eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهید صنیع خانی: شهادتم رازیست بین من و خدا و امام رضا(ع) 🔹️ محسن رضایی: شهید صنیع خانی می‌گفت، در مشهد شهادتم را از حضرت رضا(ع) گرفتم. ‎ @defae_moghadas2
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• کاروانِ شهدا ، مقصدشان کرببلاست ؛ هرکه دارد هوسِ کرب و بلا ... مداح: حاج منصور ارضی صلی‌الله‌_علیک‌_یااباعبدالله یاد_کنید_شهدا_را_باذکرصلوات @defae_moghadas2
2.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• راهکارش اشک است..!!! چه برکت و چه رازی دارد که هر کسی به هر جایی رسیده، با این "اَشْک" رسیده... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @defae_moghadas2
امیدوارم یه جایی جبران کنم شهدا اگر قولی بدهند به آن عمل می‌کنند حتی بعداز شهادتشان. سال ۱۳۵۶ با چند همکلاسی رفته بودیم صحرا و در حال شنا کردن بودیم. متوجه شدیم شهیدحجت الله یه لحظه غرق شد. یکی از دوستان رفت و نجاتش داد شهید حجت الله که داشت نفس نفس می زد به دوستی که کمکش کرده بود گفت امیدوارم یه جایی جبران کنم.بعدازگذشت سال‌ها که حجت الله شهید شده بود؛ دوست نجات‌دهنده حجت الله تعریف می کردکه ازدواج کرده بودم و چند سال بچه‌دار نمی شدم به هر دری زدم موفق نشدم . یادم به سخن آن روز شهید حجت الله افتاد. بر سر مزارش رفتم و گفتم: آحجت الله! یادته گفته بودی و قولی داده بودی یه جا برات جبران می کنم؟ به شهید گفتم مشکل دارم چندساله ازدواج کردم و خیلی دوستدار بچه هستم ولی هنوز نصیبم نشده از رفتن به دکتر و دارو و درمان هم خسته هستم. خودت برام کاری کن. بعد از توسل به شهیدحجت الله، سال بعد بچه‌دار شدم و الان الحمدلله چندتا فرزند دارم.... راوی: یکی از دوستان شهید شهیدحجت اله دهدشت تاریخ تولد : 1343/06/26 محل تولد: بهبهان تاریخ شهادت : 1361/02/20 عملیات بیت المقدس -جاده اهواز-خرمشهر @defae_moghadas2
❣جنگ که شروع شد ما آبادان بودیم. همه اقوام به لامرد برگشتند، پسرم رمضان ماند، من هم گفتم پیشت می مانم. او درگیر جنگ شهری با دشمن بعثی در خرمشهر بود، من را هم به بیمارستان "شیر و خورشید" آبادان برد تا کمک باشم. پرستاری که بلد نبودم، با اندک آذوقه ای که بود برایشان غذا می پختم، لباس هایشان را می شستم. شرایط سختی بود، به خصوص که در بیمارستان و قبرستان آبادان، زنانی را می دیدم که در جنگ یا بیوه شده بودند یا فرزند از دست داده بودند، گریه و انابه می کردند و گاهی کفر و ناشکری. با دیدن آنها تنم می لرزید که این جنگ من را هم خانه خراب کند. رمضان نگرانی ام را می فهمید. می گفت : مادر اگر برای من اتفاقی افتاد و شهید شدم، یک وقت شما ناشکری نکنی، یک وقت دشمن شادم نکنی... به قضا و قدر الهی راضی و مثل حضرت زینب صبور باش و در شهادتم من را پیش ائمه و شهدا سر بلند کن. هنوز خانواده هایی بودند که آبادان را ترک نکرده بودند، هر روز خبر شهادت عزیزی می آمد ، من و رمضان هم اگر فرصت بود برای تشییع و تدفین می رفتیم. روزی برای تشییع شهدا به قبرستان آبادان رفتیم، دیدم جنازه چند سرباز عراقی کنار بهمن شیر افتاده است. تشییع شهدا که تمام شد، رمضان دست به کار شد و گوشه قبرستان شروع به حفر قبر کرد . گفتم: چه کار می کنی ؟ - می خواهم این عراقی ها را خاک کنم! - اینها که دشمن هستن! - نباید جنازه مسلمان روی زمین بماند، اینها هم مسلمان هستند، خیلی از اینها به زور رژیم بعث به جنگ آمده اند. خودش تنهایی آن جنازه ها را هم دفن کرد. 🌷🌹🌷 هدیه به شهید رمضان کوردانی صلوات،، شهدای فارس @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتند و پریدن🕊️ 🌷سردار بی سر، شهید مدافع حرم عبدالله اسکندری🌷 تاریخ و محل ولادت: ۱۳۳۷/۱/۱۵ محل تولد:قصرالدشت شیراز تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۳/۱ محل شهادت: شهر حلب در سوریه 🏴سردار حاج عبدالله اسکندری شهیدی که خرداد ماه سال ۹۳ در حماه سوریه سرش بر نیزه داعشیان مظلومیت را فریاد زد و توسط تروریستها، شهر به شهر گشت تا هشت سال بعد پیکر مطهرش روز عاشورا در خاک وطن آرام بگیرد. @defae_moghadas2
شهید والا مقام عبدالحمید شکیبا «رضای خدا» راوی:برادرشهید شهید عبدالحمید یکی از اعضای فعال مسجدحضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد و سر به زیر و بسیار باعجب و حیا با پدر و مادرش و بچه ها و حتی نمازگزاران مسجدبرخوردمی کرد.یکی از بچه های مسجد تعریف می کرد:مدتی بود وقتی می آمدیم درب مسجد را باز می کردیم می دیدیم که حیاط مسجد تمیز هستش و شستشو داده شده،وقتی می‌رفتیم در محراب ،می دیدیم که فرشها همه تمیز هستند،قرآنها مرتب و مهرهای نماز بصورت منظم چیده شده،و همه تعجب می کردند.بچه ها سوال میکردند کار کیه؟بچه ها می گفتند ما که نیومدیم،از هر کی سوال می کردیم نمی‌دونستند کارکیست.یکی از بچه ها میگه من کنجکاو شدم و خواستم ببینم کار کدوم یکی از بچه های مسجد هستش این تمیز کردن و شستشوی مسجد.کلید مسجد رو از کلید دار مسجد تحویل گرفتم و یکروز دو ساعت قبل از نماز مغرب اومدم تو مسجد،درب مسجد رو باز کردم اومدم دیدم که شهید عبدالحمید شکیبا داره حیاط مسجد رو شستشو میده،با این صحنه که روبرو شدم دیدم عبدالحمید جا خورد و بجای اینکه خوشحال بشه،خیلی هم ناراحت شد و گفت چطوری اومدی اینجا؟هنوز که موقع اذان و نماز نیست،کی کلید رو بهت داده؟به حمید آقا گفت ما میدیدیم که مسجد همیشه تمیز هستش و جای سوال بود واسمون،و خواستیم بدونیم اون کسی که مسجد رو تمیز می‌کنه کی هست و حالا فهمیدیم که کار شماست،عبدالحمید هم به دوستش میگه:من که راضی نبودم شما بفهمید و بدونید که کار منه،و از شما می‌خوام و خواهش میکنم که به کسی نگو که کار من بوده،من یک کلید گرفتم و روش ساختم و میومدم مسجد رو تمیز میکردم آن هم فقط برای«رضای خدا»،نمیخوام کسی بدونه قضیه تمیز کردن مسجد رو که کار منه،و به کسی هم نگو و حق نداری بگی،اگه کسی سوال کرد بگو اومدم درب مسجد رو باز کردم کسی رو ندیدم. این داستان رو بازگو نکرد تا زمانیکه عبدالحمید شهید شد،اون موقع بود که برای ما و دوستان مسجد تعریف کرد که تمیز کردن مسجد و حیاط مسجد کار شهید عبدالحمید شکیباست این شهید عزیز در بيست و سوم اسفند ماه سال1363درجریان عملیات بدر درحالیکه ذکر خدا بر زبان داشت درمنطقه عملیاتی شرق بصره به فيض عظیم شهادت نائل آمدند. @defae_moghadas2