالعیوبی را بر می داشتی میدانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو… بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم ) که میدانم بر سر قبرم می آید. ظهر عاشورا 24/6/1365 سید احمد پلارک @defae_moghadas2